منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



ادامه سوره حاقه

 

(آيه18 در تفسير آيات گذشته گفته شد كه ((نفخ صور)) دو بار رخ مى دهد و چنانكه گفتيم آيات آغاز سوره از نفخه اول خبر مى دهد, و آيات بعد از نفخه دوم .

در ادامـه هـمـين مطلب در اينجا مى فرمايد: ((در آن روز همگى به پيشگاه خداعرضه مى شويد و چيزى از كارهاى شما پنهان نمى ماند)) (يومئذ تعرضون لا تخفى منكم خـافية ).

الـبـته , انسانها و غيرانسانها در اين دنيا نيز دائما در محضر خدا هستند, ولى اين مطلب در قيامت ظهور و بروز بيشترى دارد.

نـه تنها اعمال مخفيانه انسانها كه صفات و روحيات و خلقيات و نيتها همه برملا مى گردد, و اين حـادثـه اى اسـت عظيم , و به گفته بعضى از مفسران عظيمتر ازمتلاشى شدن كوهها و شكافتن كرات آسمان ! روز رسوائى بزرگ بدكاران وسربلندى بى نظير مؤمنان .

(آيـه19)ـ و بـه دنـبال آن مى گويد: ((پس كسى كه نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از فرط خـوشـحـالى ) فرياد مى زند كه (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرابگيريد و بخوانيد)) (فاما من اوتى كتـابه بيمينه فيقول هـاؤم اقرؤا كتـابيه ).

(آيـه20)ـ سپس بزرگترين افتخار خود را در اين كلمه خلاصه كرده , مى گويد:((من يقين داشتم (كه قيامتى در كار است , و) به حساب اعمالم مى رسم )) (انى ظننت انى ملا ق حسـابيه ).

يـعـنـى , آنـچه نصيب من شده به خاطر ايمان به چنين روزى است , و راستى هم همين است ايمان به حساب وكتاب به انسان روح تقوا و پرهيزگارى مى بخشد وتعهدو احساس مسؤوليت در او ايجاد مى كند, و مهمترين عامل تربيت انسان است .

پاسخ به يك سؤال :

در ايـنجا ممكن است سؤالى مطرح شود و آن اين كه آيا مؤمنانى كه طبق آيات فوق صدا مى زنند: اى اهل محشر! بياييد و نامه اعمال ما را بخوانيد, مگرگناهى در تمام نامه اعمالشان نيست ؟.

پـاسـخ ايـن سؤال را مى توان از بعضى احاديث استفاده كرد از جمله , درحديثى از پيغمبرگرامى اسـلام (ص ) مـى خـوانـيـم كـه : ((خداوند در قيامت نخست ازبندگان خود اقرار بر گناهانشان مى گيرد, سپس مى فرمايد: من اين گناهان را در دنيابراى شما مستور ساختم , و امروز هم آن را مى بخشم سپس (فقط) نامه حسناتش رابه دست راست او مى دهند.

(آيـه21)ـ در ايـن آيه گوشه اى از پاداشهاى چنين كسانى را بيان كرده ,مى فرمايد: ((پس او در يك زندگى (كاملا) رضايتبخش قرار خواهد داشت )) (فهو فى عيشة راضية ).

(آيه22)ـ گرچه با همين يك جمله همه گفتنيها را گفته است , ولى براى توضيح بيشتر مى افزايد: او ((در بهشتى عالى )) قرار دارد (فى جنة عـالية ).

بهشتى كه آنقدر رفيع و والاست كه هيچ كس مانند آن را نديده و نشنيده وحتى تصور نكرده است .

(آيه23)ـ بهشتى كه ((ميوه هايش در دسترس است )) (قطوفهـا دانية ).

نـه زحمتى براى چيدن ميوه ها دركار است , و نه مشكلى براى نزديك شدن به درختان پربارش , و اصولا تمام نعمتهايش بدون استثنا در دسترس است .

(آيـه24)ـ و در ايـن آيه , خطاب محبت آميز خداوند را به اين بهشتيان چنين بيان كرده , ((بخوريد و بياشاميد گوارا, در برابر اعمالى كه در ايام گذشته انجام داديد))(كلوا واشربوا هنيئا بمـا اسلفتم فى الا يام الخـالية ).

آرى ! ايـن نـعـمـتـهاى بزرگ بى حساب نيست , اينها پاداش اعمال شماست البته اين اعمال ناچيز هنگامى كه در افق فضل و رحمت الهى قرار گرفته به چنين ثمراتى منتهى شده است .

(آيـه25)ـ در آيـات گـذشـته سخن از ((اصحاب اليمين )) و مؤمنانى بود كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود, ولى اين آيه درست به نقطه مقابل آنها يعنى ((اصحاب الشمال )) پرداخته , و در يك مقايسه وضع آن دو را كاملاروشن مى سازد.

نخست مى فرمايد: ((اما كسى كه نامه اعمالش را به دست چپش بدهندمى گويد: اى كاش هرگز نامه اعمالم را به من نمى دادند))! (واما من اوتى كتـابه بشمـاله فيقول يـا ليتنى لم اوت كتـابيه ).

(آيه26)ـ ((و نمى دانستم حساب من چيست ))؟ (ولم ادر مـا حسـابيه ).

(آيـه27)ـ ((اى كـاش مـرگـم فـرا مى رسيد))! و به اين زندگى حسرت بار پايان مى داد (يـا ليتهـا كـانت القـاضية ).

آرى ! در آن دادگاه بزرگ , آهى حسرت بار, و ناله اى شرربار دارد, آرزو مى كندبا گذشته اش بكلى قطع رابطه كند, همان گونه كه در آيه 40 سوره نبا نيز آمده است :((ويقول الكـافر يـا ليتنى كنت ترابا; كافر در آن روز مى گويد: اى كاش خاك بودم (وگرفتار عذب نمى شدم )!)).

(آيـه28)ـ سـپـس مـى افزايد: اين مجرم گنهكار زبان به اعتراف گشوده ,مى گويد: ((مال و ثروتم هرگز مرا بى نياز نكرد)) و به درد امروز كه روز بيچارگى من است نخورد (مـا اغنى عنى مـاليه ).

(آيـه29)ـ نـه تـنـها اموالم مرا بى نياز نكرد و حل مشكلى از من ننمود بلكه ((قدرت من نيز از دست رفت ))! (هلك عنى سلطـانيه ).

خـلاصـه نـه مـال بـه كـار آمد, و نه مقام , و امروز با دست تهى , و در نهايت ذلت و شرمسارى , در دادگـاه عـدل الـهى حاضرم , همه اسباب نجات قطع شده , قدرتم برباد رفته , و اميدم از همه جا بريده است .

 (آيه30 در ادامـه آيـات گـذشـته كه سخن از ((اصحاب شمال )) مى گفت كه نامه اعمالشان را به دست چـپـشـان مى دهند در اينجا به گوشه اى از عذابهاى آنها در قيامت اشاره كرده , مى فرمايد: در اين هـنـگـام به فرشتگان عذاب دستور داده مى شود: ((اورا بگيريدو دربند وزنجيرش كنيد))! (خذوه فغلوه ).

(آيه31)ـ ((سپسس (گفته مى شود:) او را در دوزخ بيفكنيد)) (ثم الجحيم صلوه ).

(آيـه32)ـ ((بـعد او را به زنجيرى كه هفتاد ذراع است ببنديد)) (ثم فى سلسلة ذرعهـا سبعون ذراعا فاسلكوه ).

((ذراع )) بـه مـعنى فاصله آرنج تا نوك انگشتان است (در حدود نيم متر) كه واحد طول نزد عرب بـوده , و يـك مـقـيـاس طبيعى است , ولى بعضى گفته اند كه اين ذراع غير از ذراع معمولى است بـطـورى كه هر ذراع از آن فاصله هاى عظيمى را دربرمى گيرد, و همه دوزخيان را به آن زنجير مى بندند.

(آيه33)ـ در اين آيه و آيه بعد به علت اصلى اين عذاب سخت پرداخته ,مى فرمايد : ((چرا كه او هرگز به خداوند بزرگ ايمان نمى آورد)) (انه كـان لا يؤمن باللّه العظيم ).

و هر قدر انبيا و اوليا و رسولان پروردگار او را به سوى خدا دعوت مى كردندنمى پذيرفت , و به اين ترتيب پيوند او با ((خالق )) بكلى قطع شده بود.

(آيـه34)ـ ((و هـرگـز مـردم را بـر اطـعـام مـستمندان تشويق نمى نمود)) (ولا يحض على طعـام المسكين ).

و به اين ترتيب پيوند خود را از ((خلق )) نيز بريده بود.

از اين دو آيه به خوبى استفاده مى شود كه عمده اطاعات و عبادات ودستورات شرع را مى توان در رابـطـه بـا خـلـق و خـالق خلاصه كرد, و عطف ((اطعام مسكين )) بر ((ايمان )) اشاره به اهميت فوق العاده اين عمل بزرگ است .

(آيـه35)ـ سـپـس مـى افـزايـد: ((چون عقيده و عمل او چنين بود ((از اين رو امروزهم در اينجا يار مهربانى ندارد))! (فليس له اليوم ههنـا حميم ).

(آيه36)ـ ((و نه طعامى جز از چرك و خون )) (ولا طعـام الا من غسلين ).

قـابـل تـوجـه ايـن كه كيفر و عمل آنها كاملا با هم متناسبند, به خاطر قطع پيوند باخالق , در آنجا دوسـت گـرم و صـمـيـمـى ندارند, و به خاطر ترك اطعام مستمندان ,غذائى جز چرك و خون از گلوى آنها پايين نمى رود, چرا كه آنها سالها لذيذترين طعامها را مى خوردند در حالى كه بينوايان جز خون دل طعامى نداشتند.

(آيه37)ـ در اين آيه , براى تاكيد مى افزايد: ((غذائى كه جز خطاكاران آن رانمى خورند)) (لا ياكله الا الخـاطؤن ).

كسانى كه با تعمد و آگاهى و به عنوان طغيان و سركشى راه شرك و كفر وبخل را مى پويند.

(آيه38 بـه دنبال بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون قيامت و سرنوشت مؤمنان وكافران بود, در اينجا بحث گويائى پيرامون قرآن مجيد و نبوت بيان مى كند, تا بحث ((نبوت )) و ((معاد)) مكمل يكديگر باشند.

نخست مى فرمايد: ((سوگند به آنچه مى بينيد))! (فلا اقسم بمـا تبصرون ).

(آيه39)ـ ((و آنچه نمى بينيد)) (ومـا لاتبصرون ).

اين دو تعبير سراسر عالم ((شهود)) و ((غيب )) را شامل مى شود.

(آيـه40)ـ سپس در اين آيه به ذكر نتيجه و جواب اين سوگند بزرگ و بى نظيرپرداخته , مى فرمايد: ((كه اين قرآن گفتار رسول بزرگوارى است )) (انه لقول رسول كريم ).

مـنـظور از ((رسول )) در اينجا بدون شك پيغمبر گرامى اسلام (ص ) است نه جبرئيل و مى دانيم آنچه را رسول مى آورد گفتار فرستنده اوست .

(آيه41)ـ سپس مى افزايد: ((و گفته شاعرى نيست , اما كمتر ايمان مى آوريد))(ومـا هو بقول شـاعر قليلا مـا تؤمنون ).

(آيه42)ـ ((و نه گفته كاهنى , هرچند كمتر متذكر مى شويد)) (ولا بقول كـاهن قليلا مـا تذكرون ).

در حقيقت دو آيه فوق نفى نسبتهاى ناروائى است كه مشركان و مخالفان به پيامبر(ص ) مى دادند, گـاه مـى گـفـتند: او شاعر است و اين آيات شعر اوست , و گاه مى گفتند: او كاهن است و اينها كهانت .

((شـعـر)) مـعـمـولا زائيده تخيلات , و بيانگر احساسات برافروخته , و هيجانات عاطفى است , و به همين دليل فراز و نشيب و افت و خيز فراوان دارد در حالى كه قرآن در عين زيبائى و جذابى كاملا مـسـتـدل و مـنطقى , و محتوائى عقلانى دارد, و اگرپيشگوئيهائى از آينده كرده اين پيشگوئيها اساس قرآن را تشكيل نمى دهد, تازه برخلاف خبرهاى كاهنان همه قرين واقعيت بوده .

(آيـه43)ـ و در ايـن آيـه بـه عنوان تاكيد با صراحت مى گويد: ((كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است )) (تنزيل من رب العـالمين ).

بـنابراين قرآن نه شعر است و نه كهانت , نه ساخته فكر پيامبر اسلام (ص ) و نه گفته جبرئيل , بلكه سخن خداست كه به وسيله پيك وحى بر قلب پاك پيامبر نازل شده .

(آيه44 در ادامـه بحثهاى مربوط به قرآن , در اينجا به ذكر دليل روشنى بر اصالت آن پرداخته , مى فرمايد: ((اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست )) (ولو تقول علينـا بعض الا قـاويل ).

(آيه45)ـ ((ما او را با قدرت مى گرفتيم )) (لا خذنـا منه باليمين ).

(آيه46)ـ ((سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم ))! (ثم لقطعنـا منه الوتين ).

(آيه47)ـ ((و هيچ كس از شما نمى توانست از (مجازات ) او مانع شود)) و از اوحمايت كند (فمـا منكم من احد عنه حـاجزين ).

(آيه48)ـ در اين آيه باز هم براى تاكيد و يادآورى مى فرمايد: ((و آن (قرآن )تذكرى براى پرهيزكاران است )) (وانه لتذكرة للمتقين ).

بـراى آنها كه آماده اند خود را از گناه پاك كنند و راه حق را بپويند, براى آنها كه جستجوگرند و طـالـب حـقـيـقـت , و كسانى كه اين حد از تقوا را ندارند مسلمانمى توانند از تعليمات قرآن بهره گيرند.

تاثير عميق و فوق العاده اى كه قرآن از اين نظر دارد خود نشانه ديگرى ازحقانيت آن است .

(آيه49)ـ سپس مى گويد: ((و ما مى دانيم كه بعضى از شما (آن را) تكذيب مى كنيد)) (وانا لنعلم ان منكم مكذبين ).

امـا وجـود تـكذيب كننده لجوج هرگز دليل بر عدم حقانيت آن نخواهد بود,چرا كه پرهيزكاران و طالبان حقيقت از آن متذكر مى شوند, نشانه هاى حق را در آن مى بينند و در راه خدا گام مى نهند .

(آيه50)ـ در اين آيه مى افزايد: ((و آن مايه حسرت كافران است )) (وانه لحسرة على الكـافرين ).

امـروز آن را تـكـذيب مى كنند, ولى فردا كه ((يوم الظهور)) و ((يوم البروز)) و درعين حال ((يوم الـحـسـرة )) اسـت مى فهمند چه نعمت بزرگى را به خاطر لجاجت وعناد از دست داده اند, و چه عذابهاى دردناكى را براى خود خريده اند.

(آيـه51)ـ و بـراى ايـن كه كسى تصور نكند كه شك و ترديد, يا تكذيب منكران به خاطر ابهام مفاهيم قرآن است , در اين آيه اضافه مى كند: ((و آن (قرآن )يقين خالص است )) (وانه لحق اليقين ).

يـعـنى , قرآن يقينى است خالص , و يا به تعبير ديگر ((يقين )) داراى مراحل مختلفى است : گاه از دلـيـل عقلى حاصل مى شود, مثل اين كه دودى را از دور مشاهده مى كنيم و از آن , يقين به وجود آتش حاصل مى شود, در حالى كه آتش را نديده ايم ,اين را ((علم اليقين )) گويند.

گاه نزديكتر مى رويم و شعله هاى آتش را با چشم مى بينيم , در اينجا يقين محكمتر مى شود, و آن را ((عين اليقين )) مى نامند.

گـاه از اين هم نزديكتر مى رويم و در مجاورت آتش قرار مى گيريم , و سوزش آن را با دست خود لمس مى كنيم , مسلما اين مرحله بالاترى از يقين است كه آن را((حق اليقين )) مى نامند.

آيـه فـوق مـى گـويـد قـرآن در چـنين مرحله اى از يقين است , و با اين حال كوردلان آن را انكار مى كنند!.

(آيه52)ـ و سرانجام در آخرين آيه مى فرمايد: ((حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح گوى ))! و او را از هرگونه عيب و نقص منزه بشمار (فسبح باسم ربك العظيم ).

قـابل توجه اين كه مضمون اين آيه و آيه قبل با مختصر تفاوتى در آخر سوره واقعه نيز آمده است , با ايـن تفاوت كه در اينجا سخن از قرآن مجيد است و توصيف آن به ((حق اليقين )) اما در پايان سوره ((واقعه )) سخن از گروههاى مختلف نيكوكاران وبدكاران در قيامت است .

((پايان سوره حاقه )).

[ پنجشنبه ۱۳۸۵/۱۲/۱۰ ] [ 22:34 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب