منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
توطئه شبانه براى گرفتن بيعت
(وليد فرماندار مدينه شبانه كسى را خدمت امام(عليه السلام)، و «عبدالله بن زبير» فرستاد و آنها را به خانه خود دعوت كرد) «عبدالله بن زبير» رو به امام(عليه السلام) كرد و عرضه داشت: اى اباعبدالله! اين ساعت كه وليد ما را خواسته، ساعتى نيست كه «وليد» نشست عمومى براى مردم داشته باشد، از اين كه در اين ساعت ما را فراخوانده من از آن احساس خطر مى كنم. به نظر شما براى چه منظورى ممكن است ما را خواسته باشد؟ امام(عليه السلام) فرمود: «إِذاً أُخْبِرُكَ أَبابَكْرُ، إِنّي أَظُنُّ بِأَنَّ مُعاويةَ قَدْ ماتَ، وَ ذلِكَ أَنّي رَأَيْتُ الْبارِحَةَ فِي مَنامي كَأَنَّ مِنْبَرَ مُعاوِيةَ مَنْكُوسٌ، وَ رَأَيْتُ دارَهُ تَشْتَعِلُ ناراً،فَاَوَّلْتُ ذلِكَ في نَفْسِي أَنَّهُ ماتَ». «اى ابابكر! (كنيه عبدالله بن زبير) اكنون به تو مى گويم: گمان مى كنم معاويه از دنيا رفته است; چرا كه من شب گذشته در خواب ديدم كه منبر معاويه سرنگون شده واز خانه اش آتش زبانه مى كشد. من پيش خود چنين تعبير كردم كه وى مرده است».( مقتل الحسين خوارزمى، ج 1، ص 181-182.) مطابق روايت ابومخنف امام(عليه السلام) فرمود: «قَدْ ظَنَنْتُ أَنَّ طاغِيَتَهُمْ قَدْ هَلَكَ، فَبَعَثَ إِلَيْنا لِيَأْخُذَنا بِالْبَيْعَةِ قَبْلَ أَنْ يَفْشُوا فِى النّاسِ الْخَبَرُ; من گمان مى كنم طغيانگراين قوم هلاك شده است; از اين رو وليد قصد دارد پيش از آن كه مردم با خبر شوند، از ما بيعت بگيرد».( تاريخ طبرى، ج 4، ص 251 و كامل ابن اثير، ج 3، ص 378.) عبدالله بن زبير گفت: «اى فرزند على! به يقين همين گونه است كه مى گويى، اكنون اگر براى بيعت با يزيد دعوت شوى، چه خواهى كرد؟!». امام(عليه السلام) فرمود: «أَصْنَعُ أَنّي لا أُبايِعُ لَهُ أَبَداً، لاَِنَّ الاَْمْرَ إِنَّما كانَ لِي مِنْ بَعْدِ أَخِي الْحَسَنِ(عليه السلام)، فَصَنَعَ مُعاوِيَةُ ما صَنَعَ وَ حَلَفَ لاَِخِى الْحَسَنِ(عليه السلام) أَنَّهُ لا يَجْعَلُ الْخِلافَةَ لاَِحَد مِنْ بَعْدِهِ مِنْ وُلْدِهِ أَنْ يَرُدَّها إِلَىَّ إِنْ كُنْتُ حَيّاً، فَإِنْ كانَ مُعاوِيَةُ قَدْ خَرَجَ مِنْ دُنْياهُ وَ لَمْ يَفِ لي وَ لا لاَِخي الْحَسَنِ(عليه السلام) بِما كانَ ضَمِنَ فَقَدْ وَاللّهِ أَتانا ما لا قِوامَ لَنا بِهِ، اُنْظُرْ أَبابَكْر أَنّي أُبايِعُ لِيَزيدَ، وَ يَزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ مُعْلِنُ الْفِسْقِ يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ يَلْعَبُ بِالْكِلابِ وَ الْفُهُودِ، وَ يُبْغِضُ بَقِيَّةَ آلِ الرَّسُولِ! لا وَاللّهِ لا يَكُونُ ذلِكَ أَبَداً». «من هرگز با وى بيعت نخواهم كرد. چرا كه امر خلافت پس از برادرم حسن(عليه السلام)شايسته من است. ولى معاويه آن گونه كه دلش خواست عمل كرد، در حالى كه معاويه با برادرم امام حسن(عليه السلام) پيمان مؤكّد بسته بود كه پس از خودش، امر خلافت را به هيچ يك از فرزندانش نسپارد; بلكه اگر من زنده بودم آن را به من واگذار كند، اكنون او از دنيا رفته، در حالى كه به پيمانش درباره من و برادرم وفا نكرده، به خدا سوگند! حادثه اى رخ داد كه آينده روشنى ندارد! علاوه بر آن، آيا مى شود من با يزيد بيعت كنم (و زمام امور مسلمين را به دست او بسپارم) با اين كه او مردى فاسق است كه بر همگان آشكار است. شراب مى نوشد و با سگان و يوزپلنگان بازى مى كند (مردى سبكسر و آلوده است) و با خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله)دشمنى مىورزد! نه به خدا سوگند! هرگز چنين چيزى (بيعت من با يزيد) اتّفاق نخواهد افتاد».( مقتل الحسين خوارزمى، ج 1، ص 182 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 96.) * * * اين نخستين گام شرارت از سوى يزيد بعد از مرگ پدرش معاويه بود كه مى خواست پيشدستى كند و به پندار خود از امام(عليه السلام) بيعت بگيرد و آن را وسيله اى براى گرفتن بيعت از ساير مردم قرار دهد، امّا چنان كه در بحث آينده خواهيم ديد تيرش به خطا رفت و اساساً امام(عليه السلام) را نشناخته بود، چرا كه او از فرهنگ خاندان نبوّت بيگانه بود. [ سه شنبه ۱۳۸۶/۱۱/۱۶ ] [ 12:52 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |