منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



سوره حشر [59]

 

اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 24 آيه است .

 

محتواى سوره :

ايـن سوره ـكه بيشتر ناظر به داستان مبارزه مسلمانان با جمعى از يهود به نام ((يهود بنى نضير)) است ـ از سوره هاى مهم و بيدارگر وتكان دهنده قرآن مجيد است , و تناسب بسيار نزديكى با آخرين آيات سوره قبل دارد كه وعده پيروزى در آن به ((حزب اللّه )) داده شده است .

محتواى اين سوره را مى توان در شش بخش خلاصه كرد:.

در بـخـش اول كـه تـنـها يك آيه است سخن از تسبيح و تنزيه عمومى موجودات در برابر خداوند عظيم و حكيم است .

در بـخـش دوم كه از آيه 2 تا 10 مى باشد ماجراى درگيرى مسلمانان را با يهودپيمان شكن مدينه بازگو مى كند.

در بخش سوم كه از آيه 11 تا 17 را تشكيل مى دهد داستان منافقان مدينه آمده است كه با يهود در اين برنامه همكارى نزديك داشتند.

بخش چهارم مشتمل بر يك سلسله اندرزها و نصايح كلى نسبت به عموم مسلمانان است .

بخش پنجم كه فقط يك آيه است , توصيف بليغى است از قرآن .

وبالاخره در بخش ششم قسمت مهمى ازاوصاف جمال وجلال خدا واسماحسناى او را بر مى شمرد كه به انسان در طريق معرفة اللّه كمك شايان مى كند.

ضـمنا نام اين سوره از آيه دوم آن گرفته شده كه سخن از ((حشر)) يعنى ;اجتماع يهود براى كوچ كردن از مدينه , و يا حشر مسلمين براى بيرون راندن آنها به ميان آمده است .

و بـالاخـره اين سوره نيز يكى از سوره هاى ((مسبحات )) است , كه با تسبيح خداوند شروع شده , و اتفاقا پايان آن نيز با تسبيح الهى است .

 

فضيلت تلاوت سوره :

در حديثى از پيغمبر گرامى (ص ) مى خوانيم : ((هركس سوره حشر را بخواندتمام بهشت و دوزخ و عـرش و كـرسى و حجاب و آسمانها و زمينهاى هفتگانه وحشرات و بادها و پرندگان و درختان و جـنـبـنـدگـان و خـورشـيد و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى فرستند, و براى او استغفار مى كنند, و اگر در آن روز يا در آن شب بميرد شهيد مرده است )).

بـدون شـك ايـنـهـا هـمـه آثار انديشه در محتواى سوره است كه از قرائت آن ناشى مى شود و در زندگى انسان پرتوافكن مى گردد.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيـه1)ـ شان نزول : در مورد نزول پنج آيه اول اين سوره شان نزول مفصلى ذكركرده اند كه فشرده آن چنين است :

در سـرزمـيـن مـديـنـه سـه گـروه از يهود زندگى مى كردند ((بنى نضير)) و((بنى قريظه )) و ((بـنـى قـينقاع )) و گفته مى شود كه آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در كتب مذهبى خود خوانده بودند كه پيامبرى از سرزمين مدينه ظهور مى كند به اين سرزمين كوچ كردند, و در انتظار اين ظهور بزرگ بودند.

هـنـگـامـى كه رسول خدا(ص ) به مدينه هجرت فرمود با آنها پيمان عدم تعرض بست , ولى آنها هر زمان فرصتى يافتند از نقض اين پيمان فروگذار نكردند.

از جمله اين كه بعد از جنگ ((احد)) ـ غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شدـ ((كعب بن اشرف )) بـا چـهل مرد سوار از يهود به مكه آمدند و يكسر به سراغ قريش رفتند و با آنها عهد و پيمان بستند كه همگى متحدا بر ضد محمد(ص ) پيكاركنند.

اين خبر از طريق وحى به پيامبر(ص ) رسيد.

ديـگـر ايـن كـه پـيامبر(ص ) روزى با چند نفر از بزرگان و يارانش به سوى قبيله بنى نضير كه در نزديكى مدينه زندگى مى كردند آمد و مى خواست از آنها كمك يا وامى بگيرد, و شايد پيامبر(ص ) و يـارانـش مـى خـواسـتـند در زيراين پوشش وضع ((بنى نضير)) را از نزديك بررسى كنند, مبادا مسلمانان غافلگيرشوند.

پـيـامـبـر(ص ) در بيرون قلعه يهود بود و با ((كعب بن اشرف )) در اين زمينه صحبت كرد, در اين هنگام درميان يهوديان بذر توطئه اى پاشيده شد, و با يكديگر گفتند:يك نفر پشت بام رود و سنگ عـظـيـمـى بر او بيفكند و ما را از دست اين مرد راحت كند! يكى از يهود اعلام آمادگى كرد و به پشت بام رفت .

رسول خدا(ص ) از طريق وحى آگاه شد برخاست و به مدينه آمد, و اينجا بودكه پيمان شكنى يهود بر رسول خدا(ص ) مسلم شد, و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد.

در بعضى از روايات نيز آمده كه يكى از شعراى بنى نضير به هجو و بدگوئى پيامبر(ص ) پرداخت و اين خود دليل ديگرى بر پيمان شكنى آنها بود.

پـيـامـبـر(ص ) بـراى اين كه ضربه كارى قبلا به آنها بزند به ((محمدبن مسلمه )) كه با((كعب بن اشـرف )) بزرگ يهود آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى اين كار را كرد.

كـشته شدن ((كعب بن اشرف )) تزلزلى در يهود ايجاد كرد به دنبال آن رسول خدا(ص )دستور داد مسلمانان براى جنگ با اين قوم پيمان شكن حركت كنند, هنگامى كه آنهاباخبر شدند, به قلعه هاى مستحكم و دژهاى نيرومند خود پناه بردند, و درها رامحكم بستند, پيامبر(ص ) دستور داد بعضى درختان نخل را كه نزديك قلعه ها بودبكنند يا بسوزانند.

اين كار فرياد يهود را بلند كرد گفتند: اى محمد! تو پيوسته از اين گونه كارهانهى مى كردى , پس اين چه برنامه اى است ؟.

آيه پنجم اين سوره نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه اين يك دستور خاص الهى بود.

مـحـاصـره چـنـد روز طـول كشيد و پيامبر(ص ) براى پرهيز از خونريزى به آنهاپيشنهاد كرد كه سـرزمـيـن مدينه را ترك گويند آنها نيز پذيرفتند, مقدارى از اموال خودرا برداشته و بقيه را رها كردند باقيمانده اموال و اراضى و باغات و خانه هاى آنها به دست مسلمانان افتاد.

تـفـسـيـر: ايـن سوره با تسبيح و تنزيه خداوند و بيان عزت و حكمت او شروع مى شود, مى فرمايد: ((آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويد,و او عزيز و حكيم است )) (سبح للّه مـا فى السموات ومـا فى الا رض وهو العزيزالحكيم ).

و ايـن در حـقيقت مقدمه اى است براى بيان سرگذشت يهود ((بنى نضير))همانها كه در شناخت خدا و صفاتش گرفتار انواع انحرافات بودند.

تسبيح عمومى موجودات زمين و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها وحيوانات و گياهان و جمادات مـمكن است با زبان قال باشد يا با زبان حال , چرا كه نظام شگفت انگيزى كه در آفرينش هر ذره اى به كار رفته با زبان حال بيانگر علم وقدرت و عظمت و حكمت خداست .

و از سـوى ديگر به عقيده جمعى از دانشمندان هر موجودى در عالم خودسهمى از عقل و درك و شـعـور دارد هـرچـنـد ما از آن آگاه نيستيم , و به همين دليل بازبان خود تسبيح خدا مى گويد, هرچند گوش ما توانايى شنوائى آن را ندارد.

(آيـه2)ـ بـعد از بيان اين مقدمه به داستان رانده شدن يهود بنى نضير ازمدينه پرداخته , مى فرمايد: ((او (خـداونـد) كـسـى اسـت كـه كـافـران اهـل كـتاب را درنخستين برخورد (با مسلمانان ) از خانه هايشان بيرون راند))! (هو الذى اخرج الذين كفروا من اهل الكتاب من ديارهم لا ول الحشر).

مـنـظـور از ((حـشـر)) در اينجا اجتماع و حركت مسلمانان از مدينه به سوى قلعه هاى يهود, و يا اجـتـماع يهود براى مبارزه با مسلمين است , و از آنجا كه اين نخستين اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان ((لا ول الحشر)) ناميده شده , و اين خود اشاره لطيفى است به برخوردهاى آينده با يهود ((بنى نضير)) و يهود ((خيبر)) ومانند آنها.

سـپس مى افزايد: ((شما هرگز گمان نمى كرديد كه آنها (از اين ديار) خارج شوند و خودشان نيز گـمـان مـى كـردنـد كـه دژهاى محكمشان آنان را از عذاب الهى مانع مى شود)) (مـا ظننتم ان يخرجوا وظنوا انهم مـانعتهم حصونهم من اللّه ).

آنها چنان مغرور و از خود راضى بودند كه تكيه گاهشان دژهاى نيرومند وقدرت ظاهريشان بود, ولى از آنجا كه خدا مى خواست بر همه روشن سازد كه چيزى در برابر اراده او قدرت مقاومت ندارد حتى بدون آن كه جنگى رخ دهد آنهارا از آن سرزمين بيرون راند!.

لـذا در ادامـه آيـه مـى فـرمـايد: ((اما خداوند از آنجا كه گمان نمى كردند به سراغشان آمد, و در دلهايشان ترس و وحشت افكند, به گونه اى كه خانه هاى خودرا با دست خويش و با دست مؤمنان ويـران مـى كـردنـد)) (فاتيهم اللّه من حيث لم يحتسبوا وقذف فى قلوبهم الرعب يخربون بيوتهم بايديهم وايدى المؤمنين ).

آرى ! خدا اين لشكر نامرئى , يعنى ; لشكر ترس را كه در بسيارى از جنگها به يارى مؤمنان مى فرستاد بـر قـلـب آنـها چيره كرد, و مجال هرگونه حركت و مقابله را ازآنها سلب نمود, آنها خود را براى مـقـابـلـه بـا لـشكر برون آماده كرده بودند بى خبر از آن كه خداوند لشكرى از درون به سراغشان مى فرستد.

و در پايان آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى فرمايد: ((پس عبرت بگيريداى صاحبان چشم ))! (فاعتبروا يا اولى الا بصار).

(آيه3)ـ اين آيه مى افزايد: ((و اگر نه اين بود كه خداوند ترك وطن را بر آنان مقررداشته بود آنها را در همين دنيا مجازات مى كرد)) (ولولا ان كتب اللّه عليهم الجلا لعذبهم فى الدنيا).

بدون شك جلاى وطن و رهاكردن قسمت عمده سرمايه هائى كه يك عمرفراهم كرده بودند خود براى آنها عذابى دردناك بود.

بـنابراين منظور از جمله فوق اين است كه اگر اين عذاب براى آنها مقدر نشده بود عذاب ديگرى كـه هـمـان قـتـل و اسـارت بـه دست مسلمانان بود بر سر آنها فرودمى آمد, خدا مى خواست آنها درجهان آواره شوند, و اى بسا اين آوارگى براى آنهادردناكتر بود, زيرا هر وقت به ياد آن همه دژها و خـانـه هـاى مـجـلل و مزارع و باغات خود مى افتادند كه در دست ديگران است و خودشان بر اثر پـيمان شكنى و توطئه برضد پيامبرخدا(ص ) در مناطق ديگر محروم و سرگردانند گرفتار آزار و شكنجه هاى روحى فراوانى مى شدند.

امـا ايـن تنها عذاب دنياى آنها بود, لذا در پايان اين آيه مى افزايد: ((و براى آنهادر آخرت نيز عذاب آتش است )) (ولهم فى الا خرة عذاب النار).

چـنـيـن است دنيا و آخرت كسانى كه پشت پا به حق و عدالت زنند و بر مركب غرور و خودخواهى سوار گردند.

(آيـه4)ـ و از آنجا كه ذكر اين ماجرا علاوه بر بيان قدرت پروردگار وحقانيت پيغمبراكرم (ص ) بايد هـشـدارى بـراى تمام كسانى باشد كه اعمالى مشابه يهودبنى نضير دارند تا مساله در آنها خلاصه نـشـود در ايـن آيـه مـطـلـب را تعميم داده ,مى افزايد: ((اين مجازات (دنيا و آخرت ) از آن جهت دامنگيرشان شد كه با خدا ورسولش به دشمنى برخاستند)) (ذلك بانهم شاقوا اللّه ورسوله ).

((و هركس به دشمنى با خدا برخيزد (خداوند مجازاتش مى كند زيرا) خدامجازات شديدى دارد)) (ومن يشاق اللّه فان اللّه شديد العقاب ).

(آيـه5)ـ در اين آيه به پاسخ ايرادى مى پردازد كه يهود بنى نضير ـچنانكه در شان نزول نيز گفتيم ـ بـه پيامبر(ص ) متوجه مى ساختند, در آن موقع كه دستور دادقسمتى از نخلهاى نزديك قلعه هاى مـحـكم يهود را ببرند (تا محل كافى براى نبردباشد, يا براى اين كه يهود ناراحت شوند و از قلعه ها بيرون آيند و درگيرى در خارج قلعه روى دهد).

آنها گفتند: اى محمد! مگر تو نبودى كه از اين گونه كارها نهى مى كردى ؟.

آيـه نـازل شد و گفت : ((هر درخت با ارزش نخل را قطع يا آن را به حال خودواگذاشتيد همه به فرمان خدا بود))! (مـا قطعتم من لينة او تركتموها قائمة على اصولها فباذن اللّه ).

((و هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كنند)) (وليخزى الفاسقين ).

(آيـه6)ـ شـان نـزول : از آنجا كه اين آيه و آيه بعد نيز تكميلى است بر آيات گذشته , شان نزول آن نيز ادامه همان شان نزول است .

تـوضـيـح ايـن كـه : بـعد از بيرون رفتن يهود ((بنى نضير)) از مدينه , باغها و زمينهاى كشاورزى و خانه ها و قسمتى از اموال آنها در مدينه باقى ماند, جمعى از سران مسلمين خدمت رسول خدا(ص ) رسـيـدنـد و طـبق آنچه از سنت عصر جاهليت به خاطر داشتند عرض كردند: بر گزيده هاى اين غنيمت , و يك چهارم آن را برگير وبقيه را به ما واگذار, تا در ميان خود تقسيم كنيم !.

آيـات مـوردبـحـث نـازل شـد و با صراحت گفت : چون براى اين غنائم , جنگى نشده و مسلمانان زحـمـتى نكشيده اند تمام آن تعلق به رسول اللّه (رئيس حكومت اسلامى ) دارد و او هرگونه صلاح بداند تقسيم مى كند.

پيامبر(ص ) اين اموال را در ميان مهاجرين كه دستهاى آنها در سرزمين مدينه از مال دنيا تهى بود و تعداد كمى از انصار كه نياز شديدى داشتندتقسيم كرد.

تفسير: در ايـن آيـه حكم غنائم بنى نضير را بيان مى كند, و در عين حال روشنگريك قانون كلى در زمينه تـمـام غـنائمى است كه بدون دردسر و زحمت و رنج عائدجامعه اسلامى مى شود كه ازآن در فقه اسلامى به عنوان ((فيئ )) ياد شده است .

مـى فـرمـايد: ((و آنچه را خدا از آنان [ يهود] به رسولش باز گردانده (و بخشيده ) چيزى است كه شـمـا براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد) نه اسبى تاختيد, و نه شترى )) (ومـا افاء اللّه على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل ولا ركاب ).

سـپـس مـى افـزايـد: چـنان نيست كه پيروزيها هميشه نتيجه جنگهاى شماباشد, ((ولى خداوند رسـولان خود را بر هركس بخواهد مسلط مى سازد, و خدا برهمه چيز تواناست )) (ولكن اللّه يسلط رسله على من يشاء واللّه على كل شى قدير).

آرى ! پـيـروزى بر دشمن سرسخت و نيرومندى همچون يهود بنى نضير باامدادهاى غيبى خداوند صورت گرفت , تا بدانيد خداوند بر همه چيز قادر است ,اينجاست كه مسلمانان مى توانند در چنين ميدانهائى هم درس معرفة اللّه بياموزند, وهم نشانه هاى حقانيت پيامبر(ص ) را ببينند, و هم برنامه اخلاص و اتكا به ذات پاك خدا را در تمام مسير راهشان ياد گيرند.

(آيـه7)ـ اين آيه مصرف ((فيئ )) را كه در آيه قبل آمده است به وضوح بيان مى كند و به صورت يك قـاعـده كـلى مى فرمايد: ((آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش باز گرداند, از آن خدا, و رسـول , و خـويشاوندان او و يتيمان ومستمندان و در راه ماندگان است )) (مـا افاء اللّه على رسوله من اهل القرى فلله وللرسول ولذى القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل ).

يعنى ; اين همانند غنائم جنگهاى مسلحانه نيست كه تنها يك پنجم آن دراختيار پيامبر(ص ) و ساير نيازمندان قرار گيرد, و چهار پنجم از آن جنگجويان باشد.

و نيز اگر در آيه قبل گفته شد كه تمام آن متعلق به رسول خداست مفهومش اين نيست كه تمام آن را در مـصـارف شخصى صرف مى كند, بلكه چون رئيس حكومت اسلامى , و مخصوصا مدافع و حافظ حقوق نيازمندان است قسمت عمده را در مورد آنها مصرف مى كند.

پـس ايـن مصارف ششگانه ذكر اولويتهائى است كه پيامبر(ص ) در مورد اموالى كه در اختيار دارد بايد رعايت كند, و به تعبير ديگر پيغمبراكرم (ص ) اين همه ثروت رابراى شخص خودش نمى خواهد بلكه به عنوان رهبر و رئيس حكومت اسلامى درهر موردى لازم است مصرف مى كند.

ايـن نـكـته نيز قابل توجه است كه اين حق بعد از پيامبر(ص ) به امامان معصوم (ع )و بعد از آنها به نـواب آنـهـا يـعـنـى مجتهدان جامع الشرايط مى رسد, چرا كه احكام اسلام تعطيل بردار نيست , و حكومت اسلامى از مهمترين مسائلى است كه مسلمانان با آن سر و كار دارند و قسمتى از پايه هاى ايـن حـكـومـت بـر مـسـائل اقـتـصـادى نـهـاده شـده اسـت و بخشى از مسائل اقتصادى اصيل اسلامى همينهاست .

سـپـس بـه فلسفه اين تقسيم حساب شده پرداخته , مى افزايد: اين به خاطر آن است ((تا (اين اموال عـظـيـم ) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد)) ونيازمندان از آن محروم نشوند! (كيلا يكون دولة بين الا غنياء منكم ).

ايـن آيـه يـك اصـل اسـاسى را در اقتصاد اسلامى بازگو مى كند و آن اين كه جهت گيرى اقتصاد اسـلامى چنين است كه در عين احترام به ((مالكيت خصوصى ))برنامه را طورى تنظيم كرده كه امـوال و ثـروتـهـا متمركز در دست گروهى محدود نشودكه پيوسته در ميان آنها دست به دست بگردد.

و در پـايـان آيه مى فرمايد: ((آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجراكنيد) و آنچه نهى كرده خوددارى نمائيد; و از (مخالفت ) خدا بپرهيزيد كه خداوندكيفرش شديد است )) (ومـا آتيكم الرسول فخذوه ومـا نهيكم عنه فانتهوا واتقوااللّه ان اللّه شديد العقاب ).

اين جمله هرچند در ماجراى غنائم بنى نضير نازل شده , ولى محتواى آن يك حكم عمومى در تمام زمـيـنـه هـا و بـرنـامـه هـاى زنـدگى مسلمانهاست , و سند روشنى است براى حجت بودن سنت پيامبر(ص ) و بر طبق اين اصل همه مسلمانان موظفنداوامر و نواهى پيامبر(ص ) را به گوش جان بشنوند و اطاعت كنند, خواه در زمينه مسائل مربوط به حكومت اسلامى باشد يا غير آن .

(آيه8)ـ قـرآن هـمچنان بحث آيات گذشته پيرامون مصارف ششگانه ((فيئ )) ـاموال وغنائمى كه جنگ عائد مسلمين مى شودـ را ادامه مى دهد, كه در حقيقت تفسيرى براى يتيمان و مسكينها و بيش از همه تفسير ((ابن السبيل )) است .

مـى فرمايد: اين اموال ((براى فقيران مهاجرانى است كه از خانه و كاشانه واموال خود بيرون رانده شدند)) (للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم واموالهم ).

((آنـها فضل خداوند و رضاى او را مى طلبند و خدا و رسولش را يارى مى كنند, آنها راستگويانند)) (يبتغون فضلا من اللّه ورضوانا وينصرون اللّه ورسوله اولئك هم الصادقون ).

در اينجا سه وصف مهم براى مهاجران نخستين بيان كرده كه در ((اخلاص )) و((جهاد مستمر)) و ((صدق همه جانبه )) خلاصه مى شود.

(آيـه9)ـ در اين آيه به يكى ديگر از مصارف اين اموال پرداخته , و در ضمن آن توصيف بسيار جالب و بـلـيـغـى دربـاره طايفه انصار مى كند, و بحثى را كه در آيه قبل درباره مهاجران بود با آن تكميل نموده , مى فرمايد: ((و براى كسانى است كه دراين سرا [ سرزمين مدينه ] و در سراى ايمان پيش از مهاجران مسكن گزيدند))(والذين تبوؤ الدار والا يمان من قبلهم ).

تعبير به ((تبوؤ)) نشان مى دهد كه انصار نه تنها خانه هاى ظاهرى را آماده پذيرائى مهاجران كردند كـه خـانه دل و جان و محيط شهر خود را تا آنجا كه مى توانستند آماده ساختند و اينها همه قبل از هجرت مسلمانان مكه بوده است , ومهم همين است .

سـپـس بـه سه توصيف ديگر كه بيانگر كل روحيات انصار مى باشد پرداخته ,چنين مى گويد: آنها چـنـان هستند كه : ((هر مسلمانى را به سويشان هجرت كنددوست مى دارند)) (يحبون من هاجر اليهم ).

و در ايـن زمينه تفاوتى ميان مسلمانان از نظر آنها نيست , بلكه مهم نزدآنان مساله ايمان و هجرت است , و اين دوست داشتن يك ويژگى مستمر آنهامحسوب مى شود.

ديـگـر ايـن كـه : ((و در دل خـود نـيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى كنند)) (ولا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا).

نـه چشم داشتى به غنائمى كه به آنها داده شده است دارند, و نه نسبت به آنها حسد مى ورزند و نه حتى در درون دل احساس نياز به آنچه به آنها اعطا شده مى كنند.

و در مـرحـلـه سـوم مـى افـزايد: ((و آنها را بر خود مقدم مى دارند هرچند خودشان بسيار نيازمند باشند)) (ويؤثرون على انفسهم ولوكان بهم خصاصة ).

و به اين ترتيب ((محبت )) و ((بلندنظرى )) و ((ايثار)) سه ويژگى پرافتخارآنهاست .

((ابـن عـباس )) مفسر معروف اسلامى , مى گويد: پيغمبرگرامى اسلام (ص ) روزپيروزى بر يهود بـنى نضير به انصار فرمود: ((اگر مايل هستيد اموال و خانه هايتان را بامهاجران تقسيم كنيد, و در ايـن غنائم با آنها شريك شويد, و اگر مى خواهيد اموال وخانه هايتان از آن شما باشد و از اين غنائم چيزى به شما داده نشود))؟!.

انصار گفتند: هم اموال و خانه هايمان را با آنها تقسيم مى كنيم , و هم چشم داشتى به غنائم نداريم , و مهاجران را بر خود مقدم مى شمريم , آيه فوق نازل شد و اين روحيه عالى آنها را ستود.

و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر روى اين اوصاف كريمه , و بيان نتيجه آن مى افزايد: ((و كسانى كه از بـخـل و حـرص نـفس خويش بازداشته شده اند,رستگارانند)) (ومن يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون ).

در حـديثى مى خوانيم كه امام صادق (ع ) فرمود: ((شح از بخل شديدتر است , بخيل كسى است كه در مـورد آنـچـه دارد بـخـل مـى ورزد, ولـى شحيح هم نسبت به آنچه دردست مردم است بخل مى ورزد و هم آنچه خود در اختيار دارد, تا آنجا كه هرچه رادر دست مردم ببيند آرزو مى كند آن را بـه چـنـگ آورد, خواه از طريق حلال باشد ياحرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزى داده نيست )).

(آيـه10)ـ در ايـن آيه سخن از گروه سومى از مسلمين به ميان مى آورد كه باالهام از قرآن مجيد در مـيـان ما به عنوان ((تابعين )) معروف شده اند, و بعد از مهاجران و انصار كه در آيات قبل سخن از آنها به ميان آمد سومين گروه عظيم مسلمين راتشكيل مى دهند.

مى فرمايد: (((همچنين ) كسانى كه بعد از آنها [ مهاجران و انصار]آمدند و مى گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتندبيامرز, و در دلهايمان حسد و كينه اى نسبت به مـؤمـنان قرار مده , پروردگارا! تومهربان و رحيمى )) (والذين جاؤ من بعدهم يقولون ربنا اغفرلنا ولا خوانناالذين سبقونا بالا يمان ولا تجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك رؤف رحيم ).

بـه ايـن تـرتيب ((خودسازى )) و ((احترام به پيشگامان در ايمان )) و ((دورى از كنيه و حسد)) از ويژگيهاى آنهاست .

تـعـبـير به ((اخوان )) (برادران ) و استمداد از خداوند رؤف و رحيم در پايان آيه همه حاكى از روح مـحـبـت و صـفـا و بـرادرى اسـت كه بر كل جامعه اسلامى بايد حاكم باشد و هركس هر نيكى را مى خواهد تنها براى خود نخواهد.

ايـن آيـه تـمـام مـسلمين را تا دامنه قيامت شامل مى شود, و بيانگر اين واقعيت مى باشد كه اموال ((فـيئ )) منحصر به نيازمندان مهاجرين و انصار نيست , بلكه سايرنيازمندان مسلمين را در طول تاريخ شامل مى شود.

در ايـنـجـا بـعضى از مفسران بدون توجه به اوصافى كه براى هريك از((مهاجران )) و ((انصار)) و ((تـابـعـيـن )) در آيـات فـوق آمده باز اصرار دارند كه همه ((صحابه ))را بدون استثنا پاك و منزه بشمرند, و كارهاى خلافى كه احيانا در زمان خودپيامبر(ص ) يا بعد از او از بعضى از آنان سرزده با ديده اغماض بنگرند, و هركس را درصف مهاجران و انصار و تابعين قرارگرفته چشم بسته محترم و مقدس بدانند.

در حـالـى كـه آيات فوق پاسخ دندان شكنى به اين افراد مى دهد, و ضوابط((مهاجران )) راستين و ((انصار)) و ((تابعين )) را دقيقا معين مى كند.

در ((مهاجران )) اخلاص , و جهاد, و صدق را مى شمرد.

و در ((انصار)) محبت نسبت به مهاجران , و ايثار, و پرهيز از هرگونه بخل وحرص را ذكر مى كند.

و در ((تابعين )) خودسازى و احترام به پيشگامان در ايمان , و پرهيز از هرگونه كينه و حسد را بيان مى نمايد.

بنابراين ما در عين احترام به پيشگامان در خط ايمان پرونده اعمال آنها را چه در عصر پيامبر(ص ), و چـه در طـوفـانـهاى شديدى كه بعد از او در جامعه اسلامى درگرفت , دقيقا تحت بررسى قرار مى دهيم , و براساس معيارهائى كه در همين آيات از قرآن دريافته ايم , درباره آنها قضاوت و داورى مى كنيم , پيوند خود را با آنها كه برسر عهد و پيمان خود باقى ماندند محكم مى سازيم , و از آنها كه در عـصـر پـيامبر(ص ) يابعد از او رابطه خود را گسستند مى بريم , اين است يك منطق صحيح و هماهنگ باحكم قرآن و عقل .

[ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۱/۲۲ ] [ 19:44 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب