منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



 

 

معنای ولایت در قرآن و حدیث(1)

 

لازم مى‏دانيم موارد استعمال خصوصى كلمه «ولاء» و «ولايت‏» را در كتاب و سنت كه درباره اهل البيت آمده است بحث كنيم.اين دو كلمه، معمولا در چهار مورد استعمال مى‏شود:

1 ولاء محبت‏يا ولاء قرابت

ولاء محبت‏يا ولاء قرابت به اين معنى است كه اهل البيت، ذوى القرباى پيغمبر اكرم‏اند و مردم توصيه شده‏اند كه نسبت به آنها به طور خاص، زائد بر آنچه ولاء اثباتى عام اقتضا مى‏كند، محبت بورزند و آنها را دوست بدارند.اين مطلب در آيات قرآن آمده است و روايات بسيارى نيز در اين زمينه از طرق شيعه و اهل سنت وارد شده كه محبت اهل البيت و از جمله على(عليه السلام)را يكى از مسائل اساسى اسلامى قرار مى‏دهد و قهرا در اين مورد، دو بحث به وجود مى‏آيد: اول اينكه چرا در موضوع اهل البيت، اينهمه توصيه شده است كه مردم به آنها ارادت بورزند و اين ارادت و محبت را وسيله تقرب به خداوند قرار دهند؟گيرم همه مردم اهل البيت را شناختند و به آنها محبت و ارادت واقعى پيدا كردند، چه نتيجه و خاصيتى دارد؟ پاسخ اين پرسش اين است كه دعوت به محبت اهل البيت، و به عبارت ديگر ولاء محبت اهل البيت، حكمت و فلسفه خاص دارد، گزاف و گتره نيست، پاداش به رسول اكرم يا به خود آنها نيست.قرآن كريم از زبان رسول اكرم تصريح مى‏كند كه پاداشى كه از شما خواستم - يعنى مودت ذوى القربى - فايده‏اش عايد خود شماست.

ولاء محبت، مقدمه و وسيله‏اى است براى ساير ولاءها كه بعدا توضيح خواهيم داد.رشته محبت است كه مردم را به اهل البيت پيوند واقعى مى‏دهد تا از وجودشان، از آثارشان، از سخنانشان، از تعليماتشان، از سيرت و روششان استفاده كنند.

دوم اينكه آيا ولاء محبت از مختصات شيعيان است‏يا ساير فرق اسلامى نيز به آن اعتقاد دارند؟ در جواب بايد گفت كه ولاء محبت از مختصات شيعيان نبوده، ساير فرقه‏هاى مسلمان نيز به آن اهميت مى‏دهند.امام شافعى كه از ائمه چهارگانه اهل سنت است در اشعار معروف خود مى‏گويد: يا راكبا قف بالمحصب من منى و اهتف بساكن خيفها و الناهض سحرا اذا فاض الحجيج الى منى فيضا كملتطم الفرات الفائض ان كان رفضا حب ال محمد فليشهد الثقلان انى رافضى  اى سواره!در سرزمين پر سنگريزه منى بايست و سحرگاه فرياد كن به آنكه در خيف ساكن است و به آنكه حركت كرده است - آنگاه كه حجاج از مشعر به منى حركت مى‏كنند و كثرت جمعيت مانند رود فرات موج مى‏زند - كه اگر محبت آل محمد «رفض‏»  شمرده مى‏شود پس جن و انس گواهى دهند كه من «رافضى‏» مى‏باشم. و هم او مى‏گويد: يا ال بيت رسول الله حبكم فرض من الله فى القرآن انزله يكفيكم من عظيم الفخر انكم من لم يصل عليكم لا صلاة له  اى اهل بيت رسول!دوستى شما فريضه‏اى است از جانب خداوند كه در قرآن آن را فرود آورده است.از فخر بزرگ، شما را اين بس كه درود بر شما جزء نماز است و هر كس بر شما درود نفرستد نمازش باطل است. و هم او مى‏گويد: و لما رايت الناس قد ذهبت بهم مذاهبهم في ابحر الغى و الجهل ركبت على اسم الله فى سفن النجا و هم اهل بيت المصطفى خاتم الرسل و امسكت‏حبل الله و هو ولاؤهم كما قد امرنا بالتمسك بالحبل  چون مردم را ديدم كه راههاشان آنها را در درياهاى گمراهى و جهالت انداخته است، به نام خدا سوار كشتى نجات شدم، همانا اهل بيت مصطفى خاتم رسولان آن كشتى نجات‏اند، و به ريسمان خدا كه ولاء آنهاست چنگ زدم همچنانكه دستور به ما داده شده كه به اين ريسمان چنگ بزنيم.

زمخشرى و فخر رازى كه در بحث‏خلافت به جنگ شيعه مى‏آيند، خود راوى روايتى هستند در موضوع ولاء محبت.فخر رازى از زمخشرى نقل مى‏كند كه پيغمبر فرمود: من مات على حب آل محمد مات شهيدا، الا و من مات على حب ال محمد مات مغفورا له، الا و من مات على حب ال محمد مات تائبا، الا و من مات على حب ال محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان... . هر كس كه بر دوستى آل محمد مرد، شهيد مرده است، هر كس كه بر دوستى آل محمد مرد، آمرزيده مرده است، هر كس كه بر دوستى آل محمد مرد، توبه كار مرده است، هر كس كه بر دوستى آل محمد مرد، مؤمن و كامل ايمان مرده است... 

ملا عبد الرحمن جامى قصيده معروف فرزدق را در مدح امام سجاد(عليه السلام)به فارسى به نظم آورده است. مى‏گويند خوابى نقل كرده كه پس از مرگ فرزدق از او در عالم رؤيا پرسيدند خداوند با تو چه كرد؟جواب داد: مرا به واسطه همان قصيده كه در مدح على بن الحسين گفتم، آمرزيد.جامى خود اضافه مى‏كند و مى‏گويد: اگر خداوند همه مردم را به خاطر اين قصيده بيامرزد عجيب نيست.جامى درباره هشام بن عبد الملك كه فرزدق را حبس كرد و شكنجه‏اش داد مى‏گويد: اگرش چشم راست بين بودى راست كردار و راست‏دين بودى دست بيداد و ظلم نگشادى جاى آن حبس خلعتش دادى  بنابراين در مساله ولاء محبت، شيعه و سنى با يكديگر اختلاف نظر ندارند مگر ناصبيها كه مبغض اهل البيت هستند و از جامعه اسلامى مطرود و همچون كفار محكوم به نجاست‏اند و بحمد الله در عصر حاضر زمين از لوث وجود آنها پاك شده است.فقط افراد معدودى گاهى ديده مى‏شوند كه برخى كتابها مى‏نويسند، همه كوشش‏شان در زياد كردن شكاف ميان مسلمين است - مانند افراد معدودى از خودمانيها - و همين بهترين دليل است كه اصالتى ندارند و مانند همقطاران خودمانيهاشان ابزار پليد استعمارند. و امام صادق(عليه السلام)فرمود: فان الله تبارك و تعالى لم يخلق خلقا انجس من الكلب و ان الناصب لنا اهل البيت لا نجس منه (وسائل الشيعة) . خداوند خلقى را نجس‏تر از سگ نيافريد و ناصب ما اهل البيت از آن نجس‏تر است.

اين نوع از ولاء اگر به اهل البيت نسبت داده شود و آنها را «صاحب ولاء» بخوانيم بايد بگوييم «ولاء قرابت‏» و اگر به مسلمانان از نظر وظيفه‏اى كه درباره علاقه به اهل البيت دارند نسبت دهيم بايد بگوييم «ولاء محبت‏» .

در اينكه ماده «ولاء» در مورد محبت استعمال شده است ظاهرا جاى بحث نيست.مخصوصا در زيارات، زياد به اين معنى بر مى‏خوريم، از قبيل «موال لمن والاكم و معاد لمن عاداكم‏» كه بى‏شبهه معنى‏اش اين است من دوست كسانى هستم كه شما را دوست مى‏دارند و دشمن كسانى هستم كه شما را دشمن مى‏دارند، امثال اينها كه زياد است.

 

بحث در دو جهت ديگر است: يكى اينكه آيا خصوص كلمه «ولى‏» به معناى «دوست‏» استعمال شده است‏يا خير؟ديگر اينكه كلمه «ولى‏» در خصوص آيه كريمه «انما وليكم الله‏» كه ولايت امير المؤمنين(عليه السلام)را اثبات مى‏كند به چه معنى استعمال شده است؟ بعضى معتقدند در قرآن هر جا كه اين كلمه به كار رفته و ابتداء توهم مى‏رود كه به معناى «دوست‏» است، پس از دقت معلوم مى‏شود كه به اين معنى نيست.مثلا معناى «الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور» (بقره/257) اين نيست كه خدا دوست اهل ايمان است، بلكه اين است كه خداوند با عنايت‏خاص خود متصرف در شؤون اهل ايمان است و اهل ايمان در حفظ و صيانت‏خاص پروردگارند.و همچنين معناى «الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون‏» (يونس/62) اين نيست كه بر دوستان خدا ترسى نيست.در اينجا كلمه «ولى‏» از قبيل فعيل بهمعناى مفعول است.پس معنى چنين مى‏شود:كسانى كه خداوند ولى امر آنها و متصرف در شؤون آنهاست مورد ترس و نگرانى نمى‏باشند.و همچنين معناى آيه «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض‏» اين نيست كه مؤمنين دوستان يكديگرند بلكه اين است كه مؤمنين نسبت به يكديگر متعهد

و در شؤون يكديگر متصرف و در سرنوشت‏يكديگر مؤثرند و لهذا بعد مى‏فرمايد: «يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر» .از اينجا جواب سؤال دوم هم روشن شد.در آيه مورد نظر، مقصود اين نيست كه خدا و پيامبر و على دوستان شمايند، بلكه ايناست كه اختياردار و ذى حق در تصرف در شؤون شما هستند.

و به فرض اينكه استعمال كلمه «ولى‏» به معناى «دوست‏» صحيح باشد، در اينجا مناسبت ندارد كه به صورت حصر گفته شودكه منحصرا ولى شما خدا و پيامبر و على است.از اينجا معلوم مى‏شود كه توجيه برخى مفسريناهل سنت - كه گفته‏اند مفاداين آيه چيز مهمى نيست، بلكه صرفا اين است كه على دوست‏شماست‏يا على بايد محبوب و مورد علاقه شما باشد(اگر فعيلبه معنى مفعول باشد) - غلط است.

طبق اين بيان، آيه شريفه «انما وليكم الله‏» كه ولاء اثباتى خاص است، صرفا ولاء محبت نيست، بالاتر است.پس چه نوع ولائىاست؟توضيحاتى كه بعدا داده مى‏شود مطلب را روشن مى‏كند.

 

2ولاء امامت و مرجعیت دینی

ولاء امامت و پيشوايى و به عبارت ديگر مقام مرجعيت دينى يعنى مقامى كه ديگران بايد از وى پيروى كنند، او را الگوىاعمال و رفتار خويش قرار دهند ودستورات دينى را از او بياموزند، و به عبارت ديگر زعامت دينى.چنين مقامى مستلزم عصمت است، و چنين كسى قول وعملش سند و حجت است براى ديگران.اين همان منصبى است كه قرآن كريم درباره پيغمبر اكرم مى‏فرمايد:لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا (احزاب/21) .براى شما در(رفتار)فرستاده خدا پيروى‏اى نيكوست براى آنان كه اميدوار به خدا و روز ديگرند و خدا را بسيار ياد كنند.قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم (آل عمران/31) .بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد.در اين آيات رسول الله را الگويى معرفى كرده كه مردم بايد رفتار و اخلاقشان را با رفتار و اخلاق او تطبيق دهند و او رامقتداى خويش سازند، و اين خود دليل عصمت آن حضرت است از گناه و خطا، زيرا اگر خطا و گناهى ممكن بود از او صادرگردد ديگر جا نداشت‏خداى متعال او را پيشوا و مقتدا معرفى كند.اين مقام پس از پيغمبر به اهل البيت رسيد و بر طبق روايتى كه اكثر علماى اهل سنت در كتب سيره و تاريخ و كتبروايت‏خود از قريب سى نفر از صحابه پيغمبر نقل كرده‏اند  اهل البيت را به پيشوايى و امامت برگزيد، فرمود:انى تارك فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتى اهلبيتى، و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض، فلا تقدموهما فتهلكوا، و لاتقصروا عنهما فتهلكوا، و لا تعلموهم فانهم اعلم منكم.من در بين شما دو چيز ارزنده را باقى مى‏گذارم: كتاب خدا و اهل بيتم را.آنها جدا نگردند تا در حوض كوثر بر من وارد آيند.بر آنها پيشى نگيريد كه تباه شويد، و از آنها كوتاهى نكنيد كه تباه شويد، و به آنان نياموزيد كه از شما داناترند.در اينجا پيغمبر، اهل البيت را درست قرين و توام كتاب خدا قرار مى‏دهد و خدا درباره كتابش مى‏فرمايد:لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه (فصلت/42) .باطل و نادرستى نه از پيش رو و نه از پشت‏سر به آن راه نمى‏يابد.و اگر اهل البيت گرد باطل و نادرستى مى‏گشتند، اينچنين قرين و توام كتاب قرار نمى‏گرفتند، و اگر همچون نبى اكرم ازگناه و خطا معصوم و منزه نمى‏بودند اينچنين به جاى وى پيشوا و مقتدا نمى‏شدند.مضمون حديث‏حكايت مى‏كند كه موردحديث افرادى معصوم مى‏باشند، و به قول خواجه نصير الدين طوسى ديگران نه معصومى دارند و نه مدعى عصمت براىكسى هستند، پس جز ائمه اطهار مصداقى ندارد.ابن حجر مى‏گويد:«اين گفته پيغمبر - بر آنها پيشى نگيريد كه تباه شويد، و از آنها كوتاهى نكنيد كه تباه شويد، و به آنان نياموزيد كه از شماداناترند - دليل است كه هر كه از اهل البيت به مراتب عالى علمى رسيد و براى وظايف دينى شايسته بود،بر ديگران مقدم است‏» (الصواعق المحرقة) .

حافظ ابو نعيم از ابن عباس روايت مى‏كند كه پيغمبر فرمود:

«هر كه را خوش آيد كه همچون زندگى من بزيد و همچون مرگ من بميرد و در بهشت جاودانى سكونت كند، على را از پس من ولى انتخاب كند و ولى او را ولى گيرد و به امامان از پس من كه عترت من‏اند و از گل من آفريده شده‏اند، اقتدا كندكه آنان فهم و دانش روزى شده‏اند، و واى بر آنان كه فضلشان را تكذيب كنند و رحم مرا در موردشان قطع كنند كه شفاعتمآنان را نگيرد» (حلية الاولياء) .

امامت و پيشوايى و مقتدايى دينى، به طورى كه آنچه پيشوا مى‏گويد و هر طور عمل مى‏كند سند و حجت الهى تلقى شود،نوعى ولايت است، زيرا نوعى حق تسلط و تدبير و تصرف در شؤون مردم است.

به طور كلى هر معلم و مربى از آن جهت كه معلم و مربى است، ولى و حاكم و متصرف در شؤون متعلم و مرباست، چه رسدبه معلم و مربى‏اى كه از جانب خدا اين حق به او داده شده باشد.آيه كريمه «انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون‏»(مائده/55) ناظر به چنين ولايتىاست.البته مقصود اين نيست كه اين آيه شامل برخى ديگر از اقسام ولايت كه بعدا ذكر خواهيم كرد نيست.مقصود اين است كه اين آيه شامل ولاء امامت و پيشوايى و مرجعيت دينى هست.در برخى احاديث گذشته نيز كلمه «ولى‏» در مورد ولاء امامت استعمال شده است.اين نوع از ولاء را اگر به امام نسبت دهيم به معنى حق پيشوايى و مرجعيت دينى است و اگر به افراد امت نسبت دهيم به معنى پذيرش و قبول اين حق است.

شهيد مرتضي مطهري کتاب ولاها وولایتها

 

ادامه دارد...

[ یکشنبه ۱۳۸۵/۱۰/۱۷ ] [ 22:34 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب