منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
زندگي هماغوش مرگ علي(ع) مرگرا از زندگيجدا نميداند. آنكهمرگرا نشناسد، درحقيقتزندگيرا نميشناسد(42) و كسيكهزندگيرا باز شناسد، مرگرا نيز بازميشناسد. درونمايهزندگيدر اينجهانخاكيدو چيز است: آمدنو رفتن. علي(ع) در جايجاينهجالبلاغهما را با اينحقيقتآشكار آشنا ميسازد: خداوند دنيا را خوار شمرد. از اينرو، حلالشرا بهحرامو خيرشرابهشرّ و زندگياشرا بهمرگو شيرينياشرا بهتلخيدر آميخت. دنيا را بهكامدوستانشگوارا نساختو از اينكهبهدشمنانشارزانيدارد، بخلنورزيد. خيرشاندكاستو شرّشآمادهاست. جمعشفناپذيراستو ملكشنهبر دوامو آبادياشرا خرابيدر پياست.(43) در اينبيانرسا، مولايمتَّقيانما را با حقيقتدنيا آشنا ميسازد تا دلبهآننبنديم. كهمنزلگاهسفر استنهسراياقامت. جلوهاشبر غفلتاستواراستو جمالشبر فريب. بساطياستكهنزد خدا ارجو منزلتندارد؛ زيراحلالشبا حرامآميخته، خيرشبا شرّ همراهو زندگياشبا مرگهماغوشاست. علي(ع) در جايديگر ميفرمايد: سروشغيبپيوستهآواز ميدهد كهسرانجامزايش، مرگاستو پايانگردآوري، فروپاشياستو نهايتآباداني، ويرانياست.(44) روشناستكهاگر بنياد جهانبر بقا و ثباتبود نسلهاينخستينميماندند و نوبتبهما نميرسيد. آري، بقايدنيا بر فنا استو زندگياشزادهمرگاستو بهقولسهرابسپهري«ريّههايلذّت، پر [از] اكسيژنمرگاست». مرگ و زندگي متعالي انساني امامعلي(ع) در وصيّتشبهامامحسن(ع) مينويسد: «مبادا فريفتهشوي كهبينيدنيادارانبهدنيا دلمينهند و بر سر دنيا بر يكديگر ميجهند».(45) چنانكهگذشت، حياتدنيويما حياتيواقعياستو وابستگيانسانبهاينحياترا نميتوانناديدهگرفتو كوچكشمرد. بايد حياتاخرويراهدفاصليشمرد و زندگيدنيويرا برايتداركسعادتاخرويتنظيمكرد. زندگيخردمندانهو خداپسندانهآناستكهحياتزودگذر دنيويرا ارجنهيمو برايحياتابدياخروينيز برنامهريزيكنيم. مشكلاصليانسان برايدستيافتنبهحياتمتعالي، جاذبهحياتدنيوياست. جاذبههايحياتدنيويگاهآدميرا چنانبهخود مشغولميكنند كهآخرتو زندگيديگر را بهياد نميآورد. اينجاذبهها گوناگونند و آدميانرا در همهشرايطسنّيو ذهنيبهسويخود ميكشانند. بازيهايدورانكودكيبرايكودكان، رؤياهايدورانجوانيبرايجوانانو حرصو آز و جاهو مالبراي كهنسالانچناننيرومند و فريبندهاستكهآدميرا هموارهبهخود مشغولساختهو فريبدادهاست. اينجاذبهها در سيمايآرزو رخمينمايند. امامعلي(ع) دربارهتأثير آرزوهاينفسانيو دور و دراز بر زندگيانسانميفرمايد: بدانيد كهآرزوهاينفساني، عقلرا بهغفلتوادارد و ياد خدا را به فراموشيسپارد. پسآرزوينفسانيرا از خويشدور كنيد كهفريباستو صاحبشفريفتهشده.(46) آرزوها، اگر بهموقعمهار نشود، انسانرا بهحيوانو حياتانسانرا به زندگيحيوانيتبديلميكند و در حياتحيوانيزندانيميسازد. علي(ع)، در بازگشتاز جنگصفّيندر حاضرين(منطقهايميانشامو عراق) بهامامحسن(ع) چنيننگاشت: مبادا دنيازدگيمردمو ستيز آنانبر سر جاهو مالدنيا تو را بفريبد ...ايندنيازدگانهمانند سگانهارند كهبهجانيكديگر افتادهاند. نيرومندشانناتوانرا ميخورد و بزرگشانبر كوچكشانرحمنميكند.(47) آنحضرتدنياجوييو دلسپردنبهآرزوهايماديرا ويژگيكوردلان اهلغفلتميداند و ميفرمايد: دنيا، نهايتچشمانداز كوردلاناستكهدر آنسويدنيا چيزي نميبينند. امّا نور بيناييصاحبانبصيرت، ساحتدنيا را در مينوردد و سرايجاويدانرا در آنسويدنيا ميبيند. بههميندليلاستكه انسانآگاهبهدنيا دلنميدهد؛ در حاليكههميندنيا برترينمنظور و مقصود كوردلاناست. اهلبصيرتاز دنيا توشهميگيرند؛ در حاليكه اهلغفلت، همهچيز را وسيلهبهدستآوردندنيا ميدانند.(48) امام(ع) دلسپردگانبهآرزوها را فريبخوردگانيبيمقدار ميداند كهسود را زيانو زيانرا سود ميپندارند. رابطه مرگ انديشي و عشق به زندگي مرگانديشيتنها عاملرهايياز ابتذال مولا علي(ع) دربارهابتذالو روزمرّگيانسان، در نامهايبهعبدالله بنعبّاس، چنينتوضيحميدهد: گاهآدمياز برجايماندنچيزيشادمانميگردد كههرگز از دستش نميرود و از چيزياندوهگينميشود كههيچگاهپيشنميآيد.(49) دلخوشداشتنبهجريانعادّيروزگار، مانند آمدنبهار و گذشتن پاييز و آبشدنبرفو تولّد فرزند و بهثمر نشستندرختانباغچهو نگرانيدربارهحوادثيكههرگز اتفاقنيفتادهاند نشاندنيازدگيو روزمرّگيو ابتذالاست. علي(ع)، برايپيشگيرياز اينپديده،عبدالله بنعبّاسرا چنينراهمينمايد: در هدفهاييكهداري، برترينهدفايننباشد كهبهلذّتيدستيابي يا انتقاميبگيري، بلكهبكوشباطليرا از ميانبرداريو حقّيرا زندهكني. بديندلخوشباشكهچيزيبرايآندنيا ذخيرهكردهايو از ايناندوهگينباشكهچيزيدر ايندنيا بر جايميگذاري. همّتخود را متوجّهدنيايپساز مرگكن.(50) در نگاهامام(ع) توجّهبهمرگ، از دنيازدگيانسانپيشگيريميكند: چگونهمردمدلبهدنيا ميدهند با اينكهسرنوشتگرفتارانفريبدنيا را بهچشمخود ميبينند كهراهپيشو پسآنانبستهاستو جز رفتنبهكاممرگچارهايندارند. ميبينند كهآناننيز انتظار بلاها رانداشتند و دنيا را جاويدانميپنداشتند، امّا سرانجاماز دنيا جدا گشتند و بهآخرتپيوستند و ديدند آنچهديدند: سختيجانكندنو حسرت از دنيا گذشتن. اندامشاناز كار افتاد و رنگاز چهرهشانپريد آرامآرامبهكاممرگرفتند و زبانشاناز سخنگفتنبازماند. هنوز در ميانخانوادهشانبودند، چشمشانميديد و گوششانميشنيد و توانانديشهداشتند. ناگهاندر لحظهايكهبهكاممرگميرفتند، متوجّه شدند كهچگونهفرصترا از دستدادهاند و عمر خود را در چهكارهاييبهپايانبردهاند. ثروتيكهاز حلالو حراماندوختهاند، اينك گناهشبر گردناو استو لذّتشاز آنِ وارثاناست. شگفتا! بايد ديگرانلذّتببرند و او كيفر بيند. دستخود را از پشيمانيميگزد. ازدلبستگيها دستبرميدارد و آرزو ميكند اموالشاز آنِ كسانيميبود كهبر ثروتآنانرشكميبرد.(51) مرگپايانزندگينيست انسانبا مرگانديشيبهحياتجاودانهپساز مرگپيميبرد و درمييابدكهزندگيبا اوصافو شرايطخوشبختيو بدبختيپساز مرگنيز ادامهدارد و جاودانهاستو بايد بيشتر از حياتدنيويبدانتوجّهكرد. علي(ع)دراينبارهميفرمايد: آنگاهكهفرمانخداوند بهآفرينشدگر بارهجهانبپيوندد، آسمانرا بهحركتدرميآورد و ميشكافد و زمينرا چنانميلرزاند كهكوهها ازجا كندهشوند و بهيكديگر خورند و از هيبتو سطوتخداوند فروپاشند و خداوند انسانها را از دلخاكبيرونميكشد و پساز پوسيدگيو پراكندگي، تر و تازهدر يكجا فراهمميآورد. سپسبهحسابشانميرسد و اعمالو رفتار آشكار و نهانشانرا بررسيميكند و سرانجامآنانرا بهدو گروهتقسيمميكند: گروهيرا در ناز و نعمت قرار ميدهد و گروهيديگر را كيفر ميدهد و بهجزاياعمالشانميرساند. نيكوكارانرا در جوار رحمتخود جايميدهد و در بهشتبرينجاودانهميسازد؛ سراييكهساكنانشبا كوچبيگانهاند و از هر گونهآفتو گرفتاريو بيمو ترسو بيماريو خطر و سفر و دردسر در امانند. گنهكارانرا در بدترينجايگاهمينهد با غُلو زنجير گردنشان، سر بهپا چسبيده، با جامههايآتشيندر بر، درونآتشيسوزانو شعلههايهراسانگيز. جايگاهيكههرگز راهگريز ندارند و زنجير از اسيرانبا هيچتاوانيبرداشتهنميشود. نهآنخانهرا خرابي در پيشاستو نهساكنانشرا اجليدر روياست.(52) علي(ع) بارها از اينحقايقسخنميگويد؛ گويا در نظر او بزرگترينمشكلانسانهميناستكهبهدار فنا مشغولشدهاستو از خانهبقا غفلتورزيدهاست: ايبندگانخدا، خدا را! خدا را! قدر جانرا بدانيد كهگرانبهاترينگوهر و از همهچيز محبوبتر است. خداوند راهرا از چاهنشاندادهاستو شما بر سر دو راههخوشبختيو بدبختيقرار داريد. پسبياييد راهخوشبختيرا برگزينيد و از ايندنيايناپايدار برايآنحياتجاودانه توشهبرداريد. رهتوشهرا در دسترسداريد. فرمانكوچآمدهاستو زمينهحركتآمادهگشتهاستو شما همانند كاروانيهستيد كهدرمحلّ انتظار ايستادهاستو در انتظار دستور حركتاست. بهدقّت بنگريد، دنيا بهچهدرد اهلآخرتميخورد و مالدنيا، كهبهزوديازدستميرود و حسابو كيفرشميماند، چهارزشيدارد؟!(53) امكانمرگانديشي امامعلي(ع) ميفرمايد: آيا نشانهها، كهاز گذشتگانبهجايماندهاست، شما را از دوستيدنيا باز نميدارد؟! و اگر خردمنديد، مرگِ پدرانتانكهدر گذشتهاند، جاي بيناييو پند گرفتنندارد؟!(54) انسانبا نيرويدركخود ميتواند آسانبهمرگانديشيبرسد. او براي رهايياز دنيازدگيو صعود از سطحزندگيحيواني، تواناييهاييگوناگوندارد. بخشياز تواناييهايآدميعبارتاستاز: الف) تجربهشخصي بيشتر آدمياندر هر حالو شرايطيكهباشند، سرانجامفرصتمييابند بهمرگبينديشند. چنانكهاز مولا(ع) نقلشد، هر انسانخردمنديسرگذشت پيشينيانرا درمييابد و فرجامپدر و مادر خويشرا ميبيند و بهناپايداريو زوالزندگيآگاهيمييابد. علي(ع) ميفرمايد: مگر شما در جايگذشتگانبهسر نميبريد؛ آنانكهعمرشانبيشتر و آثارشانپايدارتر و آرزوهايشاندرازتر و شمارشانافزونتر و لشكرشانانبوهتر بود. دنيا را تا حدّ پرستشدوستميداشتند، امّا رختبربستند و رفتند بيتوشهو مركَبْ. آيا شنيدهايد كهدنيا سپر بلايآنانشود يا بهگونهايياريشانرساند و مهربانيشانكند؟! نه، هرگز! بلكهسرانجام، دنيا آنانرا بر زمينزد و پوستو گوشتشانرا دريد و با رويدادهايسختو مصيبتهايگران، خوارشانگردانيد. دنيا با آنمهربانانبهستيزهبرخاست. هر چهعشقو ايثار ورزيدند، جز بيوفاييو كينهنديدند. همهاز دنيا رفتند در حاليكهجز گرسنگيتوشهاينداشتند و جز سختيدر پيشنديدند و سراپا تاريكيو پشيمانيگشتند.(55) ب) هشدار انبيا و اوليا امامعلي(ع) بر ضرورتآگاهيو هوشياريانساناز دنيا و آخرتپايميفشارد و ميفرمايد: اگر شما را چشمبينا باشد، حقيقتدر پيشروياستو اگر شما را گوششنوا باشد، از هر سو ندايهدايتبلند استو اگر در پيهدايتيد، از هر سو عواملهدايتدر كارند. سخنبيپردهميگويمكهعواملعبرتو آگاهياز هر سو، آشكارا با شما سخنميگويند و شمارا از ناشايستگيو تباهيباز ميدارند. بدانيد كهپيامالاهيرا پسازفرشتگان، جز از زبانآدمي، نخواهيد شنيد.(56) انبيا و اوليا با گفتار و كردارشانبهما هشدار ميدهند گرفتار دنيا نشويمو بهمرگو دنيايپساز آنبينديشيم. علي(ع) در اينبارهميفرمايد: راهو رسمپيامبر اسلامبهترينسرمشقشما است. ببينچگونهآنحضرتاز دنيا كنارهگرفتو بديها و زشتيهايشرا شناخت. سفرهدنيا را از بزماو برچيدند و در بزمديگرانگستردند. از پستاندنيا شيرنخورد و با زيورهايشخود را نياراست. اگر خواهيد، بهموسيكليمالله بنگريد كهميگفت: «پروردگارا، هر خيريبهمنبرساني، بداننيازمندم».(57) بهخدا سوگند، خواستهموسيدر آنلحظهجز تكّهاينان نبود كهبخورد؛ زيرا او از سبزهزمينشكمخويشرا سير ميكرد و چونانلاغر بود كهسبزيگياهاز پوستشكمشپيدا بود. اگر ميخواهيد داوود را در نظر آوريد؛ صاحبمزامير و آوازخوان بهشتيان؛ كسيكهاز ليفخرما زنبيلميبافتو بهنزديكانشميگفت:«كدامتاناينرا ميفروشد تا از بهايشنانجويفراهمكنيم؟» و اگرميخواهيد، از عيسيبنمريمبگويمكهسر بر سنگمينهاد و لباس پشمينميپوشيد و نانخشكميخورد. نانخورششگرسنگيبود و چراغشماهو پناهگاهشدر زمستان، شرقو غربزمينبود و ميوهاشعلفچارپايان. نهدلبههمسريداد و نهانديشهفرزند كرد و ثروتينداشتكهسرگرمشكند و آز و طمعينداشتكهبهخوارياش اندازد. پاهايشمركبشبودند و دو دستشخدمتكارانش. بازهمبهزندگيپيامبر اسلامبنگريد كهبهترينسرمشقاستو محبوبترينبندهخدا... . او هموارهاز دينا بهناگواريبهرهميبرد و گوشهچشميبداننداشت. پهلويشبسيلاغر بود و شكمشبسيارگرسنه... بر زمينغذا ميخورد و چونبردگانمينشست، كفشخويشرا خود وصلهميكرد و جامهرا با دستخود ميدوختو برالاغبرهنهسوار ميشد. از اينجا ميتواندريافتكهنبايد بهدنيا دلداد و... و گرنهخطر بدبختيدر پيشاست؛ زيرا محمّد(ص) راهنماي دنيايديگر و صاحبمژدهبهشتو ترسانندهاز دوزخبود. وهچهبزرگاستاينكرمو احسانخداوند كهچنينراهنماييفراراهما برنهادهاست! پيشتازيكهبايد از او پيرويكرد و پيشواييكهبايد راهشرا برگزيد. بهخدا سوگند، منخود اينپيراهنپشمينرا آنقدر پينهزدهامكهاز پينهزنندهاششرمسارم. يكيبهمنگفتآنرا دور نمياندازي؟ گفتم: دستبردار، صبحگاهانكسانيسرافرازند كهشبراهرفتهاند.(58) ج) بصيرتباطن امامعلي(ع)، از تباهيو گمراهيبنياميّه، چنينسخنميگويد: بنياميّهبا نور حكمتباطنخويشرا روشننساختند و برايدستيافتنبهنور معرفتنكوشيدند، بلكهزندگيرا همچونچارپايانبهسربردند و مانند صخرههايسخت، از تعليمو تربيتبيبهرهماندند.(59) براياينكهمپنداريمغفلتدر دنيا امريطبيعيو ناگزير و انديشيدنبهجهانديگر و دستيافتنبهحكمتو معرفتدشوار است، ميفرمايد: رازهايپنهانبر اهلبصيرتچهرهميگشايند و راهحقحتّيبراي گمراهاننيز آشكار است. جهانپساز مرگبيپردهرو در رويانساناستو همهنشانههايشرا برايهوشيارانو حقجويانباز نمودهاست.(60) آري، اينحقيقتياستانكارناپذير كهآدميدر همينحياتدنيويميتواند بهعالممعنا درآيد و از حياتاخرويآگاهگردد. نمونهاينگونه بصيرتباطنيرا ميتواندر ماجرايحارثبازيافت. حضرتپيامبر (ص)روزيپساز نماز صبحاو را ديد كهلاغر و رنگپريدهو سر بهزير انداختهو غرقدر خويشاست. از او پرسيد: «چگونهاي؟» حارثگفت: در يقينم. فرمود: نشانهيقينتو چيست؟ گفت: «بيقراريهايشبانهروزيامو اندوهسنگينيكهدر خويشدارم. ازدنيا و آنچهدر آناست، دلتنگم. خود را در صحنهرستاخيز ميبينم. گويا حسابمحشر را بهچشمميبينم. بهشتيانرا ميبينمكهچگونهدر ناز و نعمت ميزيند و دوزخيانرا ميبينمكهچسانبهكيفر ميرسند. صدايشعلههايدوزخرا بهگوشميشنوم.(61) علي(ع) نيز دربارهبرخورداراناز بصيرتباطنميفرمايد: دوستانخداوند كسانيهستند كهبرخلافدنيادارانكهظاهر راميبينند، باطنرا ميبينند و برخلافمردمكهبهدنيايزودگذر ميپردازند، بهجهانباقيپساز مرگميپردازند.(62) در جاييديگر دربارهزاهدانراستينميفرمايد: گروهياز مردمهميندنيايخاكيهستند كهاهلايندنيا نيستند. دراينجا زندگيميكنند، ليكدلدادهاينزندگينيستند. با آگاهيو بصيرتكار ميكنند و از پليديها بيشاز همهدوريميجويند. بهگونهايميزيند كهگوييدر دنيايديگرند. برخلافاهلدنيا، كهازمرگتنميگريزند، از مرگدلبيشتر ميپرهيزند.(63) كسانيهستند كهبهجايدنيا بهياد خدايند. هيچسوداييآنانرا از اينكار باز نميدارد. خوببهياد خدايند و اهلغفلترا هشدار ميدهند... . با اينكهدر ايندنيايند، گويا بهآخرترفتهاند و سرايديگر را بهچشمخود ديدهاند. از حالبرزخيانآگاهند و گوييقيامتشانبرپا شدهاست.(64) 42. نهج البلاغه، خطبه113. 43. همان. 44. نهج البلاغه، حكمت132. 45. نهج البلاغه، نامه31. 46. نهج البلاغه، خطبه86. 47. همان، نامه31. 48. همان، خطبه133. 49. نهج البلاغه، نامه22. 50. نهج البلاغه، نامه66. 51. همان، خطبه109. 52. نهج البلاغه، خطبه109. 53. نهج البلاغه، خطبه 157. 54. همان، خطبه99. 55. نهج البلاغه، خطبه 111. 56. همان، خطبه20. 57. قصص (28):24. 58. نهج البلاغه، خطبه160،بند4-5. 59. همان. 60. همان. 61. محمدبن يعقوب كليني: اصول كافي، باب حقيقت ايمان و يقين. 62. نهج البلاغه، حكمت432. 63. همان، خطبه230. 64. همان، خطبه222. [ جمعه ۱۳۸۵/۱۰/۱۵ ] [ 15:12 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |