منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
مَثَل نور و ظلمات (اءَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَاءَحْيَيْنَهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَا لِكَ زُيِّنَ لِلْكَفِرِينَ مَاكَانُواْ يَعْمَلُونَ).(111) ((آيا كسى كه مرده بود سپس او را زنده كرديم و نورى برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! اين گونه براى كافران ، اعمال (زشتى ) كه انجام مى دادند، تزيين شده (و زيبا جلوه كرده )است )). آن كه باشد مرده آيا در ضلال يا به كفر و جهل و نقصان و وبال زنده پس كرديم او را در ظهور از ره اسلام و علم و عقل و نور نورى از برهان بر او داديم نيز تا دهد مر حقّ و باطل را تميز مى رود با آن ميان مردمان بر طريق راست بر امن و امان همچو آن كو مانده بر ظلمات جهل هم برون آينده زان نبود به سهل آن چنان كايمان به قلب مؤ منان يافت زينت بى توهّم بى گمان كافران را همچنين آراسته گشت در دل آنچه نفس آن خواسته (112) وجه تشبيه خداوند متعال در اين آيه انسان مؤ من را به آدم زنده اى تشبيه كرده است كه در پرتو نور ايمان در ميان مردم ، راه مى رود و شخص كافر را به مرده اى تشبيه نموده كه در امواج ظلمتها و تاريكيها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمى گردد. در قرآن مجيد كراراً ((مرگ )) و ((حيات )) به معناى كفر و ايمان آمده كه مقصود مرگ و حيات معنوى است و اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه ((ايمان )) يك عقيده خشك و خالى يا الفاظى تشريفاتى نيست ، بلكه به منزله روحى است كه در كالبد بى جان افراد دميده مى شود و در تمام وجود آنها اثر مى گذارد. ايمان به خدا، بينش و درك تازه اى به انسان مى بخشد، روشن بينى خاصّى به او مى دهد، افق ديد او را از زندگى محدود مادى و چهار ديوار عالم ماده فراتر برده و در عالمى فوق العاده وسيع سير مى دهد. ايمان ، آدمى را به خود سازى دعوت مى كند و پرده هاى خود خواهى و خود بينى و تعصّب و لجاجت و هوا و هوس را كه همه ظلمت زاست ، از مقابل چشم جان او كنار مى زند و حقايقى را مى بيند كه هرگز قبل از آن قادر به درك آنها نبود. مؤ من در پرتو اين نور مى تواند راه زندگى خود را در ميان مردم پيدا كند و از بسيارى اشتباهات كه ديگران به خاطر آز و طمع و ... گرفتار آن مى شوند، مصون و محفوظ بماند. اين كه در روايات اسلامى آمده : ((المُؤ مِنُ يَنْظُرُ بِنُورِاللّهِ(113)؛ انسان با ايمان با نور خدا نگاه مى كند)). اشاره به همين حقيقت است . مفسّران نوشته اند آيه بالا در شاءن ((حمزه ))، عموى شجاع پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ((ابوجهل )) نازل شده است . روزى ابوجهل به پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم توهين كرد و حمزه طبق معمول در آن روز براى شكار به بيابان رفته بود، هنگامى كه از صحرا بر گشت ، از جريان باخبر شد و سخت برآشفت و يك سر به سراغ ابوجهل رفت و چنان بر سر يا بينى او كوفت كه خون از بينى اش جارى شد. سپس به حضور پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد و اسلام را پذيرفت و از آن روز رسماً به عنوان يك افسر رشيداسلام تاواپسين دم عمر، از اين آيين آسمانى دفاع مى كرد.(114) بنا بر اين مراد از (مَنْ كان مَيْتاً) حمزه است كه به نور اسلام زنده شد و منظور از (كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ) ابوجهل است كه در دام تاريكيهاى كفر وجهالت باقى مانده بود. از امام سجّادعليه السّلام روايت شده كه فرمود: ((لَمْ يَدْخُلِ الْجَنَّةَ حَمِيَّةٌ غَيْرَ حَمِيَّةِ حَمْزَةِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ ذلِكَ حينَ اءَسْلَمَ غَضَباً للنَّبِىِّصلّى اللّه عليه و آله و سلّم فى حَديثِ السَّلا الَّذى اُلْقىَ عَلَى النَّبِىِّ(115)؛ هر فردى كه داراى حميّت و تعصّب قومى باشد، به بهشت نخواهد رفت ، جز حميّت حمزه فرزند عبد المطّلب كه به خاطر حمايت از برادر زاده اش ، پيامبر در قضيه شكمبه انداختن بر سر آن حضرت ، غضبناك شد و مسلمان شد)). از بعضى روايات نيز استفاده مى شود كه آيه فوق در مورد ايمان آوردن ((عمار ياسر)) و اصرار ((ابوجهل )) بر كفر نازل گرديده است . به هر حال اين آيه همانند آيات ديگر قرآن اختصاص به مورد نزول خود ندارد و داراى مفهوم وسيعى است كه در مورد هر مؤ من راستين و هر بى ايمان لجوج صادق است . نكته ها: 1- كشش و جذبه الهى از جمله (فاءَحْيَيْناهُ)، (ما او را زنده كرديم ) استفاده مى شود كه ، ايمان ، گرچه بايد با كوشش از ناحيه خود انسان صورت گيرد، امّا تا كششى از ناحيه خدا نباشد، اين كوششها به جايى نمى رسد. به قول علاّمه طباطبائى قدّس سرّه : تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون گشت از سَمَك تا به سُهايش كشش ليلى برد(116) 2- مرده هاى متحرّك آيه شريفه در مورد كافران لجوج مى فرمايد: (كَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَتِ)؛ ((همانند كسى كه مثل او در ظلمات است ))، نگفت : (كَمَن فِى الظُّلُمَتِ)؛ ((همانند كسى كه در ظلمتهاست )). بعضى گفته اند: هدف از اين تعبير اين است كه چنين افراد به قدرى در تاريكى و بدبختى فرو رفته اند كه وضع آنها ضرب المثل شده است كه همه افراد فهميده از آن آگاهند. ولى عدّه اى از مفسران مى گويند: ((ممكن است اين تعبير اشاره به معناى لطيف ترى باشد و آن اينكه : از هستى و وجود اين گونه افراد در حقيقت چيزى جز يك شبح ، يك قالب ، يك مثال و مجسّمه باقى نمانده است ؛ هيكلى دارند بى روح و مغز و فكرى از كار افتاده )).(117) از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه ضمن مواعظى به اصحاب ، فرمودند: ((از همنشينى بامردگان دورى جوييد كه قلب شما را مى ميرانند. يكى از اصحاب پرسيد: اى رسول خدا منظور از همنشينى با مردگان چيست ؟ فرمود: كُلُّ غَنِي مُتْرَفٍ؛ مراد ثروتمندان مغرور و رفاه طلبى است كه ناز پرورده اند (و همواره نق مى زنند).(118) امام على عليه السّلام در نهج البلاغه نيز افراد بى تفاوت و بى درد را به ((مرده )) تشبيه كرده ، مى فرمايد: ((وَمِنْهُمْ تارِكٌ لاِنْكارِ الْمُنْكَرِ بِلِسانِهِ وَقَلْبِهِ وَيَدِهِ فَذلِكَ مَيِّتُ الاَْحْياءِ؛ افرادى كه در برابر منكرات بى تفاوتند و هيچ گونه حركت زبان و عملى در برابر آن از خود نشان نمى دهند و يا دست كم در دل خود هم احساس ناراحتى نمى كنند، اينها مرده متحركند (كه همچون حيوان يك سر و دو گوش در ميان مردم راه مى روند، ولى از روح انسانيّت بهره اى ندارند)).(119) آن حضرت در جاى ديگر مرگ با عزّت را ((حيات )) و زندگى ذلّت بار را ((مرگ )) ناميده است . آنگاه كه در صفّين لشكريان معاويه پيشى جسته و راه ورود بر آب فرات را بر اصحاب آن حضرت بسته بودند خطاب به سربازان خود فرمود: ((قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتالَ، فَاءَقِرُّوا عَلى مَذَلَّةٍ، وَّتَاءخِيرِ مَحَلَّةٍ، اءَوْرَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّماءِ تَرْوَوْا مِنَ الماَّءِ، فَالْمَوْتُ فِى حَياتِكُمْ مَقْهُورِينَ، وَالْحَياةُ فِى مَوْتِكُمْ قاهِرِينَ)).(120) ((به تحقيق لشگريان معاويه شما را به جنگ فرا مى خوانند و شما دو راه بيشتر نداريد، يا بايد تن به ذلّت دهيد و تسليم زورگويى دشمن شويد و يا اين كه شمشيرهايتان را از خون آنان سيراب كنيد، آنگاه خودتان با عزّت و سربلندى از فرات آب بنوشيد، زيرا زندگى ذلّت بار مرگ است و مردن باعزّت زندگى است . 3- زيبا جلوه كردن اعمال زشت خداوند متعال در پايان آيه مورد بحث اشاره به علّت سرنوشت شوم كافران نموده ، مى فرمايد: (كَذَا لِكَ زُيِّنَ لِلْكَفِرِينَ مَاكَانُواْ يَعْمَلُونَ)؛ ((اين چنين اعمال كافران در نظرشان جلوه داده شده است )). آرى ، خاصيّت تكرار يك عمل زشت اين است كه به تدريج از قبح و زشتى آن در نظر كاسته مى شود و حتى به جايى مى رسد كه به عنوان يك كار خوب در نظر انسان جلوه مى كند و همچون زنجيرى بر دست و پاى او مى افتد و اجازه خروج از اين دام را به او نمى دهد، يك مطالعه ساده در حال تبه كاران اين حقيقت را به خوبى روشن مى سازد. مى گويند: ((يكى از سران آمريكا در پاسخ اين سؤ ال كه چرا دستور داده است دو شهر بزرگ ژاپن (هيروشيما و ناكازاكى ) را بمباران اتمى كنند و حدود 200 هزار نفر كودك و پير و جوان را نابود سازند؟ گفته بود: ما به خاطر صلح اين دستور را داده ايم ! كه اگر اين كار را نمى كرديم جنگ طولانى تر مى شد و مى بايست بيش از اين مى كشتيم !)).(121) 111-انعام / 122. 112-تفسير صفى ، ج 1، ص 322. 113-بحار الانوار، ج 68، باب دعائم الايمان و الاسلام ، ص 355. 114-اقتباس از تفسير نمونه ، ج 5، ص 425 426. 115-اصول كافى ، ج 3، كتاب ايمان و كفر باب ((عصبيت ))، ح 5، ص 420. 116-مهر تابان ، يادنامه علامه طباطبائى (ره )، ص 56. 117-تفسير نمونه ، ج 5، ص 427. 118-خصال صدوق ، باب خصلتهاى چهارگانه ، ح 65. 119-نهج البلاغه فيض الاسلام ، حكمت 366. 120-همان ، كلام 51. 121-تفسير نمونه ، ج 1، ص 104 105. [ جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۰۷ ] [ 12:13 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |