منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
مَثَل تجارت مجاهدان (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اءَنفُسَهُمْ واءَمْوَا لَهُم بِاءَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِى التَّوْرَاةِ وَالاِْنجِيلِ وَالْقُرْءَانِ وَمَنْ اءَوْفَى بِعَهدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُم بِهِى وَذَا لِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ).(162) ((خداوند جانها و اموال مؤ منان را مى خرد كه (در برابرش ) بهشت براى آنان باشد؛ (به اينگونه كه ): در راه خدا پيكار مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند؛ اين وعده حقى است بر خدا، كه در تورات و انجيل و قرآن آمده و چه كسى از خدا به عهدش وفادار تر است ؟! اكنون بشارت باد بر شما به داد و ستدى كه با خدا كرده ايد؛ و اين است آن پيروزى بزرگ )). حق خريد از مؤ منان خوش سرشت جان و هم اموالشان را بر بهشت اين به تحريص است از بحر جهاد و رنه مال و جان هم او بر بنده داد عبد مملوكى كه خود معدوم بود از وجود و بود خود محروم بود مالك مطلق مر او را بود داد نى به سود خود كه محض جود داد چيست او را تا كه بفروشد به حق هر دمى باشد به فيضى مستحق گر كه آنى قطع فيض از وى شود نيست موجود او دگر لا شى ء شود لطف ديگر بود گفت ار(163) ذوالجلال مى خرم از بندگانم جان و مال مى دهم جنّت مر ايشان را عوض دادن جنّت بر ايشان بُد غرض ... نفس باشد مايه صد شر و شور مال هم اسباب طغيان و غرور گفت مى كن اين دو فاسد را فدا در رهم بستان بهشت اندر جزا چون خرد او آنچه كان ملك وى است هركه نفروشد نه در سلك وى است در ره حق مى كنند از جان قتال مى كشند و كشته گردند آن رجال وعده حق داده است ايشان را بر آن وعده حق است ثابت بى گمان هست در تورات و انجيل اين خطاب هم به قرآن وعده يعنى بر ثواب كيست وافى تر به عهد از شاه جود شاد پس باشيد بر آن بيع و سود شاد يعنى بر شرى و بيع خويش كه به او گرديد اين سود از پيش هست اين بيع نكو بهر شما رستگارى بزرگ از ذوالعطا(164) وجه تشبيه در اين مثال خداوند متعال خود را به ((خريدار)) و مؤ منان و مجاهدان را به ((فروشنده )) تشبيه كرده است كه كالاى مورد معامله ((جانها و اموال )) آنان است . ((از آنجا كه در هر معامله در حقيقت پنج ركن اساسى وجود دارد كه عبارتند از: ((خريدار))، ((فروشنده ))، ((متاع ))، ((قيمت )) و ((سند معامله ))، خداوند در اين آيه به تمام اين اركان اشاره كرده است . خودش را ((خريدار)) و مؤ منان را ((فروشنده )) و جانها و اموال را ((متاع )) و بهشت را ((ثمن ))(بها)(165) و سه كتاب آسمانى تورات ، انجيل و قرآن را سند اين معامله قرار داده است . بعضى از بزرگان واسطه و ميانجى ميان خريدار و فروشنده را نيز بدان افزوده و گفته اند: ((دلاّل اين معامله پيامبر بزرگوار اسلام است )).(166) جالب اينكه پس از انجام مراسم اين معامله ، همانگونه كه در ميان تجارت كنندگان معمول است كه به طرف مقابل تبريك مى گويند و اظهار مى دارند كه خيرش را ببينى ، خداوند متعال مى فرمايد، (فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُم بِهِ )؛ ((بشارت باد بر شما به اين معامله اى كه انجام داده ايد)). واقعاً معامله پرسودى است كه مالك حقيقى مال خودش را از بنده اش به بهاى بهشت خودش بخرد! به راستى اين داد و ستد شايسته تبريك و شاد باش گفتن است . از جابر بن عبداللّه انصارى روايت شده كه مى گويد: هنگامى كه اين آيه نازل شد ، پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مسجد بود و با صداى بلند آن را تلاوت كرد و مردم تكبير گفتند. آنگاه مردى از انصار نزديك آمد و از رسول خداصلّى اللّه عليه و آله و سلّم پرسيد: آيا اين كلماتى كه اكنون قرائت كردى آيه بود و از طرف خدا نازل شده است ؟ پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: آرى . مرد انصارى گفت : ((بيْعٌ رابِحٌ لا نُقيلُ وَ لا نَسْتَقيلُ؛ چه معامله پر سودى ؟ ما هرگز اين معامله را فسخ نمى كنيم و اگر خواستار فسخ آن شوند نخواهيم پذيرفت )). ((چه معامله اى از اين پرسودتر كه جانهاى معيوب و اموال فانى را مى خرد و در عوض بهشت باقى مى دهد!!)).(167) عزيزى فرمود: هركس برده معيوبى را بخرد و به هنگام خريدن به عيبهاى او آگاه باشد، نمى تواند او را ردّ كند. پس حق تعالى ما را در حالى خريد كه به همه عيوب ما آگاه است ، اميد است كه از درگاه كرم خود ما را ردّ نفرمايد.(168) اُمّيد كه از فضلت مردود نگردم من چون من به همه عيبى لطف تو خريدارم تو به علم عزل مرا ديدى ديدى آنگه به عيب بخريدى تو به علم آن و من به علم همان ردّ مكن آنچه خود پسنديدى (169) نكته ها: 1- تجارت بى نظير در آيه مورد بحث بهاى معامله و تجارت انسان با خدا، ((بهشت )) قرار داده شده ، ولى در قرآن معامله و داد و ستد ديگرى را نقل مى كند كه بهاى آن بالاتر از بهشت مى باشد و آن ((رضا و خوشنودى )) پروردگار است ، چنانكه مى فرمايد: ( وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ )؛ ((بعضى از مردم (با ايمان و فداكار، همچون على عليه السّلام ((در ليلة المبيت )) به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) جان خود را به خاطر خوشنودى خدا مى فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است )).(170) يعنى اين دسته از افراد در برابر جانبازى خود نه نظرى به بهشت دارند و نه ترسى از دوزخ (اگر چه هر دو مهم است ) بلكه تمام توجه آنان جلب خوشنودى پروردگار است و اين بالاترين معامله اى است كه انسان ممكن است انجام دهد و شايد به همين جهت است كه فرمود: (وَمِنَ النّاسِ)، يعنى تنها بعضى از مردمند كه قادر به اين كار فوق العاده هستند و اين از الطاف الهى است كه شامل بعضى مى شود. ((غزالى )) كه يكى از بزرگان اهل سنّت است ، مى گويد: ((اين آيه در شاءن على بن ابى طالب نازل شده آنگاه كه در بستر پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم خوابيد)).(171) ((ثعلبى )) نيز كه از مفسّران معروف اهل تسنّن است ، در تفسير خود مى گويد: ((هنگامى كه پيغمبراسلام تصميم گرفت ازمكّه به مدينه هجرت كند، على بن ابى طالب را كه در آن وقت 21 سال داشت فراخواند و به او فرمود: يا على ، مشركان تصميم دارند امشب بر سر من هجوم آورند و مرا به قتل برسانند، اكنون تو در جايگاه من بخواب وآن پارچه سبزرنگى را كه من هنگام خواب به روى خود مى كشيدم برروى خودبپوش تا آنان خيال كنند من در خوابگاه خود خوابيده ام و در پى من نيايند. على عليه السّلام عرض كرد:اگر من در بستر شما بخوابم شما از شرّ دشمنان جان به سلامت خواهيد برد؟ پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: آرى . آنگاه على عليه السّلام خوشحال شد كه جانش لايق شد قربان صدقه رسول خدا گردد: جان شيرين گرقبول چون تو سلطانى بود كى به جانى بازماند هر كه را جانى بود پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم شبانه از مكّه بيرون رفت و على عليه السّلام با كمال اشتياق در خوابگاه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم خوابيد در اين هنگام خداوند به ((جبرئيل )) و ((ميكائيل )) وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكى از شما را طولانى تر قرار دادم كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگى ديگرى را بر خود مقدّم دارد هيچكدام حاضر نشدند. به آنها وحى شد اكنون على عليه السّلام در بستر پيغمبر من خوابيده و آماده شده جان خويش را فداى او سازد به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد. هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پائين پاى على عليه السّلام نشسته بودند جبرئيل مى گفت : ((به به آفرين به تو اى على ! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مى كند)). و در اين هنگام آيه بالا نازل گرديد و به همين دليل آن شب تاريخى بنام ((ليلة المبيت )) ناميده شده است )).(172) 2- قباله خانه بهشتى در روايت است كه يكى از شخصيّت هاى بزرگ جبل عامل و از شيعيان و دوستان امام صادق عليه السّلام هر سال هنگام سفر حجّ به مدينه بر امام صادق عليه السّلام وارد مى شد و مدّتى در جوار آن حضرت به عنوان مهمان مى ماند، چندين سال اين برنامه ادامه داشت . بعد به فكر افتاد كه در مدينه خانه اى بخرد و مزاحم امام نشود، لذا مبلغ ده هزار درهم به امام صادق عليه السّلام داد و عرض كرد: با اين مبلغ يك خانه اى براى من خريدارى كنيد كه وقتى به مدينه مى آيم به منزل خودم بروم و باعث زحمت شما نشوم . امام عليه السّلام هم قبول كرد و تمام آن مبلغ را بين فقراى سادات تقسيم كرد. آن مرد وقتى از مكّه برگشت به حضور امام آمد و عرض كرد: جانم به فدايت ، آيا معامله را انجام داديد؟ امام فرمود: آرى ، قباله اش را هم برايت نوشته ام ، آنگاه قباله را به او داد و ديد در قباله چنين نوشته است : بسم اللّه الرحمن الرحيم ((اين قباله اى است كه فروخت جعفر بن محمّد به فلان شخص جبل عاملى خانه اى در فردوس كه داراى چهار حدّ است : حد اولش رسول اللّه ، حد دوّمش امير المؤ منين ، حد سوّمش حسن بن على و حد چهار آن حسين بن على است )). آن مرد وقتى از محتواى اين قباله مطّلع شد با كمال خرسندى به امام صادق عليه السّلام عرض كرد: آقاجان ، جانم به قربانت من به اين معامله راضى هستم . آنگاه امام عليه السّلام فرمود: تمام پول تو را بين فقيرهاى سادات حسنى و حسينى تقسيم كرده ام اميدوارم خداوند متعال اين بخشش و انفاق را از تو قبول كند و در بهشت پاداش تو را عطا فرمايد. آن مرد قباله را گرفت و از امام خداحافظى كرد و به وطنش بازگشت و چند روزى نگدشت كه مريض شد، اهل و عيالش را جمع كرد و آنها را قسم داد و گفت : هرگاه من از دنيا رفتم ، اين قباله امام صادق عليه السّلام را در كفنم بگذاريد و با من دفن كنيد و در همان بيمارى از دنيا رفت و بازماندگانش طبق وصيّت او آن قباله را در كفنش گذاشته و با خودش دفن كردند. روز بعد كه براى فاتحه خوانى سر قبرش رفتند، ديدند همان قباله روى قبر نهاده شده و در ذيلش از قول آن مرد نوشته شده است : به خدا سوگند، جعفر بن محمّد به آنچه به من وعده داده بود وفا كرد.(173) 162-توبه / 111. 2 كلمه ((بود)) اوّل در مصراع دوّم به معناى هستى است . 163- ((اَرْ))، مخفّف اگر است . 164-تفسير صفى ، ج 1،ص 448 449. 165-تفسير نمونه ، ج 8، ص 148. 166-تفسير منهج الصادقين ، ج 4، ص 320. 167-تفسير الكشاف ، ج 2، ص 313 314. 168-اقتباس از تفسير منهج الصادقين ، ج 4، ص 320. 169-همان . 170-بقره / 207. 171-احياء العلوم ، ج 3، ص 238. 172-اقتباس از تفسير منهج الصادقين ، ج 1، ص 539 540 و تفسير نمونه ، ج 2، ص 46. 173-بحار الانوار، ج 47، ص 134. [ شنبه ۱۳۸۶/۱۰/۱۵ ] [ 18:36 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |