منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



جايگاه شريعت در قلمرو عرفان5

سيد‌‌‌‌يحيي يثربي

سقوط تكليف؟ يا شكوه بندگي!

ديدگاه عارفان را در ارج و اهميت شريعت، دربخش گذشته مورد بحث قرار داديم. اينك مسأله سقوط و ادامه بندگي با شكوه واصلان را در اين قسمت مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

1. سقوط تكليف

تـبــه گـردد ســراسـر مـغـز بــادام

گـرش از پـوسـت بـخـراشـي گه خـام

ولي چون پخته شد بي‌پوست نيكوست

اگــر مـغــزش بــر آري: بركني پوست

شريعت پوست، مـغـز آمـد حـقـيـقـت

مــيــان ايــن و آن بـاشـد طـريــقــت‌

خـلل در راه سالـك نـقص مغـز اسـت

چو مغزش پخته شد، بي‌پوست نغز است[i]

در شريعت اسلام، هر انساني با داشتن شرايط تكليف، موظف است كه تكليف‌هاي خود را انجام دهد. هيچ‌كس با داشتن شرايط، با هيچ بهانه‌اي نمي‌تواند از زير بار تكليف شانه خالي كند و به اصطلاح ادعا كند كه تكليف از او ساقط شده است!

حال بايد عقيده عرفا را در اين‌باره بررسي كنيم. عرفا در دو مورد به سقوط تكليف معتقدند، به اين شرح:

الف. در مقام فنا

بود هستي بهشت، امكان چـو دوزخ                  مــن و تـو در ميـان مـانند بـرزخ

چو برخـيزد تـرا اين پـرده از پـيـش                  نـمـاند نـيز حكـم مـذهب و كيش

همه حكـم شريـعـت، از منِ تــست                  كه آن بـر سينه جـان و تـن تـست

مـن و تـو، چـون نـمـانـد، در مـيانه                  چـه كعبـه، چه كنش، چه دير خانه[ii]

سالك با گذر از مقامات سلوك، سرانجام به مقصد و مقصود خود كه «فناي في اللّه» است نايل مي‌گردد. دراين مقام از خود نيست شده و با حق هست مي‌گردد.  چون در اين مقام، بنياد هستي سالك فرو پاشيده و از او چيزي كه متعلق امر و نهي باشد، باقي نمانده است، حكم شريعت از او ساقط مي‌گردد. براي اين‌كه حكم شريعت تا آنجا مطرح است كه قالب بشريت در كار باشد.‌ عين‌القضاه همداني[iii] مي‌گويد:

« حكم خطاب و تكليف بر قالب است... اما كسي كه قالب را بازگذاشته باشد و بشريت افكنده باشد و از خود بيرون آمده باشد، تكليف و حكم خطاب برخيزد و حكم جان و دل قايم شود. كفر و ايمان بر قالب تعلق دارد، آن كس كه «تبدّل الارض غير الارض» [iv] او را كشف شده باشد، قلم امر و تكليف از او برداشته شود «ليس علي الخراب خراج»[v]:

تو خود حافظا سر ز مستي متاب                       كه سلطان نخواهد خراج از خراب

عرفا مي‌گويند كه حساب اين سرمستان باده وحدت از ديگران جدا است. شمس‌الدين محمد لاهيجي (مرگ 900 هـ) شارح معروف گلشن راز از اين غرق شدگان درياي وحدت، به عنوان «ترخان» نام برده كه ازهرگونه باج و خراجي معاف بوده، در رفتار و گفتارشان آزادند. گرچه پيروي آنان جايز نيست و ديگراني كه درآن مقام نيستند، نمي‌توانند رفتار و گفتار آنان را داشته باشند، اما انكار و تكذيب آنان نيز درست نيست.[vi]

در اين‌جا نكته ظريفي هست و آن اين‌كه همه اهل سلوك كه براي نخستين بار به مقام فنا و جمع و توحيد مي‌رسند، با تجلي اسماء و صفات حق، خود را داراي آن اسماء و صفات دانسته، همه اسماء و صفات حق را به‌خود نسبت داده، عملاً خود را منشأ و مصدر همه حوادث جهان دانسته و در بسط و بهجت اين حالت باشكوه، نعره اقتدار زده و نداي «انا‌الحق» سر مي‌دهند[vii] و بر زمين و زمان فرمان مي‌رانند:

گداي ميكده‌ام ليك وقت مستي بين         كه حكم بر فلك و ناز بر ستاره كنم![viii]

***

چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد              من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ فلك[ix]

***

باز آمدم چون عيد نو تا قفل زندان بشكنم

وين چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشكنم

امروز همچون آصفم شمشير و فرمان بر كفم

تا گردن گردنكشان در پيش سلطان بشكنم

گر پاسبان گويد كه هي! بر وي بپاشم جام مي

دربان اگر دستم كشد، من دست دربان بشكنم[x]

اين طايفه تا از اين بي‌خودي و مستي در نيامده‌اند، تكليفي بر آنان نيست.

از نظر فقها هم اينان به‌دليل نداشتن شرايط تكليف، يعني عقل و هوش و اختيار، مكلف نيستند.

ب. در مقام بقاي بعد از فنا

حاصل اندر وصل چون افتاد مرد                         گشت دلاله به پيش مرد سرد

چون شـدي بر بـام‌هاي آسـمـان                         سرد باشد جستجوي نردبان[xi]

چنان‌كه گذشت، آنان‌كه به مقام فنا مي‌رسند، تا در اين مقام قرار دارند، مكلف نيستند. اما اينان خود به دو گروه تقسيم مي‌شوند: گروهي در اين مستي مانده و هرگز به عالم عقل و آگاهي ظاهري بازنگشته، به مجذوبان و شيفتگان دايمي حضرت حق مي‌پيوندند و از كوي دوست به اين عالم باز نمي‌گردند.

خرم آن روز كز اين مرحله بر بندم رخت                وز سر كوي تو پرسند رفيقان خبرم[xii]

و گروه دوم كساني هستند كه پس از رسيدن به مقام جمع و توحيد و فنا، بار ديگر به حيات بشري خود بازگشته، قواي ادراكي خود را بازيافته و به مقام  «بقاي بعد از فنا»  يا صحوبعدالمحو و هشياري پس از بيهوشي وارد مي‌شوند. اينان همانند ديگران و همانند زماني كه به حال عادي خود بودند، باز هم به رعايت حقوق شرعي و تكاليف ديني خود پرداخته، از اعمال ديني و عبادات خود لحظه‌اي غفلت روا نمي‌دارند. اينان بايد به تكاليف خود عمل كنند؛ براي اين‌كه ازنظر كمالات معنوي از دو قسم بيرون نيستند:

ـ يا چنانند كه باز هم در خطر بازگشت به طبيعت بوده و در معرض گرفتار شدن به حجاب‌هاي نوراني و ظلماني‌اند. اينان بايد اعمال خود را انجام دهند تا اولاً خودشان گرفتار حجاب و تفرقه نشده و از مقامي كه سال‌ها با رنج و خون جگر به دست آورده‌اند سقوط نكنند. ثانياً با اعمال و رفتار خود سرمشق و راهنماي ديگران واقع شوند.

ـ يا از نظر كمالات چنانند كه از شدت كمال، كثرتشان حاجب وحدت نبوده و در معرض انحراف و تنزل نيستند. اينان از جهت كمال خودشان نيازمند عبادت و اعمال نبوده، تنها به‌خاطر هدايت و تكميل ناقصان و سالكان، مأمور به رعايت اوامر و نواهي شرع بوده و به همه تكاليف خود عمل مي‌كنند.[xiii]

جز براي يـاري و تعـليـم غـير                سرد باشد راه خير از بعد خير

آينه روشن كه شد صاف و جلي             هـل بـاشـد بـر نـهادن صيقلي

پيش سلطان خوش نشسته در قبول          زشت باشد جستن نامه و رسول[xiv]

 



[i] . شبستري، محمود: «گلشن راز».

[ii] . همان.

[iii] . ابوالمعالي عبدالله بن محمد ملقب به عين القضاه، از عرفاي شوريده كه در سال 533 هـ او را در سن 33 سالگي در همدان به دار آويخته، سپس بدنش را آتش زدند. به جرم واهي ادعاي الوهيت!

[iv] . زمين، زمين ديگر مي‌شود. قسمستي از آيه 48 سوره ابراهيم درباره روز قيامت.

[v] . از ويرانه ماليات نمي‌خواهند.

[vi] . مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز، ص 303.

[vii] . يثربي، سيد يحيي، «عرفان نظري» بخش دوم شرح رساله قيصري مقصد 3 فصل 1.

[viii]  . حافظ.

[ix] . همان.

[x] . مولوي: «ديوان شمس» .

[xi] . مولوي: «مثنوي». و نيز مراجعه كنيد به ديباچه دفتر پنجم مثنوي كه مولوي بيان روشني در‌اين‌باره دارد.

[xii] . حافظ

[xiii] . «مفاتيح الأعجاز لاهيجيي» (گلشن راز) ص 304 ـ 299.

[xiv] . مولوي، همان.

[ پنجشنبه ۱۳۸۵/۱۰/۲۸ ] [ 17:43 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب