منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



 

 

خلاصه تفسير سوره طور در الميزان آيات 29 تا آخر

" فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ" آيه شريفه در معناى اين است كه گفته شود: حال كه آن اخبار حق است، پس تو به كار تذكر دادن خود بپرداز و بدان كه تو به حق تذكر مى‏دهى و انذار مى‏كنى، و آن طور كه به تو نسبت مى‏دهند كاهن و مجنون نيستى.

و اينكه كاهن نبودنش را مقيد كرد به قيد" بنعمة ربك"، خواست تا بر خصوص آن جناب منت گذارد.و خلاصه، خواست بفرمايد كهانت و ديوانگى و امثال آن از تو محال است، بخلاف ساير مردم كه در معرض آن هستند.

" أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ" كلمه" تربص" به معناى انتظار است. تربص به معناى انتظار مخصوص است، و آن اينكه فلان‏و كلمه" منون" و نيز كلمه" منية"، هر دو به معناى مرگ است، و كلمه" ريب" به معناى قلق و اضطراب است، و در نتيجه ريب المنون به معناى اضطراب مرگ است .

و حاصل معنا اين است كه: بلكه مى‏گويند او يعنى رسول خدا (ص) شاعر است و ما منتظر مرگ او هستيم، تا بعد از مردنش يادش از دلها برود و اسم و رسمش فراموش شود، و ما از دست او راحت شويم.

" قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ " در اين آيه، رسول گرامى خود را دستور مى‏دهد كه به ايشان بگو: همانطور كه خود براى خود پسنديده‏ايد، منتظر باشيد. و اين امرى است تهديدى و مى‏رساند كه در اين ميان آينده‏اى هست كه جا دارد منتظر وقوعش باشند. و من نيز مثل شما منتظر آن هستم، اما آنكه مى‏آيد، عليه شما و به نفع من است، و آن عبارت است از هلاكت شما و وقوع عذاب بر شما.

" أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ " كلمه" أحلام" جمع" حلم" است كه به معناى عقل است.

و معنايش اين است كه: بلكه آيا عقول خود آنان به ايشان دستور مى‏دهد چنين چيزى را بگويند و منتظر مرگ خود باشند؟ كدام عقلى حق را رد مى‏كند و به اينگونه أباطيل اجازه مى‏دهد آن را دفع كند؟!" أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ" يعنى، نه، عقل ايشان چنين دستورى نمى‏دهد، بلكه داعى آنان در اين سخنان اين است كه ايشان مردمى طاغى هستند.

" أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ" كلمه" تقول" به معناى اين است كه آدمى بخواهد چيزى را به زحمت بگويد، و تنها در مورد دروغگويى استعمال مى‏شود، چون دروغگو مى‏خواهد به زحمت، باطل را به صورت حق جلوه دهد، و به اين منظور خود را به زحمت مى‏اندازد .

" فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ" مى‏فرمايد: اگر اين قرآن، كلام رسول خدا (ص) بود، بايد كلامى بشرى و نظير ساير كلامها مى‏بود، و ساير كلامها مثل آن بودند، در نتيجه بايد ساير مردم هم بتوانند سخنى مثل آن بياورند.

" أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ" معناى آيه چنين است: بلكه مى‏پرسيم: آيا اين تكذيب كنندگان از غير آن چيزى كه ساير افراد بشر از آن آفريده شده‏اند، خلق شده‏اند؟ و در نتيجه ساير افراد بشر صلاحيت دارند كه خدا رسولانى به سويشان بفرستد و آن رسولان به سوى حق دعوتشان بكنند و ايشان با عبوديت خدا به كمال مطلوب خود برسند، و اما اين تكذيب كنندگان به خاطر اينكه خلقتشان از چيزى ديگر است اصلا تكليفى ندارند، و امر و نهيى متوجهشان نمى‏شود و ثواب و عقابى در كارشان نيست؟" أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ"- و يا اينكه خودشان خود را آفريده‏اند؟ و در نتيجه مخلوق خداى سبحان نيستند تا خدا به تربيت آنان پرداخته با اوامر و نواهى خود، امورشان را تدبير كند؟

" أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ" يعنى نه، بلكه اينطور مى‏پرسيم كه: مگر اين آقايان همه عالم را آفريده‏اند؟ و در نتيجه خودشان ارباب و آلهه عالم هستند، و در نتيجه شانشان أجل از اين شده كه كس ديگرى را بندگى كنند و زير بار تكاليف عبوديت بروند، نه، هيچ يك از اينها نيست، بلكه تنها مرضشان اين است كه مردمى بى‏يقين هستند.

" أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ" يعنى نه، باز هم طور ديگر مى‏پرسيم، و آن اين است كه مى‏گوييم: نكند خزانه‏هاى پروردگار تو نزد ايشان است كه هر كسى را كه ايشان پيغمبر كنند پيغمبر است، و چون تو را پيغمبر نمى‏دانند تو پيغمبر نيستى؟!" أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ"- اصل كلمه" مصيطرون" از سيطره- با سين- است، چيزى كه هست گاهى سين آن را به صاد قلب مى‏كنند و" سيطره" به معناى غلبه و قهر است، و معناى جمله اين است كه: نه، اين بار مى‏گوييم نكند كه اين تكذيب كنندگان بر خدا هم غالبند، و آن چنان بر او سيطره دارند كه اگر او نبوت و رسالت به تو روزى كرده مى‏توانند آن را از تو سلب كنند؟

" أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ" كلمه" سلم" به معناى نردبان چند پله است كه به وسيله آن به بام و يا هر نقطه‏اى بلند، بالا مى‏روند. و كلمه" استماع" در اينجا متضمن معناى صعود هم هست، و كلمه" سلطان" به معناى حجت و برهان است.

و معناى آيه اين است كه: نه، بلكه مى‏گوييم نكند اينان نزد خود نردبانى دارند كه با آن به آسمان صعود مى‏كنند، و با صعود خود، وحى آسمان را مى‏شنوند، آنچه به خودشان وحى مى‏شود مى‏گيرند و آنچه به تو و به ديگران وحى شده رد مى‏كنند و نمى‏پذيرند، پس اگر چنين نردبانى دارند، بگو آن شخصى كه با آن نردبان بالا آمده و مدعى شنيدن وحى است، دليل خود را بياورد.

" أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ" بعضى گفته‏اند: منظور از اين جمله اثبات بى‏عقلى ايشان است كه همان چيزى را كه از خدا نفى مى‏كردند به او نسبت مى‏دهند.

" أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ" كلمه" غرم"- به ضمه غين و سكون راء- ضرر و خسارتى است كه انسان بدون اينكه جنايت و يا خيانتى مرتكب شده باشد، از مال خود بپردازد و كلمه" اثقال"- به كسر همزه- به معناى تحميل ثقل، و كنايه است از مشقت.

و معناى آيه اين است كه: نه، بلكه مى‏پرسيم نكند تو از ايشان دستمزدى در مقابل تبليغ رسالتت مطالبه كرده‏اى، و ايشان براى تحمل اين خسارتى كه بدون جرم بايد بپردازند به زحمت افتاده‏اند؟

" أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ" بعضى  از مفسرين گفته‏اند: مراد از" غيب"، لوح محفوظ است، كه همه غيبها در- آن نوشته شده، و معنايش اين است كه: نه، بلكه مى‏گوييم نكند لوح محفوظ نزد ايشان باشد، و از آن نسخه‏بردارى نموده به مردم خبر مى‏دهند، و از آن جمله اين حرفهايى است كه به تومى‏زنند؟ و خلاصه شاعر و يا مجنون بودن تو هم از غيب‏هايى است كه هيچ ترديدى در آن نيست.

بعضى  ديگر گفته‏اند: مراد از غيب، علم غيب، و مراد از" كتابت"، اثبات است، و معناى جمله اين است كه: نه، بلكه مى‏گوييم نكند علم غيب نزد ايشان باشد، و آنچه را مى‏دانند به عنوان شرع براى مردم اثبات مى‏كنند، و بر مردم واجب است كه ايشان را در آنچه اثبات كرده‏اند اطاعت كنند.

و بعضى ديگر گفته‏اند: معناى جمله" يكتبون"" يحكمون" است، يعنى بدانچه از غيب مى‏دانند حكم مى‏كنند.

" أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ" كلمه" كيد" به معناى نوعى حيله‏گرى است .

از ظاهر سياق بر مى‏آيد كه مراد از كيد مكذبين، مكرى است كه با رسول خدا (ص) مى‏كردند، و نسبت‏هايى است كه به آن جناب مى‏دادند، از قبيل: كهانت، جنون، شاعر بودن، و تقول، تا به اين وسيله مردم را از روى آوردن به وى روگردان كنند، و از او دور سازندو اين كيد كيد به خودشان بود، چون در مرحله اول خود را از سعادت ابدى و از افتادن به راه حق محروم مى‏سازند.

" أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ" نه، بلكه مى‏گوييم: نكند معبودى به غير از خدا سراغ دارند- سبحان اللَّه- خدا منزه است از آنچه مشركين برايش درست مى‏كنند، چون اگر غير از خدا معبودى ديگر مى‏داشتند بايد همان معبود، خالق و مدبر ايشان باشد، و ديگر احتياجى به خداى سبحان نداشته باشند، تا چه رسد به اينكه محتاج به پذيرفتن دعوت رسول او باشند، و بايد آلهه آنان عذابى را كه خدا مكذبين را با آن تهديد كرده و رسولش بدان انذار كرده از ايشان دفع كنند.

" وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ" كلمه" كسف"- به كسره كاف و سكون سين- به معناى قطعه است، و كلمه" مركوم" به معناى غليظ و متراكم است كه روى هم افتاده باشد. و معناى آيه اين است كه:كفرى كه دارند و اصرارى كه بر تكذيب دعوت حقه مى‏ورزند، به حدى رسيده كه اگر قطعه‏اى از آسمان را ببينند كه دارد بر سرشان فرود مى‏آيد مى‏گويند: نه، اين آسمان نيست، بلكه ابرى است غليظ و روى هم افتاده، به هيچ وجه نشانه عذاب نيست.

" فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ" كلمه" ذرهم"يعنى رهايشان كن، و كلمه" يصعقون"، مجهول مضارع از مصدر" اصعاق" به معناى ميراندن است.

خداى سبحان به آن جناب دستور مى‏دهد رهايشان كند و به حال خودشان وابگذارد، و اين خود به طور كنايه تهديدى است به اينكه اگر به همين حال بمانند عذاب شاملشان خواهد شد.

و مراد از يومى كه در آن يوم هلاك مى‏شوند، روز نفخه صور است.

مؤيد اين معنا آيه بعدى است. بعضى  از مفسرين به اين آيه اشكال كرده‏اند كه در روز نفخه صور كسانى مى‏ميرند كه زنده باشند، و مكذبين معاصر رسول خدا (ص) آن روز زنده نيستند تا بميرند.

جواب اين اشكال اين است كه در آن روز همه زندگان در زمين و در عالم برزخ مى‏ميرند، و اين مكذبين در آن روز اگر روى زمين زنده نيستند در عالم برزخ زنده هستند.

" يَوْمَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ" روزى كه كيدشان كارى برايشان نمى‏سازد و هيچ كس هم ندارند كه ياريشان كند

" وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ" بعيد نيست كه مراد از" عذاب غير از آن عذاب"، عذاب قبر باشد و جمله" وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ" اشعارى دارد به اينكه در بين كفار و مكذبين كسانى بوده‏اند كه به حقانيت دعوت اسلام و به اينكه ستمكاران عذاب دارند، آگاه بودند، و ليكن در عين آگاهى، بر كفر و تكذيب خود اصرار مى‏ورزيدند، اين بود نظر ما در باره عذاب ديگر.

" وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا" مراد از حكم، حكم خداى تعالى در باره مكذبين است كه ايشان را مهلت داد و بر دلهايشان مهر نهاد، و حكم خداى تعالى در باره رسول خدا (ص) كه مامورش كرده مردم را به سوى حق دعوت كند، دعوتى كه مستلزم تحمل اذيت‏ها و آزارها است در راه خدا، اينكه فرمود:" فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا" اين است كه: تو زير نظر ما هستى، ما تو را مى‏بينيم به طورى كه هيچ چيزى از حالت بر ما پوشيده نيست .

" وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ"   حرف" باء" در جمله" بحمد ربك" باء مصاحبت است، و آيه را چنين معنا مى‏دهد: و پروردگارت را تسبيح گوى، و او را منزه بدار، اما در حالى كه تسبيحت مقارن با حمد خدا باشد.

و مراد از جمله" حين تقوم"- به قول بعضى- هنگام برخاستن از خوابست. و بعضى ديگر گفته‏اند: منظور برخاستن از خواب قيلوله، يعنى خواب قبل از ظهر است، و در نتيجه منظور از تسبيح در هنگامى كه از خواب برمى‏خيزى، نماز ظهر خواهد بود. بعضى ديگر گفته‏اند: مراد از قيام در آيه، برخاستن از مجلس است، بعضى گفته‏اند: مراد مطلق برخاستن است. و بعضى ديگر گفته‏اند: مراد برخاستن براى نماز واجب است. بعضى هم گفته‏اند:

مراد از آن برخاستن براى هر نماز است. بعضى ديگر گفته‏اند: مراد از آن، دو ركعت نافله نماز صبح است كه قبل از نماز آن را مى‏خوانند.

" وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ"- يعنى در پاره‏اى از شب، پروردگار خود را تسبيح گوى. و مراد از اين" تسبيح" نماز شب است. و بعضى  هم گفته‏اند: مراد از آن نماز مغرب و عشاء است.

" و ادبار النجوم"- بعضى گفته‏اند: مراد از اين جمله، وقت إدبار نجوم است، و آن هنگامى است كه ستارگان در اثر روشنى صبح از نظر ناپديد مى‏شوند، و مراد از تسبيح در اين هنگام دو ركعت نماز مستحبى است كه قبل از نماز صبح خوانده مى‏شود. بعضى  گفته‏اند:مراد از آن، خود نماز صبح است. بعضى  ديگر گفته‏اند: مراد اين است كه صبح و شام وبدون غفلت خداى تعالى را تسبيح گويد.

 

بحث روايتى

 

در تفسير قمى در ذيل جمله" وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ" آمده كه امام فرمود: منظور از آن، تسبيح در نماز شب، و منظور از جمله" فسبحه" خود نماز شب است .

و نيز در همان كتاب به سند خود از حضرت رضا (ع) روايت كرده كه فرمود: منظور از ادبار سجود، چهار ركعت نافله‏اى است كه بعد از نماز مغرب خوانده مى‏شود، و منظور از ادبار نجوم دو ركعت نافله‏اى است كه قبل از نماز صبح خوانده مى‏شود .

 

[ پنجشنبه ۱۳۸۶/۱۲/۱۶ ] [ 1:14 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب