منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



ادامه سوره حديد

 

(آيـه13)ـ امـا مـنـافـقـان كه در تاريكى وحشتناك كفر و نفاق و گناه قرار گرفته انددر اين هنگام فـريـادشـان بـلند مى شود و ملتمسانه از مؤمنان تقاضاى نور مى كنند, اماچيزى جز جواب منفى نمى شنوند, چنانكه آيه مى گويد: ((روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى گويند: نظرى به مـا بـيفكنيد تا از نور شما پرتوى برگيريم )) (يوم يقول االمنافقون والمنافقات للذين آمنوا انظرونا نقتبس من نوركم ).

يعنى ; كمى مهلت دهيد تا ما هم به شما برسيم و در پرتو نورتان راه راپيدا كنيم .

در پـاسـخ بـه آنـها ((گفته مى شود: به پشت سر خود برگرديد و كسب نور كنيد))!(قيل ارجعوا ورائكم فالتمسوا نورا).

ايـنـجا جاى تحصيل نور نيست , مى بايست آن را از دنيائى كه پشت سرگذاشتيد, از طريق ايمان و عمل صالح , به دست مى آورديد, اما ديگر گذشته وديرشده است .((پس (در اين هنگام ) ديوارى ميان آنها زده مى شود كه درى دارد)) (فضرب بينهم بسور له باب ).

ولـى دو طـرف ايـن ديـوار عـظـيم , يا اين در, كاملا با هم متفاوت است ((درونش رحمت است و برونش عذاب )) (باطنه فيه الرحمة وظاهره من قبله العذاب ).

ايـن ((در)) ممكن است براى اين باشد كه منافقان از اين در, نعمتهاى بهشتى راببينند و حسرت ببرند, يا اين كه افرادى كه كمتر آلوده اند پس از اصلاح از آن بگذرندو در كنار مؤمنان قرار گيرند .

(آيـه14)ـ امـا ايـن ديوار چنان نيست كه مانع عبور صدا باشد, لذا در اين آيه مى افزايد: ((آنها را صدا مى زنند: مگر ما با شما نبوديم ))؟! (ينادونهم الم نكن معكم ).

هم در دنيا با شما در يك جامعه مى زيستيم , و هم در اينجا در كنار شما بوديم چه شد كه ناگهان از مـا جـدا شـديـد, و به روح و رحمت الهى رفتيد, آنها در پاسخ ((مى گويند: آرى !)) با هم بوديم (قالوا بلى ).

در همه جا با هم بوديم , در كوچه و بازار, در سفر و حضر, گاه همسايه هم بوديم , و يا حتى گاه در يك خانه زندگى مى كرديم , ولى از نظر مكتب و عقيده وعمل فرسنگها با هم فاصله داشتيم , شما خط خود را از ما جدا كرده بوديد, و دراصول و فروع از حق بيگانه بوديد.

سپس مى افزايند: شما گرفتار خطاهاى بزرگى بوديد از جمله :.

1ـ ((شما خود را (به واسطه پيمودن طريق كفر) به هلاكت افكنديد)) (ولكنكم فتنتم انفسكم ).

2ـ ((و انتظار (مرگ پيامبر را) كشيديد)) (وتربصتم ).

بعلاوه در انجام هر كار مثبت و هر حركت صحيح حالت صبر و انتظار داشتيدو تعلل مى نموديد.

3ـ ((و پـيـوسـتـه (در امـر مـعـاد و رسـتاخيز و حقانيت دعوت پيامبر(ص ) و قرآن )شك و ترديد داشتيد)) (وارتبتم ).

4ـ ((و آرزوهـاى دور و دراز (آرزوهـائى كـه هرگز دست از سر شما برنداشت )شما را فريب داد تا فرمان خدا (دائر بر مرگتان ) فرا رسيد)) (وغرتكم الا مـانى حتى جاء امراللّه ).

آرى ! ايـن آرزوهـا لـحـظه اى مجال تفكر صحيح به شما نداد, و آرزوى وصول به شهوات و اهداف مادى بر شما چيره بود.

5ـ از هـمـه اينها گذشته ((شيطان فريبكار (كه پايگاهش را در وجودتان محكم كرده بود) شما را در برابر (فرمان ) خداوند فريب داد)) (وغركم باللّه الغرور).

گـاه دنـيـا را در نظرتان جاودانه جلوه داد, و گاه قيامت را يك حلواى نسيه قلمداد كرد, و گاه اصلا وجود خداوند بزرگ را زير سؤال مى برد!.

(آيه15)ـ سرانجام مؤمنان در يك نتيجه گيرى منافقان را مخاطب ساخته ,مى گويند: ((پس امروز نـه از شـمـا فـديه اى پذيرفته مى شود)) كه در برابر آن از عذاب الهى رهائى يابيد (فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ).

((و نه از كافران )) (ولا من الذين كفروا).

و به اين ترتيب كافران نيز سرنوشتى همچون منافقان دارند, و همگى در گروگناهان و زشتيهاى اعمال خويشند, و راه خلاصى ندارند.

سـپـس مـى افـزايـنـد: ((جـايـگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مى باشد))(ماويكم النار هى مولـيكم ).

((و چه بد جايگاهى است ))؟! (وبئس المصير).

معمولا انسانها براى نجات از چنگال مجازات و كيفر در دنيا يا متوسل به غرامت مالى مى شوند, و يا از نـيـروى يـاور و شـفيعى كمك مى طلبند, ولى در قيامت تمام اسباب و وسائل مادى كه در اين جهان براى رسيدن به مقاصد, معمول است از كار مى افتد و پيوندها بريده مى شود.

و به اين ترتيب قرآن روشن مى كند كه تنها وسيله نجات در آن روز ايمان وعمل صالح است , حتى دايره شفاعت محدود به كسانى است كه سهمى از اين دورا داشته باشند نه آنها كه پيوندهاى خود را بكلى از خدا و اوليااللّه بريده اند.

(آيه16)شـان نـزول : نـقـل شـده كـه , اين آيه يك سال بعد از هجرت درباره منافقان نازل شده است بـه خاطر اين كه روزى از سلمان فارسى پرسيدند از آنچه در تورات است براى ما سخن بگو! چرا كه در تورات مسائل شگفت انگيزى است (و به اين وسيله مى خواستند نسبت به قرآن بى اعتنايى كنند) در اين هنگام آيات آغاز سوره يوسف نازل شد, سلمان به آنها گفت : اين قرآن ((احسن القصص )) و بهترين سرگذشتهاست ,و براى شما از غير آن نافعتر است .

مـدتـى بـعد باز به سراغ سلمان آمدند و همان خواهش را تكرار كردند: در اين هنگام آيه ((اللّه نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ; خداوند بهترين سخن را نـازل كـرده كتابى كه آياتش (از نظر لطف وزيبائى و معنى ) همانند يكديگر است آياتى مكرر دارد (امـا تـكـرارى شـوق انـگـيـز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه در برابر پروردگارشان خاشعند مى افتد ))نازل شد (زمر/23).

باز براى بار سوم به سراغ سلمان آمدند و همان درخواست را تكرار كردند.

در اين هنگام آيه مورد بحث نازل شد; و آنها را مؤاخذه كرد كه آيا موقع آن نرسيده است كه در برابر نام خدا خشوع كنيد و از اين سخنان دست برداريد.

تفسير: بعد از ذكر آن همه انذارهاى كوبنده و هشدارهاى بيدارگر در اين آيه ,به صورت يك نتيجه گيرى مى فرمايد: ((آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل كرده اسـت خـاشع گردد؟ و مانند كسانى نباشندكه در گذشته به آنها كتاب آسمانى داده شد (مانند يـهـود و نصارى ) سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت (و خداوند را فراموش كردند) و قلبهايشان قـسـاوت پـيدا كرد,و بسيارى از آنها گنهكارند)) (الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكراللّه ومـانزل من الحق ولا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الا مد فقست قلوبهم وكثير منهم فاسقون ).

روشن است ياد خداوند اگر در عمق جان قرار گيرند و همچنين شنيدن آياتى كه بر پيامبر(ص ) نازل شده است هرگاه به درستى تدبر شود بايد مايه خشوع گردد,ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اينجا سخت ملامت مى كند كه چرا در برابر اين امور خاشع نمى شوند؟ و چرا همچون بسيارى از امـتـهـاى پـيشين گرفتار غفلت وبى خبرى شده اند؟ همان غفلتى كه نتيجه آن قساوت دل و همان قساوتى كه ثمره آن فسق و گناه است !.

ايـن آيه از آيات تكان دهنده قرآن مجيد است كه قلب و روح انسان را درتسخير خود قرار مى دهد و پـرده هاى غفلت را مى درد لذا در طول تاريخ افراد بسيارآلوده اى را مى بينيم كه با شنيدن اين آيه چـنـان تـكـان خوردند كه در يك لحظه با تمام گناهان خود وداع گفتند, و حتى بعضا در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند.

(آيه17)ـ و از آنجا كه زنده شدن قبلهاى مرده با ذكر الهى و پيدا كردن حيات معنوى در پرتو خشوع و خـضوع در مقابل قرآن , شباهت زيادى به زنده شدن زمينهاى مرده به بركت قطرات حياتبخش باران دارد در اين آيه مى افزايد: ((بدانيدخداوند زمين را بعد از مرگ آن زنده مى كند)) (اعلموا ان اللّه يحيى الا رض بعدموتها).

((مـا آيـات (خود) را (در صحنه آفرينش و نيز در صحنه وحى ) براى شما بيان كرديم شايد انديشه كنيد)) (قد بينالكم الا يات لعلكم تعقلون ).

در حقيقت اين آيه هم اشاره اى است به زنده شدن زمينهاى مرده به وسيله باران , و هم زنده شدن دلـهاى مرده به وسيله ذكر اللّه و قرآن مجيد كه از آسمان وحى بر قلب پاك محمد(ص ) نازل شده است و هر دو شايسته تدبر و تعقل است .

(آيه18)ـ در اين آيه بار ديگر به مساله انفاق كه از ميوه هاى شجره ايمان وخشوع است باز مى گردد, و هـمـان تـعـبيرى را كه در آيات قبل خوانديم با اضافاتى تكرار كرده , مى فرمايد: ((مردان و زنان انـفـاق كـنـنده و آنها كه (از اين راه ) به خداوندقرض الحسنه دهند, (اين قرض الحسنه ) براى آنان مـضـاعـف مى شود و پاداش پرارزشى دارند)) (ان المصدقين والمصدقات واقرضوا اللّه قرضا حسنا يضاعف ولهم اجر كريم ).

مـنـظـور از ((قـرض الـحسنه به خداوند)) همان ((انفاق فى سبيل اللّه )) است , هرچند وام دادن به بندگان خدا نيز از فضل اعمال است و در آن حرفى نيست .

(آيـه19)ـ در ادامـه بـحث آيات گذشته پيرامون مؤمنان و اجر و پاداششان درپيشگاه خدا, در اينجا مـى افـزايـد: ((كـسـانـى كـه بـه خـدا و رسـولانـش ايـمـان آوردنـد آنـهـاصديقين و شهدا نزد پروردگارشانند)) (والذين آمنوا باللّه ورسله اولئك هم الصديقون والشهداء عند ربهم ).

((صديق )) كسى است كه سر تا پا صداقت و راستى است , و عملش گفتارش راتصديق مى كند.

واژه ((شـهدا)) ممكن است به معنى ((شهادت بر اعمال )) بوده باشد,همان گونه كه از آيات ديگر قـرآن استفاده مى شود كه پيامبران گواه اعمال امتهاى خود هستند, و پيامبر اسلام (ص ) گواه بر آنها, و بر امت اسلامى است , و مسلمانان نيزشاهد و گواه بر اعمال مردمند.

بـعضى نيز احتمال داده اند كه ((شهدا)) در اينجا به همان معنى شهيدان راه خداست , يعنى ; افراد مؤمن اجر و پاداش شهيدان را دارند, و به منزله شهدامحسوب مى شوند.

سپس مى افزايد: ((براى آنهاست پاداش (اعمال )شان و نور (ايمان )شان )) (لهم اجرهم ونورهم ).

اين تعبير سربسته اشاره به پاداش عظيم و نور فوق العاده آنهاست .

و در پـايـان مـى فـرمـايـد: ((و كـسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آنهادوزخيانند)) (والذين كفروا وكذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم ).

تـا با مقابله اين دو گروه با يكديگر مقام والاى گروه اول , و انحطاط و بدبختى گروه دوم آشكار گردد.

و از آنجا كه در گروه اول , سطح بالاى ايمان مطرح بود, در اين گروه نيز كفرشديد مطرح است , لذا با تكذيب آيات الهى همراه ذكر شده .

(آيه20)ـ از آنـجـا كـه حـب و علاقه دنيا سرچشمه هر گناه و ((راس كل خطيئه )) است دراين آيه ترسيم گـويـائى از وضـع زنـدگـى دنيا و مراحل مختلف , و انگيزه هاى حاكم برهر مرحله را ارائه داده , مى گويد: ((بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى وتجمل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افـزون طلبى در اموال و فرزندان است ))(اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب ولهو وزينة وتفاخر بينكم وتكاثر فى الا موال والا ولا د).

به اين ترتيب ((غفلت )), ((سرگرمى )), ((تجمل )), ((تفاخر)) و ((تكاثر)) دورانهاى پنج گانه عمر آدمى را تشكيل مى دهند.

سـپـس بـا ذكـر يـك مـثـال آغاز و پايان زندگى دنيا را در برابر ديدگان انسانهامجسم ساخته , مـى فـرمـايـد: ((هـمـانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى برد, سپس خشك مـى شـود بـه گـونـه اى كه آن را زرد رنگ مى بينى , سپس تبديل به كاه مى شود))! (كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يكون حطاما).

((كفار)) در اينجا به معنى كشاورزان است , زيرا اصل معنى ((كفر)) به معنى ((پوشاندن )) است , و چون كشاورز بذرافشانى كرده و آن را زير خاك مى پوشاند ازاين رو به او ((كافر)) مى گويند.

سـپـس بـه بـازده عمر و نتيجه و محصول نهائى آن پرداخته , مى افزايد: ((و درآخرت (از دو حال خـارج نيست ): عذاب شديد است يا مغفرت و رضاى الهى ))(وفى الا خرة عذاب شديد ومغفرة من اللّه ورضوان ).

و سرانجام آيه را با اين جمله پايان مى دهد: ((و (به هر حال ) زندگى دنيا جزمتاع و فريب نيست ))! (وما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور).

جـمـلـه ((دنـيـا مـتـاع غـرور اسـت )) مفهومش اين است كه وسيله و ابزار است براى فريبكارى , فـريـب دادن خويشتن , و هم فريب ديگران و البته اين در مورد كسانى است كه دنيا را هدف نهائى قـرار مـى دهـنـد و به آن دل مى بندند, و آخرين آرزويشان وصول به آن است , اما اگر مواهب اين جـهـان مادى وسيله اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنيا نيست , بلكه مزرعه آخرت , و قنطره و پلى براى رسيدن به آن هدفهاى بزرگ است .

(آيه21)ـ بعد از بيان ناپايدارى جهان و لذات آن , و اين كه مردم در سرمايه هاى كم ارزش اين جهان نسبت به يـكـديـگر تفاخر و تكاثر مى جويند, در اينجا مردم را به يك مسابقه عظيم روحانى در طريق كسب آنچه پايدار است و سزاوار هرگونه تلاش وكوشش دعوت كرده , مى فرمايد: ((و به پيش تازيد براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهنه آن مانند آسمان و زمين است و براى كسانى كه بـه خـداو رسـولانـش ايمان آورده اند آماده شده است )) (سابقوا الى مغفرة من ربكم وجنة عرضها كعرض السماء والا رض اعدت للذين آمنوا باللّه ورسله ).

در حـقـيـقـت مـغـفرت پروردگار كليد بهشت است همان بهشتى كه پهنه آسمان و زمين را فرا مـى گـيـرد, و از هـم اكنون آماده براى پذيرائى مؤمنان است تا كسى نگويدبهشت نسيه است و بر نسيه دل نبايد نهاد.

اين نكته شايسته توجه است كه پيشى گرفتن به سوى مغفرت پروردگار ازطريق اسباب آن است , مانند توبه و جبران طاعات فوت شده و اصولا اطاعت پروردگار و پرهيز از معاصى است .

و در پـايان آيه مى افزايد: ((اين فضل خداوند است كه به هركس بخواهدمى دهد و خداوند صاحب فضل عظيم است )) (ذلك فضل اللّه يؤتيه من يشا واللّه ذوالفضل العظيم ).

يقينا آن چنان بهشت گسترده , با آن مواهب عظيمش چيزى نيست كه انسان با اين اعمال ناچيز به آن بـرسـد, و ايـن تنها فضل و رحمت و لطف الهى است كه آن پاداش عظيم را در مقابل اين قليل قرار داده , و از او نيز جز اين انتظار نيست .

چرا كه پاداشها هميشه به مقياس اعمال نيست بلكه به مقياس كرم پاداش دهنده است .

(آيه22)ـ سپس براى تاكيد بيشتر در زمينه عدم دلبستگى به دنيا, وشادنشدن به اقبال آن , و غمگين نـگـشـتـن بـه ادبـار آن , مى افزايد: ((هيچ مصيبتى (ناخواسته ) در زمين و نه در وجود شما روى نـمى دهد مگر اين كه همه آنها قبل ازآن كه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است , و اين امر بـراى خداوند آسان است )) (مـا اصاب من مصيبة فى الا رض ولا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك على اللّه يسير).

آرى ! مـصائبى كه در زمين رخ مى دهد همچون زلزله ها و سيلها و طوفانها وهمچنين مصائبى كه در نـفـوس انـسـانها واقع مى شود مانند مرگ و ميرها, و انواع حوادث دردناكى كه دامان انسان را مى گيرد همه آنها از قبل مقدر شده است , و درلوح محفوظ ثبت است .

ولى بايد توجه داشت كه مصائبى كه در اين آيه به آن اشاره شده , تنهامصائبى است كه به هيچ وجه قابل اجتناب نيست و مولود اعمال انسانها نمى باشدوگرنه مصيبتها, و ناكاميهايى كه تنها معلول گـنـاهـان و سـهـل انگارى خود انسان است ,راه مقابله با آنها موضع گيرى صحيح در برنامه هاى زندگى است .

و مـنـظـور از ((لـوح محفوظ)) علم بى پايان خداوند است , و يا صفحه جهان خلقت و نظام علت و معلول كه آن نيز مصداق علم فعلى خداوند است .

[ دوشنبه ۱۳۸۶/۰۲/۱۰ ] [ 20:58 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب