منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



سوره جن [72]

 

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 28 آيه است .

 

محتواى سوره :.

ايـن سـوره , چنانكه از نامش پيداست , عمدتا درباره خلق ناپيدائى به نام ((جن )) سخن مى گويد, سخن از ايمان آنها به پيامبر اسلام (ص ), و خضوع در برابرقرآن مجيد, و ايمان و اعتقاد آنها به معاد, و وجود گروهى مؤمن و كافر درميان آنان ومسائلى از اين قبيل است .

ايـن بـخـش از سـوره نـوزده آيه از بيست و هشت آيه سوره را در بر مى گيرد, وبسيارى از عقائد خرافى را در زمينه ((جن )) اصلاح مى كند و بر آنها خط بطلان مى كشد.

در بخش ديگرى از اين سوره اشاره اى به مساله توحيد و معاد آمده است .

و در آخـريـن بخش اين سوره , سخن از مساله علم غيب است كه هيچ كس ازآن آگاهى ندارد جز آنچه خداوند اراده كرده است .

 

فضيلت تلاوت سوره :

در حـديـثـى از امام صادق (ع ) آمده است : ((هركس بسيار سوره جن را بخواندهرگز در زندگى دنـيا چشم زخم جن و جادو و سحر و مكر آنها به او نمى رسد, و بامحمد(ص ) همراه خواهد بود, و مـى گـويـد: پـروردگـارا! مـن كـسـى را به جاى اونمى خواهم , و هرگز از او به ديگرى متمايل نمى شود)).

البته اين تلاوت مقدمه اى است بر آگاهى از محتواى سوره , و سپس به كاربستن آن .

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

شـان نـزول : در تـفسير آيات 29 تا 32 سوره احقاف شان نزولهائى آمده بود كه با مطالب اين سوره كـاملا هماهنگ است , و نشان مى دهد كه هر دو مربوط به يك حادثه است , دو مورد از آنها را بطور فشرده نقل مى كنيم .

1ـ پـيـامـبـر(ص ) از مكه به سوى بازار ((عكاظ)) در ((طائف )) آمد, تا مردم را در آن مركز اجتماع بـزرگ بـه سوى اسلام دعوت كند, اما كسى به دعوت او پاسخ مثبت نگفت , در بازگشت به محلى رسـيـد كـه آن را وادى ((جـن )) مـى گـفتند شب را در آنجاماند و تلاوت آيات قرآن مى فرمود, گروهى از جن شنيدند و ايمان آوردند, و براى تبليغ به سوى قوم خود بازگشتند.

2ـ ((ابـن عـبـاس )) مـى گـويد: پيامبر(ص ) مشغول نماز صبح بود, و در آن تلاوت قرآن مى كرد, گـروهـى از جـن در صـدد تـحقيق از علت قطع اخبار آسمانها از خودبودند صداى تلاوت قرآن محمد(ص ) را شنيدند.

گـفـتند: علت قطع اخبار آسمان از ما همين است , به سوى قوم خود بازگشتندو آنها را به سوى اسلام دعوت كردند.

ولـى شان نزول ديگرى در اينجا آمده كه با آنها متفاوت است و آن اين كه از((عبداللّه بن مسعود)) پرسيدند : آيا كسى از شما ياران پيامبر(ص ) در حوادث شب جن خدمت پيامبر(ص ) بود؟.

گـفت : احدى از ما نبود, ما شبى در مكه پيامبر(ص ) را نيافتيم , و هرچه جستجوكرديم اثرى از او نـديـديـم , از ايـن ترسيديم كه پيامبر(ص ) را كشته باشند, به جستجوى حضرت در دره هاى مكه رفـتـيـم , نـاگهان ديديم از سوى كوه ((حرا)) مى آيد, عرض كرديم كجا بودى اى رسول خدا؟ ما سخت نگران شديم , و ديشب بدترين شب زندگى ما بود.

فرمود: دعوت كننده جن به سراغ من آمد, و من رفتم قرآن براى آنها بخوانم .

(آيه1 در ايـن آيـه مـى فـرمايد: ((بگو: به من وحى شده كه جمعى از جن به سخنانم گوش فرا داده اند, سـپـس گـفته اند, ما قرآن عجيبى شنيده ايم )) (قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقـالوا انا سمعنـا قرآنا عجبا).

ايـن آيـه بـه خـوبى نشان مى دهد كه طايفه ((جن )) داراى عقل و شعور و فهم ودرك , و تكليف و مـسـؤولـيـت , و آشـنائى به لغت , و توجه به فرق بين كلام اعجاز وغير آن دارند, همچنين خود را موظف به تبليغ حق مى دانند, و مخاطب خطابهاى قرآن نيز هستند.

آنـهـا حق داشتند كه قرآن را سخنى عجيب بشمرند, زيرا هم لحن و آهنگ آن عجيب است , و هم نفوذ و جاذبه اش , هم محتوا و تاثيرش عجيب است و هم آورنده آن كه درس نخوانده بود و از اميين برخاست .

(آيه2)ـ آنها به دنبال اين جمله , سخنان ديگرى به قوم خود گفتند كه قرآن در آيات بعد در دوازده جمله , آنها را بيان كرده كه هركدام با ((ان )) شروع شده كه نشانه تاكيد است .

نخست مى فرمايد: آنها گفتند: ((كه (اين قرآن همگان را) به راه راست هدايت مى كند, و لذا ما به آن ايـمـان آورده ايـم و هـرگـز كسى را شريك پروردگارمان قرارنمى دهيم )) (يهدى الى الرشد فـامنا به ولن نشرك بربنـا احدا).

(آيه3)ـ بعد از ابراز ايمان و نفى هرگونه شرك سخنان خود را درباره صفات خدا چنين ادامه دادند: ((و بلند است مقام با عظمت پروردگار ما (از شباهت به مخلوقين , و از هرگونه عيب و نقص ) و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نكرده است )) (وانه تعـالى جد ربنـا ما اتخذ صـاحبة ولا ولدا).

(آيـه4)ـ سپس افزودند: ما اكنون اعتراف مى كنيم ((كه سفيه ما (ابليس ) درباره خدا سخنان ناروا مى گفت )) (وانه كـان يقول سفيهنـا على اللّه شططا).

يعنى , سفهاى ما براى خدا همسر و فرزندان قائل بودند, و شبيه و شريكى انتخاب كرده بودند, و از راه حق منحرف شده و سخنى به گزاف مى گفتند.

و احـتـمـال دارد كـه : ((سـفيه )) در اينجا اشاره به ((ابليس )) باشد كه بعد از مخالفت فرمان خدا نـسـبتهاى ناروائى به ساحت مقدس او داد و از آنجا كه ((ابليس )) از جن بوده مؤمنان جن به اين وسيله از او ابراز تنفر مى كنند, و سخن او را گزافه و شطط مى نامند.

(آيـه5)ـ سـپـس افزودند: ((و ما گمان مى كرديم كه انس و جن هرگز, برخدادروغ نمى بندند)) (وانا ظننا ان لن تقول الا نس والجن على اللّه كذبا).

ايـن سـخن ممكن است اشاره به تقليد كوركورانه اى باشد كه اين گروه قبلا ازديگران داشتند, و بـراى خـدا شـريك و شبيه و همسر و فرزند قائل بودند مى گويند:اگر ما اين مسائل را از ديگران بـدون دلـيـل پـذيرفتيم به خاطر خوش باورى بود, هرگزخيال نمى كرديم كه انس و جن به خود جـرات دهـند كه چنين دروغهاى بزرگى به خدا ببندند, ولى اكنون به غلط بودن اين تقليد ناروا پى برديم و به اين ترتيب به اشتباه خود و انحراف مشركان جن اعتراف مى كنيم .

(آيـه6)ـ سپس افزودند: يكى ديگر از انحرافات جن و انس اين بود كه :((مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى بردند, و آنها سبب افزايش گمراهى وطغيانشان مى شدند)) (وانه كـان رجـال من الا نس يعوذون برجـال من الجن فزادوهم رهقا).

مـفـهـوم آيـه , مفهوم وسيعى است كه شامل هرگونه پناه بردن افرادى از انسانهابه جن را شامل مـى شود چه اين كه مى دانيم در ميان عرب كاهنان زيادى وجودداشتند كه معتقد بودند به وسيله طايفه ((جن )) بسيارى از مشكلات را حل مى كنند واز آينده خبر مى دهند.

(آيه7)ـ اين آيه همچنان ادامه سخنان مؤمنان جن است كه به هنگام تبليغ قوم خود بيان داشتند و از طرق مختلف آنها را به سوى اسلام و قرآن دعوت نمودند.

نـخـست مى فرمايد: ((و اين كه آنها گمان كردند ـ همان گونه كه شما گمان كرديدـ كه خداوند هرگز كسى را (به نبوت ) مبعوث نمى كند)) (وانهم ظنوا كمـا ظننتم ان لن يبعث اللّه احدا).

لـذا بـه انكار قرآن , و تكذيب نبوت پيامبر اسلام (ص ) برخاستند, ولى ماهنگامى كه با دقت به آيات ايـن كـتـاب آسـمانى گوش فرا داديم حقانيت آن را به روشنى درك كرديم , مبادا شما هم مانند مشركان انسانها, راه كفر پيش گيريد و به سرنوشت آنها گرفتار شويد.

ايـن تـعـبـير هشدارى است به مشركان كه بدانند وقتى جن , منطقش اين است وداوريش چنين , بيدار شوند و به دامن قرآن و پيامبر اكرم (ص ) چنگ زنند.

(آيـه8)ـ سپس مؤمنان جن , به يكى از نشانه هاى صدق گفتار خود كه درجهان طبيعت براى همه جـنـيـان قـابـل درك اسـت اشاره كرده , مى گويند: ((ما آسمان راجستجو كرديم و همه را پر از محافظان قوى و تيرهاى شهاب يافتيم )) (وانا لمسناالسمـاء فوجدنـاهـا ملئت حرسا شديدا وشهبا).

(آيـه9)ـ ((مـا پـيـش از ايـن بـه اسـتراق سمع در آسمانها مى نشستيم (و اخبارى از آن را دريافت مـى داشـتـيـم و به اطلاع دوستان خود مى رسانديم ) امااكنون هركس بخواهد استراق سمع كند, شهابى را در كمين خود مى يابد) كه او راهدف قرار مى دهد))! (وانا كنا نقعد منهـا مقـاعد للسمع فمن يستمع الا ن يجدله شهـابا رصدا).

آيـا ايـن وضـع تـازه , دلـيـل بـر اين حقيقت نيست كه با ظهور اين پيامبر و نزول كتاب آسمانى او دگرگونى عظيمى در جهان رخ داده است ؟ چرا شما قبلا قدرت براستراق سمع داشتيد, و الان احدى توانائى بر اين كار ندارد؟!.

(آيه10)ـ سپس افزودند: با اين اوضاع و احوال ((ما نمى دانيم آيا (اين ممنوعيت ازاستراق سمع دليل بر اين است كه ) اراده شرى درباره اهل زمين شده , يا خداوندمى خواهد از اين طريق آنها را هدايت فرمايد))؟ (وانا لا ندرى اشر اريد بمن فى الا رض ام اراد بهم ربهم رشدا).

و بـه تعبير ديگر ما نمى دانيم آيا اين امر مقدمه نزول عذاب و بلا از سوى خداست يا مقدمه هدايت آنها؟.

مؤمنان جن قاعدتا بايد فهميده باشند كه ممنوعيت از استراق سمع كه باظهور پيامبر اسلام (ص ) مقارن بوده , مقدمه هدايت انسانها, و برچيده شدن دستگاه كهانت و خرافات ديگرى مانند آن است .

اما از آنجا كه ((جن )) به مساله استراق سمع دلبستگى خاصى داشت هنوزنمى توانست باور كند كه اين محروميت يك نوع خير و بركت است , وگرنه روشن است كه كاهنان در عصر جاهليت با اتكا به همين مساله استراق سمع سهم بزرگى درگمراه ساختن مردم داشتند.

(آيه11)ـ اين آيه همچنان ادامه گفتار مؤمنان جن به هنگام تبليغ قوم گمراه خويش است , نخست از زبـان آنـهـا مى گويد: ((و در ميان ما افراد صالح و افرادى غيرصالحند و ما گروههاى متفاوتى هستيم )) (وانا منا الصالحون ومنا دون ذلك كنا طرائق قددا).

اين جمله را احتمالا به اين منظور گفتند كه مبادا وجود ((ابليس )) در ميان طايفه جن , اين توهم را بـراى عـده اى از آنـها به وجود آورد كه طبيعت جن بر شر وفساد و شيطنت است , و هرگز نور هدايت به قلب او نمى تابد.

مـؤمـنـان جن با اين سخن روشن مى سازند كه اصل اختيار و آزادى اراده بر آنهانيز حاكم است و افـرادى صـالـح و غـيـرصـالـح هر دو وجود دارند, بنابراين زمينه هاى هدايت در وجود آنها فراهم مى باشد.

اين آيه در ضمن ذهنيات ما انسانها را درباره جن نيز اصلاح مى كند, زيرا درتصور بسيارى از مردم واژه ((جن )) با نوعى ((شيطنت )) و فساد و گمراهى و انحراف ,همراه است , اين آيه مى گويد آنها نيز گروههاى مختلفى دارند, صالح و غيرصالح .

(آيـه12)ـ مـؤمـنـان جن در ادامه سخنان خود به ديگران هشدار مى دهند ومى گويند: ((و ما يقين داريـم هـرگـز نـمى توانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم ونمى توانيم از (پنجه قدرت ) او بگريزيم )) (وانا ظننا ان لن نعجز اللّه فى الا رض ولن نعجزه هربا).

بـنـابـراين , اگر تصور كنيد مى توانيد از كيفر و مجازات خدا با فرار كردن به گوشه اى از زمين يا نقطه اى از آسمانها نجات يابيد, سخت در اشتباهيد.

(آيـه13)ـ مـؤمنان جن در ادامه كلام خود مى افزايند: ((ما هنگامى كه هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم )) (وانا لما سمعنا الهدى آمنا به ).

و اگـر شـمـا را بـه هدايت قرآن فرا مى خوانيم , قبلا خودمان به اين برنامه عمل كرده ايم , بنابراين ديگران را به چيزى دعوت نمى كنيم كه خود آن را ترك گفته باشيم .

سـپـس نتيجه ايمان را در يك جمله كوتاه بيان كرده , مى گويد: ((هركس به پروردگارش ايمان بياورد, نه از نقصان مى ترسد و نه از ظلم )) (فمن يؤمن بربه فلا يخـاف بخسا ولا رهقا).و هر كار كوچك و بزرگى را انجام دهد, اجر و پاداش آن را بى كم و كاست دريافت مى نمايد.

(آيه14)ـ و در اين آيه براى توضيح بيشتر پيرامون سرنوشت مؤمنان وكافران مى گويند: ما از طريق هـدايـت قـرآن مـى دانـيم ((گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند)) (وانا منا المسلمون ومنا القـاسطون ).

((هـركـس اسـلام را, اخـتـيـار كـند, راه راست را برگزيده )) و به سوى هدايت وثواب الهى گام برداشته (فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا).

(آيه15)ـ ((و اما ظالمان , آتشگيره و هيزم دوزخند)) (واما القـاسطون فكـانوا لجهنم حطبا).

(آيه16)ـدر آيـات گـذشته سخن از پاداشهاى مؤمنان در قيامت بود, و در اينجا سخن ازپاداشهاى دنيوى آنهاست .

مـى فـرمـايـد: ((اگـر آنـهـا [ جـن و انـس ] در راه ايمان استقامت ورزند با آب فراوان سيرابشان مى كنيم ))! (وان لو استقـاموا على الطريقة لا سقينـاهم مـاء غدقا).

بـاران رحـمـت خـود را بر آنها فرو مى باريم , و منابع و چشمه هاى آب حياتبخش را در اختيارشان مى گذاريم , و از آنجا كه آب فراوان است همه چيزفراوان است , و به اين ترتيب آنها را مشمول انواع نعمتها قرار مى دهيم .

اين براى چندمين بار است كه قرآن مجيد روى اين مطلب تكيه مى كند كه ((ايمان و تقوا)) نه تنها سـرچشمه ((بركات معنوى )) است كه موجب فزونى ارزاق مادى و وفور نعمت و آبادى و عمران و ((بركت مادى )) نيز مى باشد.

البته طبق اين آيه آنچه مايه وفور نعمت مى شود, استقامت بر ايمان است نه اصل ايمان .

(آيه17)ـ در اين آيه به حقيقت ديگرى در همين رابطه اشاره كرده ,مى افزايد: ((هدف اين است كه ما آنها را با اين نعمت فراوان بيازمائيم )) (لنفتنهم فيه ).

و از ايـنـجـا روشـن مى شود كه يكى از اسباب مهم امتحان الهى وفور نعمت است , و اتفاقا آزمايش بـه وسيله ((نعمت )) از آزمايش به وسيله ((عذاب )) سخت تر وپيچيده تر است , زيرا طبيعت فزونى نـعمت , سستى و تنبلى و غفلت و غرق شدن درلذائذ و شهوات است , و اين درست چيزى است كه انسان را از خدا دور مى سازد وميدان را براى فعاليت شيطان آماده مى كند تنها كسانى مى توانند از عوارض نامطلوب فزونى وفور نعمت در امان بمانند كه بطور دائم به ياد خدا باشند.

و لـذا بـه دنـبال آن , مى افزايد: ((و هركس از ياد پروردگارش روى گرداند او را به عذاب شديد و فزاينده اى گرفتار مى سازد)) (ومن يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذاباصعدا).

[ یکشنبه ۱۳۸۵/۱۰/۲۴ ] [ 15:33 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب