|
منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
|
سوره ممتحنه [60] اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 13 آيه است . محتواى سوره : اين سوره در حقيقت از دو بخش تشكيل مى گردد: بـخـش اول از مـسـاله ((حب فى اللّه )) و ((بغض فى اللّه )) و نهى از طرح دوستى بامشركان سخن مـى گـويـد, و مـسـلـمـانان را به الهام گرفتن از پيامبر بزرگ خدا ابراهيم (ع )دعوت مى كند, و خـصـوصـيات ديگرى را در اين زمينه برمى شمرد اين معنى درپايان سوره نيز تكرار و تاكيد شده است . بخش دوم پيرامون زنان مهاجر و آزمايش و امتحان آنها و احكام ديگرى دراين رابطه بحث مى كند . انتخاب نام ((ممتحنه )) براى اين سوره نيز به خاطر مساله آزمايش و امتحان مى باشد كه در آيه 10 آمده است . نـام ديـگـرى براى سوره ذكر شده و آن سوره ((مودت )) است به خاطر نهى ازمودت مشركان در نخستين آيه سوره . فضيلت تلاوت سوره : در حـديـثـى از رسول خدا(ص ) مى خوانيم : ((هركس سوره ممتحنه را قرائت كندتمام مؤمنين و مؤمنات , شفعيان او در روز قيامت خواهند بود)). ناگفته پيداست اين همه فضيلت و افتخار از آن كسانى است كه تنها به تلاوت بى روح و فاقد علم و عمل قناعت نكنند. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيـه1)ـ شان نزول : اين آيه درباره ((حاطب بن ابى بلتعه )) نازل شده است جريان چنين بود كه : زنى به نام ((ساره )) كه وابسته به يكى از قبائل ((مكه )) بود از مكه به مدينه خدمت رسول خدا(ص ) آمد حضرت به او فرمود: آيا مسلمان شده اى و به اينجا آمده اى ؟. عرض كرد: نه . فرمود: پس چرا آمدى ؟. عرض كرد: شما اصل و عشيره ما بوديد, و سرپرستان من همه رفتند, و من شديدا, محتاج شدم نزد شما آمده ام تا عطائى به من كنيد و لباس و مركبى ببخشيد. فرمود: پس جوانان مكه چه شدند؟ (اشاره به اين كه آن زن خواننده بود وبراى جوانان خوانندگى مى كرد). گـفـت : بـعـد از واقعه بدر, هيچ كس از من تقاضاى خوانندگى نكرد ـو اين نشان مى دهد ضربه جـنگ بدر تا چه حد بر مشركان مكه سنگين بودـ حضرت دستور داد,لباس و مركب و خرج راهى به او دادند, و اين در حالى بود كه پيامبر(ص ) آماده فتح مكه مى شد. در ايـن موقع ((حاطب بن ابى بلتعه )) (يكى از مسلمانان معروف كه در جنگ بدر و بيعت رضوان شـركـت كـرده بود) نزد ((ساره )) آمد و نامه اى نوشت و گفت : آن رابه اهل مكه بده و ده دينار و به قولى ده درهم نيز به او داد. ((حاطب )) در نامه به اهل مكه نوشته بود رسول خدا(ص ) قصد دارد به سوى شما آيد, آماده دفاع از خويش باشيد!. جـبـرئيـل ايـن مـاجرا را به اطلاع پيامبر(ص ) رسانيد, رسول خدا, على (ع ) و عمار وعمر و زبير و طـلـحـه و مـقـداد و ابـومـرثـد را دسـتـور داد كه به سوى مكه حركت كنند وفرمود: در يكى از منزلگاههاى وسط راه به زنى مى رسيد كه حامل نامه اى به مشركين مكه است , نامه را از او بگيريد. آنـهـا در هـمـان مـكان كه رسول خدا(ص ) فرموده بود به او رسيدند, او سوگند ياد كرد كه هيچ نـامـه اى نـزد او نـيـسـت , ولـى عـلـى (ع ) فرمود: نه پيامبر(ص ) به ما دروغ گفته , و نه مادروغ مى گوئيم , شمشير را كشيد و فرمود: نامه را بيرون بياور, و الا به خدا سوگندگردنت را مى زنم !. ((سـاره )) كـه نـامـه را درمـيـان گـيـسـوانـش پنهان كرده بود بيرون آورد, آنها نامه راخدمت پيامبر(ص ) آوردند. حضرت (ص ) به سراغ ((حاطب )) فرستاد, فرمود: اين نامه را مى شناسى ؟. عرض كرد: بلى , فرمود: چه چيز موجب شد به اين كار اقدام كنى ؟. عرض كرد: اى رسول خدا! به خدا سوگند از آن روز كه اسلام را پذيرفته ام لحظه اى كافر نشده ام , ولـى مـسـالـه ايـن اسـت كه تمام مهاجران كسانى را در مكه دارندولى من در ميان آنها غريبم و خـانواده من در چنگال آنها گرفتارند, خواستم مزاحم خانواده من نشوند, در حالى كه مى دانستم خداوند سرانجام آنها را گرفتار شكست مى كند. پيامبر(ص ) عذرش را پذيرفت ـاينجا بود كه آيه نازل شد و درسهاى مهمى درزمينه ترك هرگونه دوستى نسبت به مشركان و دشمنان خدا به مسلمانان داد. تفسير: چـنـانـكـه در شان نزول دانستيم حركتى از ناحيه يكى از مسلمانان صادر شد كه هرچند به قصد جـاسـوسى نبود ولى اظهار محبتى به دشمنان اسلام محسوب مى شد, لذا آيه به مسلمانان هشدار داد كه از تكرار اين گونه كارها در آينده بپرهيزند. نخست مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد)) (يـا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى وعدوكم اوليـاء). يـعـنـى ; آنها نه فقط دشمنان خدا هستند كه با شما نيز عداوت و دشمنى دارند, با اين حال چگونه دست دوستى به سوى آنها دراز مى كنيد؟!. سـپس مى افزايد: ((شما نسبت به آنها اظهار محبت مى كنيد در حالى كه آنها به آنچه از حق براى شـمـا آمـده (اسـلام و قـرآن ) كـافر شده اند, و رسول خدا و شما رابه خاطر ايمان به خداوندى كه پـروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مى رانند)) (تلقون اليهم بالمودة وقد كفروا بمـا جـاءكم من الحق يخرجون الرسول واياكم ان تؤمنوا باللّه ربكم ). آنـهـا هـم در عـقيده با شما مخالفند, و هم عملا به مبارزه برخاسته اند,و كارى را كه بزرگترين افـتـخـار شماست , يعنى ايمان به پروردگار, براى شما بزرگترين جرم و گناه شمرده اند, با اين حال آيا جاى اين است كه شما نسبت به آنها اظهارمحبت كنيد. سـپـس براى توضيح بيشتر مى افزايد: ((اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كـرده ايـد)) پـيـونـد دوسـتـى با آنها برقرار نسازيد (ان كنتم خرجتم جهــادا فى سبيلى وابتغــاء مرضــاتى ). اگر به راستى دم از دوستى خدا مى زنيد و به خاطر او از شهر و ديار خودهجرت كرده ايد, و طالب جهاد فى سبيل اللّه و جلب رضاى او هستيد اين مطلب بادوستى دشمنان خدا سازگار نيست . بـاز براى توضيح بيشتر مى افزايد: ((شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرارمى كنيد در حالى كه من به آنچه پنهان يا آشكار مى سازيد از همه داناترم ))! (تسرون اليهم بالمودة وانا اعلم بمـا اخفيتم ومـا اعلنتم ). بنابراين مخفى كارى چه فايده اى دارد با علم خداوند به غيب و شهود. و در پـايـان آيـه , به عنوان يك تهديد قاطع , مى فرمايد: ((و هركس از شما چنين كارى كند از راه راست گمراه شده است )) (ومن يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل ). هـم از راه مـعرفت خدا منحرف گشته كه گمان كرده چيزى بر خدا مخفى مى ماند, و هم از راه ايـمـان و اخلاص و تقوا كه طرح دوستى با دشمنان خدا ريخته وهم تيشه به ريشه زندگانى خود زده اسـت كـه دشـمنش را از اسرارش باخبر ساخته واين بدترين انحرافى است كه ممكن است به شخص مؤمن بعد از وصول به سرچشمه ايمان دست دهد. (آيـه2)ـ در ايـن آيـه , بـراى تـاكـيـد و توضيح بيشتر, مى افزايد: شما براى چه طرح دوستى با آنها مى ريزيد؟ با اين كه : ((اگر آنها بر شما مسلط شوند دشمنانتان خواهند بود, و دست و زبان خود را به بدى كردن به شما مى گشايند)) (ان يثقفوكم يكونوا لكم اعداء ويبسطوا اليكم ايديهم والسنتهم بالسؤ). شـمـا براى آنها دلسوزى مى كنيد در حالى كه عداوتشان با شما آن چنان ريشه دار است كه اگر بر شما دست يابند از هيچ كارى فروگذار نمى كنند. و از همه بدتر اين است كه : ((دوست دارند شما (از اسلام ) به كفر باز گرديد)) وبزرگترين افتخار خود يعنى گوهر ايمان را از دست دهيد (وودوا لو تكفرون ). (آيـه3)ـ و در ايـن آيـه بـه پـاسـخـگـوئى افـرادى مـانـنـد ((حـاطب بن ابى بلتعه ))پرداخته , كه درجـواب پيامبر(ص ) كه فرمود: چرا اسرار مسلمانان را در اختيار مشركان مكه قرار دادى ؟ گفت : خواستم از اين طريق خويشاوندان و بستگانم را حفظ كنم !. مـى فـرمـايـد: ((هـرگز بستگان و فرزندانتان روز قيامت سودى به حالتان نخواهندداشت )) (لن تنفعكم ارحـامكم ولا اولا دكم ). چـرا كـه اگـر اولاد و بـسـتگان بى ايمان باشند نه آبرو و سرمايه اى براى اين دنياخواهند بود و نه وسيله نجاتى در آخرت . سپس مى افزايد: خداوند روز قيامت ((ميان شما جدائى مى افكند)) (يوم القيمة يفصل بينكم ). اهل ايمان به سوى بهشت مى روند, و اهل كفر به سوى دوزخ . و در پـايان آيه , بار ديگر به همگان هشدار مى دهد كه : ((خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست )) (واللّه بمــا تعملون بصير). هم از نيات شما آگاه است , و هم از اعمالى كه بطور سرى انجام مى دهيد, و اگر درمواردى اسرار شـمـا را مانند ((حاطب بن ابى بلتعه )) فاش نمى كند روى مصالحى است , نه اين كه نداند و آگاه نباشد. (آيه4)ـ از آنـجـا كـه قرآن مجيد, در بسيارى از موارد, براى تكميل تعليمات خود ازالگوهاى مهمى كه در جـهـان انـسـانـيت وجود داشته شاهد مى آورد, در اينجا نيز به دنبال نهى شديدى كه از دوستى با دشمنان خدا در آيات قبل شده سخن از ابراهيم (ع ) و برنامه اوج به عنوان پيشواى بزرگى كه مورد احترام همه اقوام , مخصوصا قوم عرب , بوده به ميان مى آورد. مـى فرمايد: ((براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با اوبودند وجود داشت )) (قد كـانت لكم اسوة حسنة فى ابرهيم والذين معه ). منظور از تعبير ((والذين معه )) (آنها كه با ابراهيم بودند) مؤمنانى است كه او رادر اين راه همراهى مى كردند, هرچند قليل و اندك بودند. سپس در توضيح اين معنى مى افزايد: ((در آن هنگامى كه به قوم (مشرك )خود گفتند: ما از شما و آنـچـه غـير از خدا مى پرستيد بيزاريم ))! (اذ قــالوا لقومهم انابرا ؤا منكم ومما تعبدون من دون اللّه ). مـا نـه شـمـا را قـبـول داريم , و نه آئين و مذهبتان را, ما هم از خودتان و هم ازبتهاى بى ارزشتان متنفريم . و باز براى تاكيد افزودند: ((ما نسبت به شما كافريم )) (كفرنـا بكم ). الـبـتـه ايـن كـفـر همان كفر برائت و بيزارى است كه در بعضى از روايات ضمن برشمردن اقسام پنج گانه كفر به آن اشاره شده است . و سومين بار براى تاكيد بيشتر افزودند: ((و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است )) (وبدا بيننـا وبينكم العداوة والبغضـا ابدا). و ايـن وضـع همچنان ادامه دارد ((تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد))(حتى تؤمنوا باللّه وحده ). و بـه اين ترتيب با نهايت قاطعيت و بدون هيچ گونه پرده پوشى اعلام جدائى و بيزارى از دشمنان خـدا كـردنـد, و تصريح نمودند كه اين جدائى تا ابد ادامه دارد,مگر اين كه آنها مسير خود را تغيير دهند و از خط كفر به خط ايمان روى آورند. ولـى از آنـجـا كه اين قانون كلى و عمومى در زندگى ابراهيم استثنائى داشته كه آن هم به خاطر هدايت بعضى از مشركان صورت گرفته , به دنبال آن مى فرمايد: آنهاهرگونه ارتباطشان را با قوم كـافر قطع كردند و هيچ سخن محبت آميزى به آنهانگفتند: ((جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش [ عمويش آزر] گفت : (وعده داد) كه براى تو آمرزش طلب مى كنم , و در عين حال در برابر خداوند بـراى تـو مالك چيزى نيستم )) و اختيارى ندارم (الا قول ابرهيم لا بيه لا ستغفرن لك ومــا املك لك من اللّه من شىء ). ابـراهيم (ع ) به اين وعده خود عمل كرد: ولى آزر ايمان نياورد, و هنگامى كه بر ابراهيم روشن شد كه او دشمن خداست و هرگز ايمان نمى آورد ديگر براى اواستغفار نكرد و با او قطع رابطه نمود. ابـراهـيـم و پـيروانش قويا با بت پرستان مخالف بودند و بايد اين درس را از آنهاسرمشق گرفت , و داستان آزر شرائط خاصى داشته كه اگر براى ما هم پيدا شود قابل تاسى است . و از آنـجا كه مبارزه با دشمنان خدا با اين صراحت و قاطعيت مخصوصا درزمانى كه آنها از قدرت ظـاهـرى بـرخـوردارند جز با توكل بر ذات خدا ممكن نيست ,در پايان آيه مى افزايد: آنها گفتند: ((پـروردگـارا! ما بر تو توكل كرديم و به سوى توبازگشتيم همه فرجامها به سوى توست )) (ربنـا عليك توكلنـا واليك انبنـا واليك المصير). [ جمعه ۱۳۸۶/۰۱/۲۴ ] [ 1:55 ] [ سعید ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||