منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



جايگاه شريعت در قلمرو عرفان3

سيد‌‌‌‌يحيي يثربي

 

ب. شرايط عمل از نظر عرفا

عرفا در اعمال انسان دو شرط اساسي را درنظر مي‌گيرند: يكي اخلاص و عشق در عمل و ديگري ناديده گرفتن آن. كمي اين دو شرط را توضيح مي‌دهيم:

1. شرط عشق و اخلاص

 

خبرت هـر سـحـر از بـاد صبـا مـي‌خـواهـم      هـر شـبي خـيـل خيالـت به دعا مـي‌خـواهـم

سيـنـه را بـهـر وفـاي تـو صـفـا مـي‌جـويـم      ديـده را بـهـر جـمـال تـو ضيـا مي‌خـواهـم

       بر درِ تو كم و بيش و بد و نيك و دل و جان     همه بـر خـاك زدم، از تو تو را مي‌خواهـم[i]

 

ابن سينا در تحليل خود از مسائل عرفاني، عارف را در برابر عابد و زاهد قرار داده و اين سه گروه را براساس اهداف مختلف آنان از هم جدا مي‌كند. خلاصه بيان ابن‌سينا آن است كه عابد هم دنيا مي‌خواهد و هم آخرت. اما زاهد دست از دنيا كشيده، فقط جوياي آخرت است. درحالي‌كه عارف نه دنيا مي‌خواهد و نه آخرت، بلكه طالب يار و عاشق ديدار است.[ii]

اين عبادت عاشقانه، خود محصول تعاليم شريعت درباره اخلاص است و اوج اخلاص آن‌جا است كه انسان در عمل خود، نه به دنيا توجه داشته باشد و نه به آخرت، بلكه تنها اهليت معشوق و عشق به ديدار، عامل و محرك عمل باشد.

در ضمير ما نمي‌گنجد به غير از دوست كس      هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس[iii]

تعليم اين‌گونه اخلاص، از معصوم است. علي (ع) مي‌فرمايد:

«پرستش من از بيم دوزخ و به طمع بهشت نيست؛ بلكه تو را شايسته پرستش يافته و مي‌پرستم[iv]» و در مورد ديگر مولاي متقيان عبادت به خاطر بهشت را در شأن سوداگران و عبادت از بيم دوزخ را شايسته بردگان شمرده و پرستش آزادگان را محصول عشق و محبت آنان به حضرت حق دانسته‌اند.[v]

اين نكته پيوسته مورد توجه عرفا بوده است. رابعه عدويه، از نخستين عارفان تاريخ تصوف (مرگ 135 هـ) مي‌گفت: «خداوندا اگر تو را از بيم دوزخ مي‌پرستيم، در دوزخم بسوز! و اگر به اميد بهشت مي‌پرستيم، بر من حرام گردان! و اگر براي تو, تو را مي‌پرستيم جمال باقي دريغ مدار[vi]»

عطار اين نكته را چنين سروده است:

 

با تـو اين‌جا گر وصـالي پـي نـهـم     آن بـه مـلك هر دو عـالـم كـي دهـم!

بـس بـود ايـن گـلخنم روشن ز تـو    چيست به از تو، كـه من مي‌خواهم ز تو؟!

مـرگ جان بـاد ايـن دل پـر پـيچ را      گـر گـزيـنـد بـر تــو هـرگـز هـيـچ را!

مـن نـه شـاهي خواهم و نه خسروي           آنـچه مـي‌خـواهم مـن از تـو هـم تويي![vii]

 

اخلاص، نتيجه حضور قلب و توجه است. تا اين توجه نباشد، اخلاص ممكن نيست. روح نماز همين حضور قلب و توجه است. هرگز نبايد چنان فكركرد كه نماز حضرت علي (ع) با نماز ما از نظر كميت فرق داشت؛ يعني آن حضرت مثلاً ركوعش را چند برابر ما طول مي‌داد، نه، بلكه نماز آن حضرت هم در ظاهر، همانند نماز من و شما بود. آن‌چه نماز علي (ع) را در اوج قرار مي‌دهد، ظاهر نمازش نيست، بلكه روح نماز او يعني حضور قلب و اخلاص آن حضرت است.[viii]

نماز بدون حضور قلب، اگر نماز هم به شمار رود، تنها از جهت اداي تكليف است؛ وگرنه در تعالي روحي انسان نقشي نخواهد داشت و در واقع نماز بدون حضور قلب و اخلاص، از نظر عرفا نماز به شمار نمي‌رود. همه رد و انكار عرفا نسبت به زهد ريايي و اعمال بي‌روح مردم، بر همين نكته استوار است،[ix] نه بي‌اعتنايي به شريعت.

اگر نه روي دل اندر برابرت آرم                  من آن نماز، حساب نماز نگذارم

بنابراين نه تنها عرفا به اعمال ديني بي‌اعتنا نيستند، بلكه اعمال شريعت را بدون روح اخلاص و توجه، كافي و كار‌آمد نمي‌دانند و درحقيقت سخت‌گير‌تر از علما و فقها مي‌باشند.

آنان‌كه عرفان را بيش از شريعت، سهل و آسان مي‌پندارند، سخت به خطا مي‌روند؛ براي اين‌كه مسامحه و سهل‌انگاري تنها در حوزه شريعت مجاز است و جريان دارد. در قلمرو عرفان جايي براي تسامح و سهل‌انگاري نيست. ازآن‌جاكه غفلت عده‌اي ازاين نكته دقيق و درعين‌حال غيرقابل ترديد، آنان را گرفتار توهمات و پندارهاي نادرست ساخته است، به توضيح مختصري در اين‌باره مي‌پردازيم.

حوزه شريعت به دو دليل از عرفان آسان‌گير‌تر است:

نخست از آن جهت كه تكاليف شرعي محدودند و درحد توان عرفي و عادي روزمره انسان‌ها تنظيم شده‌اند. كسي با عمل به واجبات و ترك محرمات شريعت اسلام، زياد دچار سختي نمي‌گردد؛ درصورتي‌كه نظام رياضت براساس تحمل سختي و سخت‌گيري استوار است. بنابراين تا انسان زير فشار و سختي قرار نگيرد، رياضت تحقق نمي‌يابد. به همين دليل است كه عرفا نظام رياضتي خود را، تنها با واجبات و محرمات شرعي تنظيم نكرده، به ناچار مستحبات و مكروهات و مستحسنات زيادي را به اين واجبات و محرمات مي‌افزايند. ابن‌عربي در موارد متعددي به اين نكته تصريح كرده و تاكيد مي‌ورزد. اينك نمونه‌اي از تصريح‌ها و تاكيدهاي او:

« والشريعه هي السنه الظاهره التي جاءت بها الرسل عن أمر اللّه، والسنن التي ابتدعت علي طريق القربه إلي اللّه، كقوله تعالي (و رهبانيه ابتدعوها) و قال رسول اللّه (ص): من سن سنه حسنه؛ فأجاز لنا ابتداع ما هو حسن، و جعل فيه الاجر لمن ابتدعه و لمن عمل به.» [x]

يعني شريعت (از نظر عرفا) عبارت‌ است از:

ـ سنت روشني كه پيامبران الاهي به فرمان خداوند براي ما آورده‌اند.

ـ و راه و رسمي كه به‌ خاطر تقرب و نزديك شدن به خداوند، به وسيله بشر پديد آمده است. همان‌كه در قرآن كريم به آن اشاره شده است كه «رهبانيتي كه مسيحيان پديد آورده‌اند» و پيامبر اسلام (ص) نيز كساني را كه سنت نيك پديد مي‌آورند ستوده است و به چنين كاري اجازه داده و وعده پاداش داده است.

بدين سان عرفا هميشه چيزي بر شريعت افزوده‌اند تا بتوانند برنامه رياضت را تنظيم كنند. اين افزايش‌ها هميشه مورد اعتراض فقها بوده است تا حدي كه علماي اسلام برنامه رياضتي آنان را در مورد خواب و خوراك و سخن گفتن و شب‌ زنده‌داري و ... بدعت مي‌شمارند.[xi]

بنابراين طبيعي است كه حوزه شريعت اسلامي سهل‌تر و آسان‌گير‌تر از حوزه طريقت عرفا باشد.

شعار اسلام از همان آغاز اين بود كه تكليف محدود به حد توان شما بوده [xii] و در دين اسلام دشواري و حرجي نيست.[xiii] درصورتي‌كه عرفا از همان آغاز، راه خود را راه خون و جنون دانسته و در توان هر كسي ندانسته‌اند:

عشق از اول سركش و خوني بود                        تا گريزد هر كه بيروني بود

دوم از آن جهت كه انجام اعمال شريعت، به اصطلاح براي «رفع تكليف» است. وقتي كه هركس تكاليف شريعت را در حد توان خود انجام داد، به تكليف عمل كرده و كارش تمام است؛ اما در طريقت عمل به دستورات، فقط براي رفع تكليف نيست؛ بلكه بايد باعث تحول و دگرگوني انسان شده، او را به حال و مقام جديدي برساند. بنابراين دستورات طريقت، بسي جدي‌تر از دستورات شريعت خواهد بود؛ براي اين‌كه تا وقتي عمل به دستورات جدي و درست نباشد، باعث تكامل و دگرگوني روحي نمي‌گردد. هدف در شريعت رفع تكليف است و در عرفان تحول و بلوغ . خواجه عبداللّه انصاري درمورد محبت مي‌گويد: محبت، عادت و عبادت نيست، بلكه نوعي بلوغ و رسيدن است.[xiv]

بنابراين عرفا اصل شريعت را قبول دارند و اعتراضشان بيشتر متوجه كساني است كه گر‌چه رو به قبله ايستاده‌اند، اما بت مي‌پرستند! نام دين و بندگي برخود نهاده‌اند، اما هزاران بت در آستين و صدها قبله در برابر خود دارند!

آيا آن‌كه جداً رو به سوي حق مي‌كند، مي‌تواند به‌غير او هم توجه داشته باشد؟ حتماً نه. مگر آن‌كه به راز «حسبنااللّه» پي نبرده باشد، وگرنه مطمئناً با حافظ همصدا خواهد بود كه:

گل عذاري ز گـلستان جهان مـا را بـس!       زين چمن سايه آن سـرو روان مـا را بس!

يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم!      دولـت صحبـت آن مـونس جان ما را بس

از در خـويش خدا را به بهشتم مفرسـت         كه سَرِ كويِ تو از كون و مكان ما را بس![xv]

2. شرط نديدن عمل

تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافري است

راهرو‌گر صد هنر دارد، توكل بايدش[xvi]

يكي ديگر از آفات زهد و عبادت آن است كه انسان به اعمالي كه انجام داده است، مغرور گردد. همه اعتماد سالك بايد به لطف و عنايت حق باشد كه: «نرود بي‌مدد لطف تو كاري از پيش»، نه به سعي و تلاش خود كه كارساز اصلي، جذبه و عنايت حق است, نه تلاش و كوشش سالك. اگر رحمت و عنايت حق نباشد، كوشش سودي نخواهد داشت.

به رحمـت سـر زلف تـو واثـقـم ورنـه

كشش چو نبود از آن سو، چه سود كوشيدن[xvii]

آري تا مي‌توان بايد كوشيد، اما نبايد به حاصل كوشش اعتماد كرد.

كي به طاعت اين به دست آرد كسي                  زان كـه كـرد ابليس اين طاعت بسي

 ور كـسي گويد: «نبـايـد طـاعـتـي»           لـعنـتـي بـارد بـر او هـر سـاعـتـي

تو مكن در يـك نفـس، طاعـت رها              پس منه طاعت، چو كردي، بر بها

و به طـاعـت عمر خـود مـي‌بـر بـه سـر      تـا سـليـمـان بـر تـو انـدازد نظر[xviii]

آري طاعت آن‌گه ارزش مي‌يابد كه نظر حق را به سوي تو جلب كند.

 



[i] . ابيات از ترجمه عوارف المعارف، ص 148 چاپ علمي وفرهنگي.

[ii] . ابن سينا، همان

[iii] . اوحدي مراغه‌اي.

[iv] . وافي، ج 3، ص 70 و حقايق فيض كاشاني. ص 103.

[v] . نهج‌البلاغه، صبحي صالح، كلمات قصار شماره 237.

[vi] . عطار، فريدالدين «تذكره‌الاوليا»ج 1، ص 73.

[vii] . همان، منطق‌الطير، ص 160.

[viii] . براي مطالعه بيشتر مراجعه فرمائيد به: روح اللّه خميني: «سر‌ الصلوه يا معراج السالكين و صلوه‌العارفين»، مقدمه، فصل 1.

[ix] . درباره اهميت حضور قلب و اخلاص مراجعه فرمائيد به: «المحجه‌البيضاء» فيض كاشاني، ج 1 ،ص 368 بعد و «سرالصلوه» يا ... پيشين، مقدمه، فصل 4، 5 و 6.

[x] . ابن عربي، محي‌الدين محمد: «الفتوحات المكيّه» ، بيروت، 2 /562؛ و نيز همو، «فصوص‌الحكم»، فص يعقوبي (8) كه بسيار روشن و مفصل در اين‌باره بحث كرده است.

[xi] . ابن جوزي، ابوالفرج: «تلبيس ابليس» ، باب دهم.

[xii] . قرآن، 00 / 152؛ 2 / 286 و آيات ديگر.

[xiii] . قرآن 5 / 6؛ 22 / 78.

[xiv] . انصاري، عبدالله «محبت‌نامه»، تهران، طهوري 1363، ص 12.

[xv] . حافظ

[xvi] . همان.

[xvii] . همان.

[xviii] . عطار، فريد‌الدين: همان، ص 92.

[ پنجشنبه ۱۳۸۵/۱۰/۲۸ ] [ 12:20 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب