منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
(آيـه18)ـ در ايـن آيـه از زبان مؤمنان جن به هنگام دعوت ديگران به سوى توحيد چنين مى گويد: ((مساجد از آن خداست , پس هيچ كس را با خدا نخوانيد(وان المسـاجد للّه فلا تدعوا مع اللّه احدا). مـنـظور از ((مسـاجد)) مكانهائى است كه در آنجا براى خدا سجده مى شود كه مصداق اكمل آن , مـسـجـدالحرام , و مصداق ديگرش ساير مساجد, و مصداق گسترده ترش , تمام مكانهائى است كه انسان در آنجا نماز مى خواند, و براى خداسجده مى كند, و به حكم حديث معروف پيغمبر(ص ) كه فرمود:. ((جـعـلت لى الا رض مسجدا وطهورا; تمام روى زمين , سجده گاه و وسيله طهور (تيمم كردن ) براى من قرار داده شده )) همه جا را شامل مى شود. و بـه ايـن تـرتيب پاسخى است به اعمال مشركان عرب و مانند آنها كه خانه كعبه را بتكده ساخته بـودنـد, و بـه اعـمال مسيحيان منحرف كه به سراغ ((تثليث )) رفته و در كليساهاى خود خدايان سـه گانه را مى پرستيدند, قرآن مى گويد: تمام معابد,مخصوص خداست و در اين معابد, جز براى خدا سجده نمى توان كرد و پرستش غير او ممنوع است . (آيـه19)ـ و در ادامه اين سخن براى بيان تاثير فوق العاده قرآن مجيد وعبادت پيامبر(ص ) مى افزايد: ((هنگامى كه بنده خدا [ محمد] به عبادت برمى خاست و او را مى خواند گروهى پيرامون او بشدت ازدحام مى كردند)) (وانه لما قـام عبداللّه يدعوه كـادوا يكونون عليه لبدا). تـعـبـيـر ((لـبـد)) بـيانگر هجوم عجيب مؤمنان جن براى شنيدن قرآن در اولين برخورد با آن , و همچنين بيانگر جاذبه فوق العاده نماز پيامبر(ص ) است . (آيـه20)ـ در ايـنـجا براى تحكيم پايه هاى توحيد, و نفى هرگونه شرك كه درآيات قبل به آن اشاره شده بود, نخست به پيامبر(ص ) دستور مى دهد: ((بگو: من تنهاپروردگارم را مى خوانم (و فقط او را عبادت مى كنم ) و هيچ كس را شريك او قرارنمى دهم ))! (قل انمـا ادعوا ربى ولا اشرك به احدا). (آيه21)ـ سپس دستور مى دهد: ((بگو: من مالك زيان و هدايتى براى شمانيستم )) و هدايت به دست ديگرى است (قل انى لا املك لكم ضرا ولا رشدا). (آيه22)ـ و باز اضافه مى كند: ((بگو: (اگر من نيز بر خلاف فرماشن رفتار كنم )هيچ كس مرا در برابر او حمايت نمى كند و پناهگاهى جز او نمى يابم )) (قل انى لن يجيرنى من اللّه احد ولن اجد من دونه ملتحدا). بـه اين ترتيب نه كسى مى تواند به من پناه دهد نه چيزى مى تواند پناهگاه واقع شوداين سخنان از يـك سـو اعـتراف به عبوديت كامل در پيشگاه خداوند است , و از سوى ديگر هرگونه ((غلو)) را در مـورد پيامبر(ص ) نفى مى كند, و از سوى سوم نشان مى دهدكه نه تنها از بتها كارى ساخته نيست كـه شـخـص پـيامبر(ص ) نيز با آن همه عظمت ملجاو پناه مستقلى در برابر عذاب خدا نمى تواند بـاشـد, و از سوى چهارم به بهانه جوئيهاو انتظارات بى موردى كه افراد لجوج در برابر پيامبر(ص ) داشـتند و از او تقاضاى كارهاى خدائى مى كردند پايان مى دهد, و ثابت مى كند كه توسل و شفاعت نيز به اذن خداست . (آيـه23)ـ در اين آيه مى افزايد: ((تنها وظيفه من ابلاغ از سوى خدا و رساندن رسالتهاى اوست )) (الا بلا غا من اللّه ورسـالا ته ). ايـن تعبير شبيه چيزى است كه در آيه 92 سوره مائده مى خوانيم : ((تنها چيزى كه بر عهده پيامبر است ابلاغ آشكار است )). و در آيـه 188 سوره اعراف آمده است : ((بگو: من مالك سود و زيانى براى خويش نيستم , مگر آنچه خـدا بـخواهد, و اگر از غيب باخبر بودم منافع فراوانى براى خود فراهم مى ساختم , و هيچ بدى به من نمى رسيد, من تنها بيم دهنده وبشارت دهنده ام براى گروهى كه ايمان مى آورند)). به هر حال در پايان آيه هشدار مى دهد كه : ((هركس نافرمانى خدا و رسولش كند آتش دوزخ از آن اوست , و جاودانه در آن مى ماند)) (ومن يعص اللّه ورسوله فان له نـار جهنم خـالدين فيهـا ابدا).روشـن اسـت كـه مـنـظـور هـر گـنـهكارى نيست , بلكه منظور مشركان و كافران است زيرا هر گنهكارى مستحق خلود در آتش دوزخ نمى باشد. (آيه24)ـ سپس مى افزايد: اين وضع كفار و مشركان كه پيوسته مسلمانان رااستهزا مى كنند و ضعيف مـى شـمـرنـد همچنان ادامه مى يابد ((تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببينند, آنگاه مى دانند چه كـسى ياورش ضعيفتر, و جمعيتش كمتر است ))(حتى اذا راوا مـا يوعدون فسيعلمون من اضعف نـاصرا واقل عددا). لحن آيه به خوبى نشان مى دهد كه دشمنان اسلام پيوسته قدرت و كثرت نفرات خود را به رخ آنها مـى كـشـيـدند, و آنها را ضعيف و ناتوان مى شمردند قرآن به اين وسيله به مؤمنان دلدارى و نويد مى دهد كه سرانجام روز پيروزى آنها و شكست و ناتوانى دشمنان فرا خواهد رسيد. (آيه25)ـ چون در آيات قبل اشاره به اين حقيقت شده بود كه ((استهزا و سركشى اين گروه همچنان ادامه مـى يـابد تا زمانى كه وعده الهى دائر بر عذاب فرارسد)) اين سؤال را برمى انگيزد كه اين وعده كى تحقق مى يابد؟. قرآن مجيد به پاسخ اين سؤال پرداخته مى گويد: ((بگو: من نمى دانم آنچه به شما وعده داده شده (از عذاب دنيا و قيام رستاخيز) نزديك است , يا پروردگارم زمانى براى آن قرار مى دهد))؟ (قل ان ادرى اقريب مـا توعدون ام يجعل له ربى امدا).ايـن عـلم مخصوص ذات پاك خداست , و او خواسته از بندگانش مكتوم بماندتا موضوع امتحان و آزمـون خـلق كامل گردد, چرا كه اگر بدانند دور است يانزديك درهر دو صورت امتحان كم اثر خواهد بود. بـارهـا در آيات قرآن مجيد به اين معنى برخورد مى كنيم كه هر وقت سؤال اززمان قيامت مى شد پيغمبراكرم (ص ) اظهار بى اطلاعى مى فرمود و مى گفت : علم آن مخصوص خداست . (آيـه26)ـ سـپـس در ادامـه اين بحث يك قاعده كلى را در مورد علم غيب بيان مى دارد, مى فرمايد: ((دانـاى غـيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد)) (عـالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا). (آيـه27)ـ سـپـس بـه عـنـوان يـك اسـتـثنا از اين مساله كلى مى افزايد: ((مگررسولانى كه آنان را برگزيده )) و از آنان راضى شده (الا من ارتضى من رسول ). آنچه را بخواهد از علم غيب به او مى آموزد, و از طريق وحى ابلاغ مى كند.((سـپـس مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد )) (فانه يسلك من بين يديه ومن خلفه رصدا). و ايـن خـود يـكـى از دلائل مـعصوم بودن پيامبران است كه با نيروهاى غيبى وامدادهاى الهى , و مراقبت فرشتگان او, از لغزشها و خطاها مصون و محفوظند. (آيـه28)ـ درا يـن آيـه كـه آخـرين آيه سوره است دليل وجود اين نگاهبانان ومراقبين را چنين بيان مـى كـند: مقصود اين است ((تا بداند كه پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را (بى كم و كاست ) ابلاغ كرده اند, و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد, و همه چيز را احصا كرده است )) (ليعلم ان قد ابلغوا رسـالا ت ربهم واحـاط بمـا لديهم واحصى كل شى عددا). الـبـته معنى آيه اين نيست كه خداوند چيزى را درباره پيامبرانش نمى دانسته وبعدا دانسته است , چـه ايـن كه علم خدا ازلى و ابدى و بى پايان است , بلكه منظوراين است كه اين علم الهى درخارج تحقق يابد و صورت عينى به خود بگيرد; يعنى ,پيامبران رسالت او را عملا ابلاغ كنند و اتمام حجت نمايند. نكته ها: 1ـ تحقيق پيرامون علم غيب بـا دقـت در آيـات مختلف قرآن به خوبى روشن مى شود كه دو دسته آيه درزمينه علم غيب وجود دارد نـخـست آياتى كه علم غيب را مخصوص خدا معرفى كرده و از غير او نفى مى نمايد, مانند آيه 50 و 59 سوره انعام . گـروه دوم آيـاتـى اسـت كه به روشنى نشان مى دهد كه اولياى الهى ((اجمالا)) ازغيب آگاهى داشـتـند, چنانكه در آيه 179 سوره آل عمران مى خوانيم : ((چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگـاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود هركس رابخواهد برمى گزيند)) (و قسمتى از اسرار غيب را در اختيار او مى گذارد). و در مـعـجـزات حـضـرت مـسيح (ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((من شما را از آنچه مى خوريد, يا در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد خبر مى دهم )) (آل عمران /49). آيه موردبحث نيز باتوجه به استثنائى كه در آن آمده نشان مى دهد كه خداوندقسمتى از علم غيب را در اختيار رسولان برگزيده اش قرار مى دهد. از سوى ديگر آياتى از قرآن كه مشتمل بر خبرهاى غيبى است نيز كم نيست ,مانند آيه دوم تا چهارم سـوره روم : ((روميان مغلوب شدند ـو اين شكست درسرزمين نزديك واقع شد, اما آنها بعد از اين مغلوبيت به زودى غالب خواهند شدـدر عرض چند سال )). اصولا وحى آسمانى كه بر پيامبران نازل مى شود نوعى غيب است كه دراختيار آنان قرار مى گيرد, چگونه مى توان گفت آنها آگاهى از غيب ندارند در حالى كه وحى بر آنان نازل مى شود. از همه اينها گذشته , روايات زيادى داريم كه نشان مى دهد پيامبر(ص ) و امامان معصوم (ع ) اجمالا آگـاهـى از غـيب داشتند, و گاه از آن خبر مى دادند مانند خبردادن ازماجراى جنگ ((موته )) و شـهـادت جعفر, و بعضى ديگر از فرماندهان اسلام كه درهمان لحظه وقوع , پيامبر(ص ) در مدينه مسلمانان را آگاه كرد و مانند آن در زندگى پيامبر(ص ) كم نيست . در ((نـهـج البلاغه )) نيز پيشگوئيهاى بسيارى از حوادث آينده به چشم مى خورد كه نشان مى دهد عـلى (ع ) اين اسرار غيب را مى دانست , مانند آنچه در خطبه 13 درمذمت اهل بصره آمده است كه مى فرمايد: ((گويا مى بينم عذاب خدا از آسمان وزمين بر شما فرود آمده و همه غرق شده ايد, تنها قله بلند مسجدتان همچون سينه كشتى در روى آب نمايان است ))!. و مانند آنچه ((كميل بن زياد)) به ((حجاج )) گفت كه ((اميرمؤمنان على (ع ) به من خبر داده كه تو قاتل منى )). اكنون سخن در اين است كه چگونه بين اين آيات و روايات كه بعضى علم غيب را از غير خدا نفى , و بعضى اثبات مى كنند جمع كنيم ؟. در اينجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد از جمله :. 1ـ از مـعـروفـتـريـن راهـهاى جمع اين است كه منظور از اختصاص علم غيب به خدا علم ذاتى و اسـتـقلالى است , بنابراين غير او مستقلا هيچ گونه آگاهى از غيب ندارند, و هرچه دارند از ناحيه خداست , با الطاف و عنايت اوست , و جنبه تبعى دارد. 2ـ اسـرار غـيب دو گونه است قسمتى مخصوص به خداست و هيچ كس جزاو نمى داند مانند قيام قيامت , و امورى از قبيل آن , و قسمتى از آن را به انبيا و اوليامى آموزد. 3ـ راه ديـگـر ايـن كـه خـداوند بالفعل از همه اسرار غيب آگاه است , ولى انبيا واوليا ممكن است بـالفعل بسيارى از اسرار غيب را ندانند, اما هنگامى كه اراده كنندخداوند به آنها تعليم مى دهد, و البته اين اراده نيز با اذن و رضاى خداانجام مى گيرد. 2ـ تحقيقى پيرامون آفرينش ((جن )) ((جن )) چنانكه از مفهوم لغوى اين كلمه به دست مى آيد موجودى است ناپيداكه مشخصات زيادى در قرآن براى او ذكر شده , از جمله اين كه :. 1ـ مـوجـودى اسـت كـه از شـعـله آتش آفريده شده , برخلاف انسان كه از خاك آفريده شده است (الرحمن /15). 2ـ داراى عـلـم و ادراك و تـشـخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است (آيات مختلف سوره جن ). 3ـ داراى تكليف و مسؤوليت است (آيات سوره جن و سوره الرحمن ). 4ـ گروهى از آنها مؤمن صالح و گروهى كافرند (جن /11). 5ـ آنها داراى حشر و نشر و معادند (جن /15). 6ـ آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگيرى و استراق سمع داشتند, و بعداممنوع شدند (جن /9). 7ـ آنـها با بعضى انسانها ارتباط برقرار مى كردند و با آگاهى محدودى كه نسبت به بعضى از اسرار نهانى داشتند به اغواى انسانها مى پرداختند (جن /6). 8ـ درمـيـان آنـهـا افرادى يافت مى شوند كه از قدرت زيادى برخوردارند,همان گونه كه درميان انسانها نيز چنين است (نمل /39). 9ـ آنـها قدرت بر انجام بعضى كارهاى مورد نياز انسان دارند ((گروهى از جن پيش روى سليمان بـه اذن پـروردگار كار مى كردند, و براى او معبدها, تمثالها, وظروف بزرگ غذا تهيه مى كردند)) (سبا/12 و 13). 10ـ خلقت آنها در روى زمين قبل از خلقت انسانها بوده است (حجر/27) وويژگيهاى ديگر. تا اينجا سخن از مطالبى بود كه از قرآن مجيد درباره اين موجود ناپيدا استفاده مى شود كه خالى از هـرگونه خرافه و مسائل غيرعلمى است , ولى مى دانيم مردم عوام و ناآگاه خرافات زيادى درباره ايـن مـوجـود سـاخـتـه انـد كه با عقل و منطق جورنمى آيد, و به همين جهت يك چهره خرافى و غـيرمنطقى به اين موجود داده كه وقتى كلمه جن گفته مى شود مشتى خرافات نيز با آن تداعى مـى شـود از جـمله اين كه آنها را با اشكال عجيب و غريب و وحشتناك , و موجوداتى موذى و پرآزار وموهومات ديگرى از اين قبيل . در حالى كه اگر موضوع وجود جن از اين خرافات پيراسته شود, اصل مطلب كاملاقابل قبول است و از سـوى ديگر هيچ دليل عقلى بر نفى آن وجود ندارد, بنابراين بايد آن را پذيرفت , و از توجيهات غلط و ناروا بايد برحذر بود همان گونه كه ازخرافات عوام در اين قسمت بايد اجتناب كرد. ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل توجه است كه جن گاهى بر يك مفهوم وسيعتر اطلاق مى شود كه انواع مـوجـودات نـاپـيـدا را شامل مى گردد, اعم از آنها كه داراى عقل ودركند و آنها كه عقل و درك نـدارنـد, و حتى گروهى از حيوانات كه با چشم ديده مى شوند و معمولا در لانه ها پنهانند, نيز در اين معنى وسيع وارد است . شـاهـد ايـن سخن روايتى است از پيامبر(ص ) كه فرمود: ((خداوند جن را پنج صنف آفريده است : صـنـفـى مـانند باد در هوا (ناپيدا هستند) و صنفى به صورت مارها, و صنفى به صورت عقربها, و صنفى حشرات زمين اند, و صنفى از آنها مانندانسانها كه بر آنها حساب و عقاب است )). ((پايان سوره جن )). [ یکشنبه ۱۳۸۵/۱۰/۲۴ ] [ 15:34 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |