منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
ويژگيها و شايستگى پيامبر (ص) در ميان مقامات اجتماعى، هيچ مقامى ارزشمندتر و در عين حال پيچيدهتر از منصب رهبرى نيست و تا فردى داراى مجموعهاى از كمالات و سجاياى انسانى و محاسن اخلاقى نباشد، نمىتواند شايسته اين مقام گردد، و به ديگر سخن: رهبر بايد داراى تودهاى از خوبيهاى متضاد باشد كه در هر مناسبتى از آنها بهره بگيرد مثلاً قاطعيت را با دور انديشى، درستى را با نرمى، شكوه را با درويشى، خوش بينى را با احتياط لازم، به هم آميزد، و با روانشناسى و موقعشناسى كامل در هر فرصتى ابزار مناسب آن را به كار گيرد. اگر در رهبر يك سلسله صفات مثبت لازم است پيراستگى از يك رشته اوصاف منفى نيز دست كمى از لزوم صفات مثبت ندارد، مثلا آدمى كه تحمل انتقاد، و شنيدن عقيده مخالف را ندارد و در مشكلات فاقد شكيبايى لازم است و بر او روح «قبضه كردن مناصب و توقع اطاعت كور كورانه ديگران» حكم فرما است، رهبرى او زيانبار و فاجعهانگيز است چه بهتر به اصلاح خويش بپردازد، آنگاه درباره «قيادت» بينديشد. نايابى اجتماع يك چنين اوصاف مثبت و منفى، سرانجام مسأله رهبرى را به صورت «كبريت احمر» درآورده و با مشكلاتى فراوان روبرو ساخته است و به خاطر همين پيچيدگى است كه بشر امروز در حل امور مربوط به رهبرى به تشكيل كنگرهها، سمينارها و شوراها و كنفرانسهاى ميهنى و بينالمللى دست زده و خواسته است از اين طريق گره رهبرى را بگشايد. اگر مسأله رهبرى، امروز مورد توجه جهان غرب گرديده، از دير باز پيشوايان بزرگ اسلام، بحثهاى تكان دهندهاى پيرامون آن انجام دادهاند كه نمونههاى آن را در فرمان امام على (ع) به مالك و وصيت او به فرزندش امام حسن (ع)، و پيام فشردهاش به محمد بن ابى بكر مشاهده مىكنيم. اگر در رهبرى اجتماعى با كلاف سر درگمى روبرو هستيم، و هر چه بيشتر سعى مىكنيم، شايستگان آن مقام را كمتر مىيابيم، در مسأله «قيادت الهى» كه در انسانهائى به نام پيامبر و رسول تجلى مىكند و مهندسى انسانها را در تمام شؤون زندگى اعم از مادى و معنوى بر عهده مىگيرند، با مشكل دو چندان يا ده و صد چندانى روبرو مىباشيم، زيرا تحمل مسؤوليت عظيم الهى آنچنان امتيازات بزرگ و برجستگيهاى فزون از حد لازم دارد كه دارندگان آنها را از نظر قدرت به صورت عنقاى مغربى درآورده كه گاهى در ميان امت بزرگ فقط يك نفر شايسته آن مقام مىگردد و اگر تاريخ نبوت، پيامبران فزونى را معرفى مىكند، ولى پيامبران صاحب كتاب و بالاتر از آن صاحب شريعت بسيار كم بوده و خاتم آنان به يك فرد منحصر مىباشد. صفات پيامبر در قرآن دشوارى رهبرى پيامبر خاتم: رهبرى پيامبر گرامى به خاطر جهانى بودن آن از يك طرف، و خاتم و آخرين سفير بودن او از طرف ديگر، با دشواريهاى فراوانى همراه بود، اقوامى كه هدايت آنها را بر عهده گرفته بود، از نظر فرهنگ و تمدن آگاهى و بينش ، اخلاق و انضباط، در يك سطح نبودند، خود اين اختلاف، امواجى از مشكلات را در طريق رهبرى او پديد آورده بود خداوند به خاطر پيروزى بر اين سختيها او را با استعدادى بس فراوان كه مظهر مجموعهاى از كمالات انسانى بود،آفريد و پس از چهل سال تربيت زير نظر بزرگترين فرشته از فرشتگان جهان1، او را براى رهبرى برگزيد. در پرتو انديشههاى حكيمانه، و علاقه به هدف و دلسوزى بر امت، مشكلات را حل كرده و تمدنى را پىريزى كند كه براى آن تاكنون نظيرى ديده نشده است. خدا در قرآن با بيانى زيبا به كمالات روحى و علل پيروزى او در معركه رهبرى اشاره مىنمايد چه بهتر در اين بحث با صفات برجسته اين شخصيت الهى آشنا شويم: 1- علاقه و دلسوزى به هدف علاقه به هدف، عامل خودكارى است كه مدير يك مجتمع بزرگ و يا كوچك را بر سعى و تلاش، و تفوق بر مشكلات وادار مىسازد، و غبار خستگى را از چهره جان او پاك مىكند و اگر مدير از درون، به كارى كه براى آن گمارده شده است، احساس علاقه نكند، چنين مديريتى فاجعهانگيز است . قرآن به علاقه قابل تحسين پيامبر بر هدايت مردم تصريح مىنمايد: «فلعلك باخع نفسك على آثار هم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا» (كهف /6) «شايد جان خود را به دنبال آنان آنگاه كه به رسالت تو ايمان نياورند از دست بدهى!» اين جمله حاكى از نهايت علاقه يك طبيب اجتماعى است كه در راه مداواى بيمار خود تا آن حد مىكوشد كه در پرتگاه هلاك و نابودى قرار مىگيرد و در آيه ديگر مىفرمايد: «ولا تحزن عليهم ولا تكن فى ضيق مما يمكرون» (نمل /70) «برگستاخى كافران غم مخور، از مكرو حيله آنان بر خود فشار مده» باز مىفرمايد: «فلا تذهب نفسك عليهم حسرات ان الله عليم بما يصنعون» (فاطر /80) «جان خود را بر اثر شدت تأسف بر آنها از دست مده، خداوند از آنچه كه انجام مىدهند آگاه است». «فلا يحزنك قولهم انا نعلم ما يسرون و ما يعلنون» (يس /76) «سخنان آنان تو را غمگين مسازد، ما از كارهاى پنهانى و آشكار آنان آگاهيم». آيات در اين مورد كه حاكى از علاقه عميق و فزون از حد اين رهبرى آسمانى به هدايت امت خود است بيش از اينها است و ما براى فشرده گويى به همين اندازه اكتفاء مىكنيم. 2- مظهر خلق عظيم خشونت و تند خويى و فقدان روح انعطاف و گذشت، رهبر را با مشكلات زياد و سرانجام با شكست روبرو مىسازد سرانجام مردم كه هنوز مزه تربيت و انضباط را نچشيدهاند، از دور او پراكنده شده و صحنه يارى را ترك مىكنند؛ امير مؤمنان در يكى از سخنان كوتاه خود مىفرمايد: «آلة الرياسة سعة الصدور 2: ابزار رهبرى، گشادگى روح و روان است». پيامبر به تصريح قرآن از نظر نرمش و انعطاف، آنجا كه بايد رهبر از خود گذشت و نرمش نشان دهد در حد اعلاى اين شيوه اخلاقى بود، وحى الهى، يكى از علل پيروزى پيامبر را عطوفت و مهربانى او مىشمرد و مىفرمايد: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظّاً غليظ القلب لا نفضّوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر» (آل عمران /159) «در پرتو رحمت الهى، در برابر تندى آنها، نرم شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مىشدند، از آنان درگذر، و درباره آنان طلب آمرزش كن و در كارها مشورت بنما». قرآن در يكى از سورههاى مكى، راه نفوذ در مردم و قيام به وظايف رهبرى را چنين بيان مىكند: «ولا تستوى الحسنه و لا السيئة ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولىّ حميم و ما يلقيها الا الذين صبروا و ما يلقيها الا ذو حظ عظيم»(فصلت /34-35). «هرگز بدى و نيكى يكسان نيست بدى را با نيكى دفع كن تا دشمنان سرسخت، بسان دوستان گرم و صميمى شوند. به اين شيوه اخلاقى افرادى نائل مىشوند كه داراى صبر و برد بارى بوده و بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) داشته باشند. علت تأثير اين شيوه اخلاقى از اين جهت است كه افراد بدكار در انتظار انتقام و كيفرند، آنگاه كه بر خلاف انتظارشان، بدى را با خوبى پاسخ شنيدند وجدان ملامت گر (نفس لوامه) آنان بيدار شده و از درون آنان را به باد انتقاد و سرزنش مىگيرد، در اين موقع است كه جاى عدواتها و كينههارا، كم كم مهر و محبت و صفا و خلوص مىگيرد. طبيعى است رهبر موقع شناس از اين شيوه اخلاقى در موردى استفاده مىكند كه هنوز شخصيت انسانى آنان به كلى محو نشده و «نفس لوامه» آنان آسيب نديده باشد و گرنه بايد با آنان به صورت ديگر معامله كرد و به تعبير رسول گرامى (ص) «من الناس من لا يقيمهم الا السيف 3: برخى از مردم به اندازهاى لجوج و بدسگال هستند كه فقط زير ضربات خرد كننده شمشير، آدم مىشوند و دست از كردار زشت خود بر مىدارند». قرآن شيوه رفتار پيامبر (ص) را با گروه كافر به نحو بس شايستهاى توصيف مىكند و آن را با لفظ «عظيم» كه در قرآن موضوعات بس محدودى با آن توصيف شده است، توصيف مىكند و مىفرمايد: «و ان لك لاجراً غير ممنون و انك لعلى خُلُق عظيم فستبصر و يبصرون بايّكم المفتون» (قلم /3-6) «تو برخويى بزرگ هستى به زودى مىبينى و مىبينند كه كداميك، مجنون است». مراتب عطوفت و مهربانى رسول گرامى (ص) در فتح مكه به روشنى تجلى نمود، آنگاه كه بر مردم مكه كه ساليان درازى او را اذيت كرده ونبردهاى خونينى بر ضد او به راه انداخته بودند، دست يافت - در چنين شرايطى - روبهآنان كرد و گفت: «ماذا تقولون؟ و ماذا تظنون: چه مىگويد و چه درباره من مىانديشيد؟» مردم اسير و بهت زدن ناگهان به ياد جوانمردى وبزرگوارى و خلق عظيم و او افتادند و همگى گفتند: «لا نظنّ الا خيراً اخ كريم و ابن اخ كريم: جز نيكى درباره تو نمىانديشيم، تو را برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود مىدانيم» در اين لحظه موجى از رحمت سراسر مردم مكه را فرا گرفت رو به همگان كرد و فرمود: «لا تثريب عليكم اليوم يغفرالله لكم و هو ارحم الراحمين. امروز سرزنشى بر شما نيست، خدا همگان را مىبخشد او بخشاينده است» سپس افزود و با اين كه رسالت مرا تكذيب كرديد و مرا از خانهام بيرون ساختيد ولى با اين همه، من بند بردگى از گردن شما باز مىكنم و اعلام مىكنم كه «اذهبوا و انتم الطلقاء: برويد! همه شما آزاد شده هستيد» 4. خوى زيبا و عطوفت انسان دوستى پيامبر پيوسته زبانزد جهانيان در طول قرون بوده و سرايندگان اسلامى كه به مدح و ثناى او پرداختهاند، غالباً بر اين شيوه اخلاقى او تكيه كردهاند؛ ابو عبدالله شرف الدين بوصيرى متوفاى 694 كه از مشاهير شعراء و ادباى قرن هفتم است، در مدح حضرت صاحب رسالت قصيده معروفى به نام «قصيده برده» 5 دارد و در آن بر اين شيوه اخلاقى اشاره مىكند و مىگويد: فاق النبيين فى خلق و فى خلق ولم يدانوه فى علم ولا كرم اكرم بخلق نبى وانه خلق بالحسن مشتمل بالبشر متسم «بر تمام پيامبران از نظر آفرينش و خوى برترى يافت و هيچ كدام در دانش و كرم به او نمىرسند چه زيبا آفرينشى و چه زيبا اخلاقى است كه با زيبايى آميخته و تبسمى بر لب دارد». حقاً كه راست و درست گفتهاند: «حسنت جميع خصاله او با خصال بس زيبا آفريده شده است». او با اخلاق زيبا و پسنديده خود تحقق بخش خطاب قرآنى است كه به او دستور مىدهد: كه: «و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين فان عصوك فقل انّى برىء مما تعملون (شعراء/215و216): بالهاى رحمت خود را بر مؤمنان فروآور، و اگر كافران به مخالفت با تو برخاستند، بگو من از كارهاى شما بيزارم». 3- صبر و بردبارى خدا در آغاز بعثت او را از مسؤوليت سنگينى كه بر عهده گرفته است آگاه ساخت و فرمود: «انا سنلقى عليك قولا ثقيلاً (مزمل /5): ما گفتار سنگينى را بر تو وحى مىكنيم» اين قول سنگين، رسالت جهانى او است كه اداء آن بر او و عمل به آن نيز بر رهروانش سنگين مىباشد. انجام چنين رسالت خطيرى بدون يك روح مقاوم و صبور و شكيبا و بردبار، امكانپذير نيست از اين جهت در آيات متعددى او را به صبر و شكيبائى دعوت مىنمايد كه برخى را يادآور مىشويم: در آغاز نزول وحى، و در سوره مدثر او را چنين مورد خطاب قرار مىدهد: «و لربك فاصبر (مدثر /7): براى خدا در طريق ابلاغ رسالت بردبار باش» بار ديگر، صبر واستقامت پيامبر مصمم را يادآور مىشود و مىگويد: «فاصبر كما صبر اولو العزم من الرسل ولا تستعجل لهم» (احقاف /35) «بسان پيامبران اولوالعزم صبر بنما و درباره آنان، عجله مكن». 4- نيايش نيمه شب روح خضوع و حالت نيايش در انسان، رمز شعور و نشانه آگاهى او از وجود قدرت بزرگ و علم بى پايان در صفحه هستى، و تعلق ذاتش به آن مقام بزرگ است احساس وابستگى به وجود برتر، انسانها را به ابراز خشوع وإمىدارد و سرانجام خشوع در قالب «عبادت» تجلى مىكند ولى نيايشگران گروه واحدى نيستند كه آنها را گروهاى مختلفى تشكيل مىدهد. گروهى براى رفع نياز و جلب سود و يا بيم از عذاب، به اين احساس «لبيك» مىگويند، در حالى كه گروه ديگرى كه از معرفت بيشترى برخوردارند، به خاطر درك كمال مطلق و «مهرى» كه به خدا مىورزند، به پرستش او مىپردازند، البته اختلاف در انگيزهها تأثيرى روى اصل قداست عمل نمىگذارد، بلكه همگان در پرتو اصل «ولكلّ درجات مما عملوا و ما ربك بغافل عما يعملون» * در پيشگاه خدا مأجور و مثاب و داراى پاداش بزرگ مىباشند. در حديثى امام صادق (ع) نيايشگران را به سه گروه تقسيم مىكند و در اين مورد سخن بس جالبى دارند كه اينك يادآور مىشويم: «قوم عبدوا الله خوفا فتلك عبادة العبيد، و قوم عبدوا اللّه تبارك و تعالى طلب الثواب فتلك عبادة الاُجراء، و قوم عبدوا اللّه حبا له فتلك عبادة الأحرار و هى افضل العبادة» 6. «گروهى بسان بردگان از ترس به نيايش مىپردازند و گروهى ديگر مانند مزد گيران به انگيزه پاداش، او را عبادت مىكنند در حالى كه گروه سوم، روى مهرى كه به او مىورزند به نيايش بر مىخيزند، و نيايش اين گروه بهترين پرستشها است». كلمه «حُبّاً له» رمز شعور عميق و آگاهى ژرف از عظمت مربوب و كمال گسترده است و از اين جهت، در انسان، عشق و علاقه عظيمى به كانون كمال مىآفريند و در نتيجه از روى اخلاص و مهر، بدون چشمداشت پاداش، يا بيم از كيفر به عبادت بر مىخيزد، و در خضوع و خشوع خود، لذت مىبرد، لذتى كه ديگر «لذتها» را به دست فراموشى مىسپارد. قرآن و نيايش پيامبر - عبادتهاى نيمه شب اولياى الهى كه همراه با اشك شوق و سوز دل است، معلول شناخت عظيمى است كه از خدا دارند، نتيجه شوق و عشق به كمال است كه در دل خود احساس مىنمايند و سرانجام عبادت با لذت شهود معبود، در كامشان شيرين شده و خواب لذيذ و بالش ناز، و فراش گرم به دست فراموشى سپرده مىشود و ساعاتى به راز و نيازبا او مىپردازند تا آنجا كه رسول گرامى برخى از اوقات گاهى دو سوم شب را، به عبادت برگزار مىكرد بنابراين چه بهتر با نيايش او آشنا شويم: 1- خدا در سوره أسراء به پيامبر دستور «تهجّد» مىدهد كه همان عبادت در نيمه شب است چنانكه مىفرمايد:«و من الليل فتهجد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاماً محموداً» (اسراء /79) «برخى از شب را برخيز! با قرآن و يا نماز به عبادت بپرداز، و اين يك برنامه اضافى است، شايد خدا تو را به مقام شايستهاى برگزيند». 2- خداوند در سوره مزمل به بيان كم و كيف عبادت در دل شب مىپردازد، وقت آن را شب، و مقدار آن را، بين دو سوم الى يك سوم شب اعلام مىدارد و فلسفه قيام و تهجد در شب را امرى مىداند كه در پيشبرد اهداف او كاملاً مؤثر است . ما در اينجا اين بخش از آيات را يك جا مىآوريم تا روابط منطقى آيات كاملاً روشن گردد: «يا ايّها المزّمل قم الليل الا قليلاً، نصفه او انقص منه قليلاً، اوزد عليه و رتل القران ترتيلاً، انا سنلقى عليك قولا ثقيلاً، ان ناشئة الليل هى اشدّ وطاً و اقوم قيلاً ان لك فى النهار سبحا طويلاً و اذكراسم ربك و تبتّل اليه تبتيلاً» (مزمل /1-8) «اى جامه به خود پيچيده، شب را جز اندكى بپاخيز، نيمى از شب يا اندكى از آن كم كن يا بر آن بيفزا، قرآن را با ترتيل (با تأنى و آرام) بخوان، به همين زودى گفتار گران بر تو القاء مىكنيم ساعات و اوقات شب، مايه تأثير عميق و استوارى گفتار است. براى تو در روز، رفت و آمد طولانى است. نام پروردگار خود را به يادآر و به او توجه نما». بياييد در مضامين اين آيات كمى دقت كنيم! خدا در آغاز رسالت پيامبر و آغاز نزول وحى - كه شأن نزول آيات حاكى از آن است - به پبامبرش دستور«عبادت در دل شب» را مىدهد، و او را از نظر كميت، ميان دو سوم و يا نصف و يا يك سوم شب، مخير مىسازد، تا برحسب شرائط و امكانات به يكى از سه صورت، به نيايش خدا بپردازد و اين قسمت با جملههاى «قم الليل الا قليلا نصفه او انقص منه قليلا اوزد عليه» بيان شده است . قيام در دل شب، نبايد با نماز گزاردن پايان پذيرد، بلكه بايد با تلاوت قرآن، آن هم به صورت «ترتيل» كه در آن به الفاظ و معانى كاملاً توجه مىشود، همراه گردد، اگر بنده حق با گزاردن نماز با خدا سخن مىگويد و ارتباط برقرار مىكند، خدا هم از طريق قرآن كه سخن او است با بنده خود سخن مىگويد و در نتيجه ارتباط برقرار مىگردد و اين مطلب با جمله «ورتّل القران ترتيلاً» بيان شده است . در آيه بعد به راز اين تكليف (عبادت نيمه شب) اشاره شده است و آن اين كه به همين زودى، بارى گران و مسؤوليتى خطير كه تحمل و ابلاغ رسالت است بر تو القاء خواهد شد و براى انجام آن لازم است به خود سازى بپردازى و ارتباط مستمر با مبدأ قدرت برقرار كنى چنانكه مىفرمايد: «انّا سنلقى عليك قولا ثقيلاً». آيه بعد، علت گزينش شب را براى تهجد بيان مىكند و آن اين كه مقدار تأثير عبادت به آرامش محيط و فراغت قلب بستگى دارد، از اين جهت، عبادت نيمه شب، از نظر تأثير، عميقتر، و از نظر گفتار، استوارتر است و در اين شرائط، گفتار از دل بر مىخيزد و با آن تطبيق مىكند در حالى كه روز فارغ از غوغا و سعى و تلاش و رفت و آمد نيست و با اين گرفتارى نه وقت كافى هست و نه فراغت قلب، چنانكه مىفرمايد: «انّ ناشة الليل هى اشدّ وطاً و اقوم قيلاً انّ لك فى النهار سبحا طويلاً». انسان كامل به حكم اين كه يك موجود امكانى و از نظر قوا و نشاط روحى محدود است به هنگام انجام وظيفه، خصوصاً به وقت مقابله با جاهلان و افراد نادان، با يك نوع كم نشاطى و افسردگى روبرو مىگردد كه اگر افزايش يابد مايه دلسردى در انجام وظيفه مىشود، براى زدودن هر نوع زنگار دل، عبادت بهترين وسيله ارتباط با كانون قدرت و مركز كمال است كه به روح و روان، نيرو و نشاط بيشترى مىبخشد. 3- در سوره مزمل آياتى است كه حاكى از قيام پيامبر با گروهى از مؤمنان براى عبادت در شب مىباشد، چنانكه مىفرمايد: «ان ربّك يعلم انك تقوم ادنى من ثلُثَى اللّيل و نصفه و ثلثه و طائفة من الّذين معك» (مزمل /20) «خداى تو مىداند كه تو با جمعى از افرادى كه با تو هستند نزديك به دو سوم و يا نصف و يك سوم شب را به عبادت مىگذارنى». در حالى كه خدا عبادت در شب را براى رسول گرامى «نافله» مىداند ولى با اين حال، حضرتش به اندازهاى به آن امر قيام كرد كه قدمهاى او ورم كرد و آيه ذيل در اين مورد نازل گرديد: «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى الاّ تذكرة لمن يخشى» (طه /2-3) «قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى بلكه مايه يادآورى است براى كسانى كه از مخالفت خدا بترسند». 5- علم و آگاهى گسترده پيامبر گرامى داناترين و آگاهترين انسانى است كه گام بر پهنه گيتى نهاده است و قرآن علم و آگاهى او را چنين توصيف مىفرمايد: «و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيماً» (نساء /113) «كتاب و حكمت را بر تو فرو فرستاد و آنچه را كه نمىدانستى به تو آموخت، و كرم خدا درباره تو بزرگ است». دقت در جملههاى سه گانه اين آيه، ما را به وسعت علم او هدايت مىكند: 1- «و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة: خداوند كتاب و حكمت را بر تو فرو فرستاد»، مقصود از كتاب، قرآن و منظور از حكمت، دانشهاى استوار است كه در هر دوره زندگى، سعادت آفرين مىباشد و نمونههايى از آن در گفتار لقمان حكيم آمده است ولى هرگز منحصر به آن نوع دستورها نيست، بلكه از آن گستردهتر است . 2- «و علمك ما لم تكن تعلم: آنچه را كه نمىدانستى، به تو آموخت»، علم و آگاهىاى كه در اين جمله آمده است، به حكم قانون «تغاير معطوف و معطوف عليه» غير از كتاب و حكمت است كه در جمله پيش وارد شده است و در پايه عظمت آن همين بس كه در جمله سوم آن را چنين توصيف مىنمايد: 3- «و كان فضل الله عليك عظيماً: كرم و لطف خدا كه علم و آگاهى تو يكى از شاخههاى آن است، بزرگ است»، هيچ كرامتى بالاتر از علم و دانايى نيست و توصيف كرم به عظمت، به گونهاى مشعر و گواه بر عظمت علم اوست. علمى كه خدا او را عظيم توصيف مىكند، تكليف آن روشن است. آدم نخستين، پيامبر الهى است كه به حكم آيه: «و علّم ادم الاسماء كلّها» (بقره /31) از اسرار هستى آگاه گشت، علمى را فرا گرفت كه فرشتگانرا از آن بهرهاى نبود و بدين جهت بر آنها برترى جست و مسجود آنان قرار گرفت و خاتم پيامبران به اتفاق روايات و امت اسلامى برترين، پيامبران و سرآمد آنها به شمار مىرود از اين جهت بايد از نظر كمالات نفسانى و ملاكات فضيلت و برترى، بالاتر از همه و از آدم ابوالبشر باشد. «بريد» كه يكى از شاگردان امام باقر و امام صادق (ع) است نقل مىكند كه يكى از اين دو بزرگوار، بر وسعت علم و آگاهى پيامبر با آيه زير استدلال فرمود: «و ما يعلم تاويله الا اللّه و الراسخون فى العلم (آل عمران /7): تأويل متشابه يا قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمىدانند». امام چنين فرمود: «و رسول الله افضل الراسخين فى العلم قد علمه الله عزوجل جميع ما انزل عليه من التنزيل و التأويل و ما كان الله ليننزل عليه شيئا لم يعلمه تأويله» 7 «پيامبر خدا برجستهترين راسخنان در علم است، خدا تنزيل و تأويل قرآن را به او آموخت و در شأن خدا نيست كه چيزى را بر او فرو بفرستد و او را از حقيقت آن آگاه نسازد». علم امير مؤمنان (ع) و ديگر امامان معصوم پرتوى از علم نبوى است و مجموع احاديث صحيح و استوارى كه در اختيار داريم، همگى به او منتهى مىگردد و مطالعه اين بخش، گواه روشنى بر علم عظيم پيامبر خاتم است. ادامه دارد .......... [ شنبه ۱۳۸۵/۱۲/۱۹ ] [ 14:9 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |