منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
ضرررساني به جسم، از مصاديق اسراف سراغ امام رضا(ع) برويم. سوال كردند كه آقا ما به حمام ميرويم يك موادي را، مثلاً روغن زيتون به خودمان ميماليم. يا مثلاً پودر فلان، يا آرد فلان، يا مثلاً سويق، در حمام استفادههايي ميكنيم. اينها اسراف است؟ امام فرمود: «ليس في ما ينفع البدن اسراف» اگر به نفع بدنت است، اسراف نيست. «انما الاسراف في ما اتلف المال و اضر بالبدن» اسراف چيزي است كه مال را از بين ببرد و به بدن ضرر بزند. مال را از بين ميبرد و به بدن ضرر ميزند. پس قطعاً سيگار اسراف است. چون در سيگار هم اسكناسها آتش ميگيرد. هم دهان تلخ ميشود. هم ريه از بين ميرود. «انما الاسراف» قطعاً سيگار اسراف است. شما اگر خرج خودت كردي، اين اسراف نيست. چيز خوب خوردن اسراف نيست. يعني اگر يك ميوه گران هم بود، كسي پولدار بود و اين ميوه گران را خريد و خورد، اين اسراف نيست. اوه... ميوهي كيلويي اينقدر ميخورد... اوه... (همراه با سوت) اينها مسرفين هستند. نه! بالاخره ميوه خورده است و دور كه نريخته است. يعني اگر كسي يك حبه انگور را دور بياندازد، اسراف است. اما اگر كسي مقداري انگور بخورد كه سير بشود، اسراف نيست. يك كسي ده دست لباس دارد. به نظر شما اسراف است؟ (پاسخ حضار: نه!) آمد گفت: آقا من لباسهاي متعدد دارم. امام فرمود: همه را كه با هم نميپوشي. شنبه اين را ميپوشي. يك شنبه آن را ميپوشي. تابستان اين را ميپوشي. زمستان آن را ميپوشي. جابه جا ميكني. فرمود: ده دست لباس اسراف نيست. اما اگر يك دكمه را بيخود دور بياندازي حسابش فرق ميكند. اين دكمه براي امام نبود. آن ده دست براي امام بود. پهلوي امام آمد و گفت: لباسهاي زيادي دارم. فرمود: اسراف نيست. پول عطر اسراف نيست. چون يك هدف عقلايي دارد. گاهي شما يك لامپ را روشن ميكنيد، چون عيد است و تولد امام رضا(ع) است. اين لامپي كه به خاطر اظهار محبت به امام است اسراف نيست. اما اگر الكي روشن باشد، اسراف است. هدف بايد باشد. شما اگر به قصد گوشت يك شكاري را زدي، گوشتش حلال است و بخور. اما اگر گفتي بيا به تفريح برويم. تفنگ را برداشتي و به صحرا رفتي. و به دوستت گفتي: ببينيم ميتواني بزني؟ مردي بزن! نه نميتواني بزني. اصلاً كار نداريم. فقط ميخواهيم بزنيم. غرضمان صيادي و صيد نيست. غرضمان اين است كه تيراندازي كنيم، ببينيم كه خط و نشانمان چطور است. آنجا اگر روي هوي و هوس تير به آهو بخورد، آن آهو براي شما حرام است. اما اگر به قصد شكار باشد حلال است. نيتها فرق ميكند. اسراف، يكي از گناهان كبيره جالب اين است كه در نامهاي كه امام رضا(ع)... روز تولد بينندهها بحث را ميشنوند. امام رضا(ع) در نامهاي به مامون نوشت كه «الكبائر» گناهان كبيره چند تا است. آن وقت اسراف را كنار زنا و مال يتيم و آدم كشي گذاشت. گفت: «وقتل النفس و زنا و اكل مال يتيم و...» تا گفت: «والاسراف» عجب! يعني گناه اسراف كنار خوردن مال يتيم است. اسراف جايگاه خيلي بدي دارد. ساده ما همين طور از كنار آن ميگذريم. شير آب را باز ميكني. شير را باز كردي، ببند. حتي مذهبي ما گاهي ممكن است كه شير را باز كند، همينطور آب ميرود و اين هم وضو ميگيرد. آب همينطور ميرود. اسراف است. گناه كبيره است. شير آب را ببند. با يك ليوان آب بايد وضو بگيريم. كساني كه بيش از يك ليوان آب مصرف ميكنند، حواسشان را جمع كنند. با حداقل و فوقش با ده سير آب ميتوانيم وضو بگيريم. با سه كيلو آب ميشود غسل كرد. ما چقدر آب ميريزيم؟ بگو پول حمام را ميدهم. پول حمام را هم بدهي، درست نيست. اگر به حمامي بگويي آقا من زياد آب ريختم.، يك مقدار بيشتر بگير. بگويي: ما هرچه آب ميريزيم، پولش را به دولت ميدهيم. اگر پولش را به دولت بدهي باز هم حرام است. اينطور نيست كه چون پولش را به دولت ميدهي، بتواني آب بريزي. پيراهن مگر مال خودت نيست؟ ميخواهم پاره كنم. اصلاً پاره كردن پيراهن حرام است. ولو اينكه بگويي: پيراهن خودم است و پولش را هم خودم دادهام. صرف اينكه آب زياد ميريزي ميگويي: پولش با خودم است. پولش با خودم است دليل نيست. اگر شما يك سيلي در گوش من بزني و بعد هم بگويي: اين ديه و اين جريمه! خوب با جريمه من را راضي ميكني، اما گناهش سر جايش است. مقدار و ميزان نفقه در نزد امام رضا(عليهالسلام) از امام رضا(ع) پرسيدند: چقدر پول به خانواده بدهم؟ به خانم چقدر پول بدهم؟ اصلاً خرجي خانواده چقدر است؟ چقدر خرج كنيم؟ امام رضا(ع) فرمود: «بين المكروهين» دو كار مكروه است. نه اين مكروه! نه آن مكروه! بين دو مكروه است. مثل جدولهاي خيابان كه ميگويند: بين دو خط راه برو. دو چيز مكروه است. يعني دو چيز بد است. اين دو چيز بد را كنار بگذار و بين اين دو تا بد راه برو. گفت: «مكروهين» چيست؟ من مكروهين را نشناختم. فرمود: «الاسراف والاقتار» ولخرجي... مشت باز، مشت بسته! قرآن ميفرمايد: «وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا» مومن وقتي انفاق ميكند، نبايد اسراف كند و «وَ لَمْ يَقْتُرُوا» نبايد كم بگذارد. «وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» (فرقان/67) زني بچهاش را به خانهي پيغمبر فرستاد تا يك پيراهن از او بگيرد. گفت: حتي اگر پيراهن نداشت، همان پيراهني را كه پوشيده است براي تبرك بگير. آمد گفت: مادرم سلام رسانده است و گفته كه من پيراهن پيغمبر را براي تبرك ميخواهم. حتي همين پيراهني را كه پوشيدهاي. پيغمبر فرمود: باشد. پيراهن خود را درآورد و به او داد. يك مدتي بدون پيراهن در خانه ماند. آيه نازل شد كه پيغمبر من اينچنين نگفتم. حتي در كمك به ديگران هم بايد ميانه رو باش. «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ» (اسراء/29) آيهي قرآن است. دستت را به گردنت نبند كه هيچ وقت در جيبت نرود. آخر آدمي كه دستش به گردنش است هيچ وقت در جيبش نميرود. دستت را به گردنت قفل نكن. يعني طوري نباشد كه دستت در جيبت نرود. اما «وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْط» اين رقمي هم بريز و بپاش نكن. در كمك به فقرا هم نبايد اسراف كرد. ما در آب اسراف ميكنيم. در انرژي بخاري را روشن ميكنيم بعد ميگوييم: گرم شده است، در را باز كن. چرا در را باز ميكني؟ در را ببند. انرژي را خاموش كن. يك كسي گفت: انگشترت را به من بده. گفت: براي چه ميخواهي؟ گفت: يادگاري! ميخواهم نگاهش كنم يادت بيافتم. گفتم: نميدهم تا هروقت ديدي نيست ياد من بيافتي. مگر نميخواهي ياد من بيفتي. همينطور كه ميبيني انگشتر هست ياد من ميافتي، هروقت هم ديدي نيست بگو: خدا قرائتي را خير بدهد، انگشترش را به من نداد. حضرت عباسي گاهي وقتها با كفش روي قالي راه ميرويم. همين الآن كه بنده با كفش آمدهام، البته توجه نداشتم. اما حالا فهميدم. الآن اگر من كفشهايم را دربياورم خيليها به من ميخندند. ميگويند: اين از كجا آمده كه كفشش را درآورد. اما در خانهي خودم با كفش روي قالي نميروم. منتهي چون اين قالي براي دولت است، روي آن پا ميگذارم. همين مدير كلي كه در اتاقش قالي افتاده است. آن رييسي كه در اتاقش قالي انداخته و همه با كفش ميآيند روي آن مينشينند، اگر در خانهي خودش باشد كفشهايش را در ميآورد. حتي اگر بچهاش باشد ميگويد: اوه! مگر كوري! اين فرش است! ولي روي پول دولت راحت پا ميگذاريم. اسراف ميكنيم. اسراف گناه كبيره است. (صلواتي بفرستيد... صلوات حضار) وسواس در نظافت و طهارت، از مصاديق اسراف من راجع به زنها و مردهاي وسواسي چند سال پيش يك صحبتي كردم. ولي شايد بيشترين نواري كه از من تقاضا كردند، گفتند: اين نوار وسواس را بده. خواهرم وسواسي است. شوهرم وسواسي است. خانمم وسواسي است. خيليها اين نوار را از ما خواستند. بعد فهميديم مثل اينكه وسواسي كم نيست. وسواسي كسي است كه هرچه آب ميريزد ميگويد: پاك نشد. ما در اسلام قواعدي داريم. چون پيغمبر ميگويد: پاك شد. امامان ميگويند: پاك شد. مراجع تقليد ميگويند: پاك شد. خدا ميگويد: پاك شد. اما اين خانم ميگويد: نخير! پاك نشد. اي خدا تو ميگويي: پاك شد. اما من ميگويم: پاك نشد. يعني يك وسواسي خودش را در مقابل خدا و پيغمبر و همه مراجع ميبيند. چون همه ميگويند: پاك شد. اما اين خانم يا آقا ميگويد: پاك نشد. بايد مواظب باشيم. كفر زباني نيست. نميگويد: خدايا قبولت ندارم. پيغمبر من قبولت ندارم. زباناً ميگويد: من قبول دارم. اما در عمل قبول ندارد. وسواسي به زبان ميگويد: من قبول دارم. اما در عمل ميگويد: با اينكه پاك شد، اما من قبول ندارم. پاك نشد. بعد هم ميگويد: به دلم نميچسبد. يعني خدايا من كاري به حكم تو ندارم. دل، دل! به دل من نميچسبد. بله! تو راضي هستي. اما من هم كسي هستم. پس دل من چه؟ يعني دل خودش را در مقابل فرمان خدا قرار ميدهد. اين يك رقم شرك است. كسي كه در برابر خدا از كس ديگر اطاعت بكند، آن كس ديگر شرك است. ما در برابر خدا در مقابل بت! هوا و هوس هم دل است. «...اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ...» (فرقان/43) ما خيلي قاطي ميكنيم. چند وقت پيش به كسي گفتم: شما كه وضع ماليات خوب است به مكه رفتهاي؟ گفت: نه! گفتم: تو واجب الحج هستي. گفت: من عمره رفتم. افرادي هم مهمان كردم و بردم. اما عمره را بيشتر از حج دوست دارم. گفتم: مگر بنا است كه تو چه چيز را دوست داري. اول بفهميم كه ما بندهي خدا هستيم يا بندهي خودمان هستيم. اگر بندهي خدا هستيم، ديگر نبايد بگوييم كه من اين را دوست دارم. به شيطان گفتند: سجده كن! شيطان گفت: خدايا! من به آدم سجده نميكنم، اما هرچه دلت بخواهد سجده ميكنم. فرمود: آنچه من ميخواهم. گفت: بيشتر سجده ميكنم. تو ميخواهي كه من به آدم يك دقيقه سجده كنم. من سالها براي تو سجده ميكنم. نميخواهم! گاهي دست آدم خوني ميشود. يك پارچه سفيد ميخواهم تا آن را ببندم. شما ده تا لحاف كرسي ميآوري. نميخواهم! آخر در هر لحاف كرسي ده كيلو پنبه است. اما در يك تكه پارچه چند گرم پنبه است. ميگويم: من فعلاً پارچه ميخواهم، لحاف كرسي نميخواهم. در ارتش ميگويند: دستت را اينجا بگذار. شما بگويي: آقا اجازه بده من دستم را اينجا نگذارم. بالاي سرم بگذارم. بايد بگذاري روي گوشَت. هرچه گفتند. آمپول را همينجا بايد بزني. بزني بالاتر. بزني پايينتر. بايد در گوشت بخورد. اگر پيشانيتان خاريد. يك كسي آمد و كمرتان را خاراند... آقاجان ما بايد ببينيم كه خدا چه ميگويد. اسراف گناه كبيره است. در آب اسراف ميكنيم. [ شنبه ۱۳۸۶/۰۹/۱۰ ] [ 10:44 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |