منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
مَثَل درخت پاكيزه و درخت ناپاك ( اءَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثلا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ اءَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّمَاَّءِ تُؤْتِىَّ اءُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الاَْمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الاَْرْضِ مَالَهَا مِن قَرَارٍ يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَفِى الاَْخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّلِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَايَشَاَّءُ ). (232) (233) (234) ((آيا نديدى چگونه خداوند كلمه طيّبه (و گفتار پاكيزه ) را به درخت پاكيزه اى تشبيه كرده كه ريشه آن (در زمين ) ثابت و شاخه آن در آسمان است ؟! ((اين درخت )) ميوه هاى خود را هر زمان به اذن پروردگارش مى دهد و خداوند براى مردم مَثَلها مى زند، شايد متذكر شوند (و پند گيرند و همچنين ) كلمه خبيثه (و سخن آلوده ) را به درخت ناپاكى تشبيه كرده كه از روى زمين بركنده شده و قرار و ثباتى ندارد خداوند كسانى را كه ايمان آوردند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان ، استوار مى دارد؛ هم در اين جهان و هم در سراى ديگر! و ستمگران را گمراه مى سازد (و لطف خود را از آنها مى گيرد) خداوند هر كار را (بخواهد و مصلحت بداند) انجام مى دهد)). هيچ آيا ننگرى اى ديده ور حق مثلها چون زند در خير و شرّ مر كلام پاك گفت اندر سرشت چون درخت پاك باشد در بهشت آن سخن ، تحليل و توحيد خداست اصل ثابت ، فرع آن اندر سماست چو شجر كه اصل آن باشد به خاك شاخ ايمان رفته از وى بر سِماك (235) هر زمان از رخصت پروردگار ميوه شيرين و خوش آرد به بار مى زند حق اين مثلها زاختصاص تا كه در يابند آن را عام و خاصّ يا كه باشد حب ايمان آن درخت اصل اندر دل به توحيد است سخت شاخها باشد عملهاى نكو كز زمين بر چرخ هفتم رفته او هر زمان از مشيّت حقّ بارور اهل دانش مى خورند از وى ثمر وان كلام كفر باشد در مثل چون درختى كان خبيث است از ازل همچو حنظل تلخ و ناخوش بوى بد رسته از روى زمين بى بيخ و حدّ نيست او را هيچ پايان و قرار هم نه اندر اصل و فرعش اعتبار مى كند بر مؤ منان ، ثابت خداى مر به قولى ثابت اندر عقل و راى در حيات دنيوى بى معذرت همچنين اندر سراى آخرت يا به دنيا بدهد ايشان را ثبات تا به آخر در كلامى بر نجات هم كند ثابت به مؤ من در جزا وعده خود را در اكرام و عطا ظالمان را هم نمايد گمره او تا نيابد ره به توحيدش عدو واگذارد يعنى اندر گمرهى تا نگويند آن كلام از آگهى مى كند آن را كه مى خواهد خداى مصلحت را بر عباد از اقتضاى (236) وجه تشبيه خداوند متعال در آيات بالا، كلمه توحيد (يعنى اعتقاد راسخ و ايمان راستين به يگانگى اش ) را به درختى تشبيه كرده كه ريشه آن ثابت و مستحكم و شاخه هاى آن سر به آسمان كشيده و داراى ميوه هميشگى است . همچنين كلمه كفر (يعنى عقيده سست و باطل ) را به درخت بى ريشه و بى پايه اى تشبيه نموده است كه از روى زمين كنده شده و در برابر طوفانها، هر روز و هر لحظه به گوشه اى پرتاب مى شود و هيچ گونه قرار و ثباتى از خود ندارد. بعضى از اهل تحقيق در وجه تشبيه ايمان به درخت گفته اند: چون درخت بر سه چيز پابرجاست : 1 ريشه ثابت و فرورفته در زمين ؛ 2 تنه محكم و استوار؛ 3 شاخه هاى سر به هوا كشيده . درخت ايمان نيز بر سه چيز ثابت و پا بر جاست : 1 تصديق به قلب ؛ 2 اقرار به زبان ؛ 3 عمل به اركان . چنانكه امام على عليه السّلام مى فرمايد: ((اَلاْ يمانُ مَعرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَإِقْرارٌ بِاللِّسانِ و عَمَلٌ بِالاَْرْكانِ(237)؛ ايمان معرفت و شناخت قلبى و اقرار به زبان ، و عمل به اعضا و جوارح است )). بعضى ديگر در وجه اين تشبيه گفته اند: همانگونه كه درخت در زمين ثابت و راسخ گشته و ريشه هايش را در اعماق زمين رسانيده و آب از آن مى خورد و شاخه هاى آن برافراشته و سر به فلك كشيده است ، همچنين معناى كلمه شهادت در دل مؤ من ثابت و راسخ شده و از سرچشمه تصديق آب مى آشامد، و شاخه آن كه عبارت از گفتار به زبان است ، چون از زبان بر آيد بدون هيچ مانعى به آسمان رسد چنانكه خداوند مى فرمايد: ( ... إِلَيْهِ يَصْعَدُ ا لْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَا لْعَمَلُ الصَّلِحُ يَرْفَعُهُ ... )(238)؛ ((سخنان پاكيزه به سوى او صعود مى كند، و عمل صالح را بالا مى برد)). در تفسير ((كاشفى )) آمده است كه : خداوند متعال درخت ايمان را كه اصل و ريشه آن در دل مؤ من ثابت است و اعمال او به جانب اعلى علّيّين بلند است و در هر زمان ثواب و پاداش به او مى رسد، به درخت خرما تشبيه كرده است كه ريشه آن در زمين مستقرّ و شاخه آن به طرف آسمان برافراشته ، و هميشه مردم از آن بهره برند.(239) مؤ يد اين نظريه ، حديثى است كه مرحوم شيخ كلينى از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه مى فرمايد: ((الْمُؤ مِنُ كَمِثْلِ شَجَرَةٍ لا يَتَحاتُّ وَرَقُها فى شِتاءٍ وَلا صَيْفٍ، قالُوا: يا رَسوُلَ اللّهِ، وَما هِىَ؟ قالَ: النَّخْلَةُ؛ مؤ من مانند درختى است كه برگش در زمستان و تابستان نمى ريزد، پرسيدند: اى رسول خدا، آن چه درختى است ؟ فرمود: درخت خرما)).(240) علامه طباطبايى قدّس سرّه ذيل آيه مورد بحث مى گويد: ((مراد از ((كلمه طيّبه )) اعتقاد حق و عقيده ثابت است . به دليل اين كه بعد از ذكر مثل به عنوان نتيجه گيرى از مثلها مى فرمايد: ( يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَو ةِ الدُّنْيَا وَفِى الاَْخِرَةِ ...)(241) و منظور از ((قول ثابت )) همان كلمه است كه در صدر آيات ذكر گرديد، لكن نه هر كلمه و لفظى ، بلكه كلمه اى كه بر اساس اعتقادى ثابت و عزمى راسخ باشد و انسان پاى آن استقامت ورزد و در هيچ وضعيّتى نلغزد، چنان كه مى فرمايد: (الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُواْ ...)(242) كه ثبات قدم در دنيا و آخرت نتيجه و ثمره همان قول ((رَبُّنَا اللَّهُ)) است . بنا بر اين منظور از ((كلمه طيّبه ))، كلمه توحيد و اعتقاد راستين به يگانگى خداست و اين عقيده و استقامت در راه آن ، گفتار حقّى است داراى اصلى ثابت كه از هر گونه دگرگونى و نابودى محفوظ مى باشد و آن اصل خداوند متعال و يا زمينه حقايق است . و شاخه هايى دارد كه بدون هيچ مانعى از آن جوانه مى زند و آن عبارت است از اعمال نيكو و اخلاق پسنديده كه انسان با ايمان به وسيله آن حيات طيّبه مى يابد و جهان انسانيّت بدان رونق و آبادانى پيدا مى كند. و مؤ منان راستين كه مى گويند: ( رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُواْ )، قول ثابت و كلمه طيّبه در آنان جامه عمل مى پوشد و اينها كسانى هستند كه مردم همواره از بركات وجود آنان بهره مى برند. و هر كلمه حقّ و هر عمل صالحى مثَلَش چنين است كه داراى اصلى ثابت و فروعى پر رشد و نموّ است و هميشه ثمرات پاك و سودمند خواهد داشت )).(243) بنا بر اين كلمه ((طيّبه )) كه به ((شجره طيّبه ))تشبيه شده داراى مفهوم وسيعى است كه شامل هر گونه ((برنامه و مكتب الهى ))، ((تفكر و انديشه صحيح ))، ((گفتار نيك ))، ((عمل شايسته ))، ((مراكزمهم علمى ودينى )) و((انسانهاى برجسته ))مى شود، چنانكه مقام معظم رهبرى آيت اللّه العظمى خامنه اى ادام اللّه ظلّه طى سخنانى درديدار باروحانيون وطلاب ومردم قم ، حوزه علميّه قم را از مصاديق ((شجره طيّبه )) بر شمرده ، فرمودند: ((قم قُبَّةُ الاْسلام ))، مركز اسلام ، مركز روحانيت و دين است و در دوره انقلاب هم مركز انقلاب بود ... قم مركز بسيار مهمّى است ؛ ((هم حوزه مباركه قم )) كه حقيقتاً يك كلمه ((طيّبه )) و ((شجره طيّبه )) است ، (اءَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّمَاَّءِ تُؤْتِىَّ اءُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا). و هم مردم و جوانان و نيروهاى حزب الهى و مؤ من قم ، هر دو مهم است ...)).(244) ((كلمه خبيثه )) نيز كه به درخت خبيثه تشبيه شده است معناى گسترده اى دارد كه هر گونه ((گفتار زشت ))، ((برنامه هاى باطل و گمراه كننده )) و ((انسانهاى ناپاك و آلوده و خبيث )) را شامل مى شود و اگر در روايات اسلامى ((شجره طيّبه )) به رسول خداصلّى اللّه عليه و آله و سلّم على ، فاطمه و فرزندان معصومشان عليهم السّلام و ((شجره خبيثه )) به ((بنى اميّه )) تفسير شده ، ناظر به مصاديق بارز و روشن اين دو ((شجره طيّبه )) و ((شجره خبيثه )) است . نكته ها: 1- كلمات چهارگانه توحيدى مرحوم شيخ صدوق رحمه اللّه از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت مى كند كه آن حضرت روزى به اصحاب خود فرمود: ((اءَلا اءَدُلُّكُمْ عَلى شَي ءٍ اءَصلُهُ فِي الاَرْضِ وَ فَرْعُهُ فِي السَّماءِ؟ قالوُا: بَلى يا رَسوُلَ اللّهِ، قالَ: يَقُولُ اءَحَدُكُمْ إِذا فَرَغَ مِنْ صَلاتِهِ الفَريضَةِ: ((سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُللّهِ وَلاإِلهَ الا اللّهُ واللّهُ اءَكْبَرُ)) ثَلاثينَ مَرَّةً فَإ نَّ اءَصْلَهُنَّ فِي الا رْضِ وَ فَرْعَهُنَّ فِي السَّماءِ وَهُنَّ يَدفَعْنَ الهَدْمَ وَالحَرَقَ وَالْغَرَقَ وَالْتَّرَدِّيَفِي الْبِئْرِ وَاءَكْلَ السَّبُعِ وَمِيْتَةَالسَّوءِ والبَلِيَّةَ الَّتي تَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ عَلَى العَبْدِ في ذلِكَ الْيَوْمِ وَ هُنَّ الْباقِياتُ)).(245) ((آيا راهنمايى نكنم شما را به چيزى كه ريشه اش در زمين ، و شاخه هاى آن در آسمان است ؟ گفتند آرى ، فرمود: هركس بعد از نماز واجب سى بار بگويد: ((سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُللّهِ وَلاإِلهَ الا اللّهُ واللّهُ اءَكْبَرُ)) اين اذكار ريشه اش در زمين ، و شاخه هايش به آسمان سر كشيده و اين ذكرها از زير آوار رفتن و سوختن و غرق شدن و در چاه افتادن و پاره شدن به دندان درّندگان ، و از هر مردن بدى و از هر بلايى كه از آسمان نازل مى شود در آن روز انسان را حفظ مى كند، و اين ها باقيات صالحات است )). كسى از امام صادق عليه السّلام سؤ ال كرد چرا كعبه را كعبه ناميدند، آن حضرت فرمود: ((لا نها مُرَبَّعة فقيل له و لِمَ صارت مُرَبَّعة ؟ قال : لا نّها بحذاء البيت المعمور و هو مُرَبَّعٌ فقيل له و لِمَ صار البيت المعمور مُرَبَّعا؟ قال لا نَّه بحذاء العرش و هو مُرَبَّعٌ فقيل له و لِمَ صار العرش مُرَبَّعا؟ قال : لا نَّ الكلمات التّى بُنِىَ عليها الا سلامُ اءربع و هى : سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه واللّه اكبر)).(246) ((چون كعبه چهار ديوار دارد به او كعبه مى گويند. عرض كرد: چرا چهار ديوار دارد. فرمود: چون بيت المعمور كه در آسمانها هست چهار ديوار دارد. عرض كرد: چرا بيت المعمور چهار ديوار دارد. فرمود: براى آنكه عرش خدا چهار ضلع دارد. عرض كرد: چرا عرش خدا چهار ضلع دارد. فرمود: براى اينكه كلمات توحيدى خدا چهار تا است : ((سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُللّهِ وَلاإِلهَ الا اللّهُ واللّهُ اءَكْبَرُ)). اسماى حسناى حق به اين چهار كلمه توحيد و تحميد و تهليل و تكبير بر مى گردد: به وحدانيت خدا، به بزرگداشت خدا، به مجد و كبريائى خدا به منزه بودن آن سبوح قدوس ؛ انسان در اين كلمات خدا را مى ستايد. يك انسان مكه مى رود براى اين كه اين چهار ديوارى را زيارت كند، او ظاهر حجّ را ديده است ؛ كسى به مكّه مى رود و معرفتش تا بيت المعمور است ؛ كسى به مكه مى رود، معرفتش تا عرش خدا است ؛ كسى به مكه مى رود و به اين كلمات تامّات عارف شده است ، اين سرّ حج است . اينطور نيست كه هر كسى دور كعبه بگردد، باطن اين معنا را هم بيابد و برگردد. جواب امام سلام اللّه عليه اين بود كه اين كعبه را، بيت المعمور را، عرش را، بر اساس توحيد و تحميد و تكبير حق ساختند)).(247) 2- دستگيرى الهى به هنگام مرگ يا در قبر در بسيارى از روايات آمده است كه مراد از (يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَوا ةِ الدُّنْيَا وَفِى الاَْخِرَةِ)؛ به هنگام ورود در قبر است كه خداوند متعال مؤ من را از خطا و لغزش در برابر سؤ الاتى كه فرشتگان از هويّت او مى كنند، حفظ مى كند و او را بر خط ايمان ثابت نگه مى دارد. 232-((اُكُل )): ميوه . 233-((اجْتُثَّتْ)): بركنده شده . اجتثاث به معناى استيصال و از ريشه كندن است . جثّه به معناى بلنديهاى زمين است مانند تل . جثّه هر چيز جسد آن است كه خود يكى از برآمدگيهاى زمين است . 234-ابراهيم / 24 27. 235-((سِماك )): ستاره . 236-تفسير صفى ، ج 1، ص 568. 237-نهج البلاغه فيض الاسلام ، حكمت 8 238-فاطر / 10. 239-اقتباس از تفسير منهج الصادقين ، ج 5، ص 134 135. 240-اصول كافى ، ج 2، ص 235، ح 16. 241-ابراهيم / 27. 242-احقاف / 13. 243-تفسير الميزان ، ج 12، ص 72 73. 244-روزنامه جمهورى اسلامى ، 20 دى 1375، ص 3. 245-ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ، ص 33. 246-علل الشرايع ، ج 2، باب 138، ح 2. 247-اسرار عبادات ، ص 212. [ چهارشنبه ۱۳۸۶/۱۰/۲۶ ] [ 6:47 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |