منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



اسلام و غرب

 

سخنراني حسن رحيم پور  

 

 

اشاره: متن حاضر سخنراني حسن رحيم پور در جمعي از مسلمانان بوسني و هرزوگوين مي باشد.

 

بسم‌الله الرحمن الرحيم. خدمت خواهران و برادران عزيز سلام عرض مي‌كنم و از مسئولين اين كالج تشكر مي‌كنم كه دعوت كردند و فرصتي را در اختيار قرار دادند تا با دوستانمان در اين شهر صحبتي بكنيم. من از ايران مي‌آيم و اجازه مي‌خواهم كه سلام پسران و دختران ايراني، برادران و خواهران شما را، به شما ابلاغ كنم. در آن روزهاي سختي كه شما زير آتش و فشار بوديد و آواره بوديد و خانه‌هاي شما خراب مي‌شد، برادران و خواهران شما در ايران و ساير كشورهاي اسلامي نگران شما بودند. اميد داريم روزي برسد كه همه مسلمانان در شرق و غرب عالم در صلح و امنيت كامل زندگي كنند و به وحدت جهاني خودشان برسند و تمدن اسلامي گذشته را دوباره تجديد كنند.

ممكن است شما با خودتان فكر كيند كه يك مدرسه كوچك در وسط اروپا و در محيطي كه يك محيط اسلامي نيست چه فايده و تأثيري دارد؟ اما تاريخ اسلام نشان داده است كه همين حلقه‌هاي كوچك و مدرسه‌ها و دانشگاههاي كوچك اگر با تلاش و اخلاص به دنبال علم و آگاهي باشند، همين گروه‌هاي كوچك كارهاي بسيار بزرگي در تاريخ مي‌كنند. پيامبر اكرم كه در مكه مكرمه مبعوث شدند، جامعه سراسر ربا، فحشا و سكس و شرك و خشونت بود و مؤمنين اقليت بسيار كوچكي بودند. اما بعد از سيزده سال مقاومت و هجرت به مدينه حكومتي تشكيل دادند و كل جزيره العرب به سمت اسلام آمد و امروز بيش از يك ميليارد مسلمان از خاور دور تا اينجا كه قلب اروپاست زندگي مي‌كنند. اميدواريم شما آن حلقه‌هاي كوچكي باشيد كه در دهه‌ها و قرن‌هاي آينده تبديل به اكثريت‌هاي بزرگ در اروپا شويد.

 

از من خواسته بودند راجع به اسلام، مدرنيته و جهاني شدن صحبت كنم ولي من اين بحث را براي جلسه‌اي كه با دوستان دانشگاهي و احتمالاً در سارايوو خواهيم داشت، باقي مي‌گذارم و در اين جلسه مي‌خواهم يك سطح واضحتر و آسانتر را از همين بحث، با شما در ميان بگذارم و وارد اصل مسأله نمي‌شوم. من دقايقي را رايج به اين مسأله بصورت چند نكته عرض مي‌كنم، بعد آمادگي دارم اگر دوستان، خواهران و برادران راجع به صحبت‌هاي من نظر ديگري غير از نظر من دارند يا سؤالي دارند، سؤالشان را مطرح كنند و با هم گفتگو كنيم.

 

در شما دو حيثيت دست كم جمع است، يكي مسلمان بودن و يكي اروپايي بودن. زندگي به روش اسلامي براي يك جوان در اندونزي يا در ايران يا در كشورهاي عربي با زندگي براي يك جوان مسلمان در اروپا شباهت ها و تفاوت هايي دارد. البته همه ما به سمت يك هدف در حركت هستيم ولي هر كدام از ما در يك نقطه از اين نقشه قرار داريم. بعضي مسائل براي شما مسئله مهم‌تري است و براي ما اهميتش كمتر و بالعكس ولي حتماً جوان مسلمان بودن در جامعه‌اي كه از در و ديوار آن دعوت ضد اسلامي و دعوت به ماديت مي‌بارد و صداي ديسكو با صداي اذان در هم مي‌آميزد، زندگي به روش اسلامي نسبت به زندگي در جامعه اسلامي مثل ايران سخت‌تر است. اسلام را عرب‌ها به ايران آوردند و ترك ها يا صوفيان ايراني به بالكان آوردند ولي اسلام نه دين عربي است نه تركي و نه ايراني، اسلام دين همه بشريت است، لذا وقتي از اسلام و غرب صحبت مي‌كنيم، منظورمان اين نيست كه اسلام يك دين آسيايي است و مي‌خواهد نسبتش را با يك موقعيت ديگري بيان كند.

 

مسأله نسبت اسلام و غرب براي ما يك مسأله حاشيه‌اي ممكن است باشد ولي براي شما كه در متن غرب زندگي مي‌كنيد، مسأله اصلي است. اگر مي‌شد انسان از موقعيت زماني و مكاني‌اش خارج شود و به تكامل برسد، خيلي خوب و راحت بود ولي خداي متعال اينگونه نخواسته است. خداوند خواسته است كه هر كدام از ما در آن محيطي كه هستيم با توجه به آن شرايط و سختي‌ها از خودمان مراقبت كنيم و به تكامل برسيم. لذا مسلمان بودن شما ارزش و قيمتش از مسلمان بودن ما بيشتر است، چون مسلمان بودن ما آسانتر بوده است ولي شما قيمت بيشتري براي اين مي‌پردازيد.

 

وقتي از اسلام و غرب مي‌گوييم، مرادمان از اسلام روشن شد، اما مرادمان از غرب چيست؟ آيا اسلام و غرب يعني اسلام و مسيحيت؟ مي‌دانيم كه امروز فرهنگ حاكم بر غرب فرهنگ مسيحي نيست. حضرت عيسي‌بن مريم پيامبر زهد بود و فرهنگ حاكم بر غرب امروز فرهنگ سرمايه‌داري و مصرف و اصالت لذت است. افتخار حضرت عيسي بندگي خدا بود اما هژموني غرب، هژموني ليبرال سرمايه‌داري است. غرب نمي‌خواهد بندگي كند، مي‌خواهد خدايي كند. پس آيا مراد از غرب سرمايه‌داري و روحيه استعماري كه غرب به رهبري آمريكا دارد، مي‌باشد؟  در اين‌صورت نيز نسبت اسلام و غرب روشن است. و يا اينكه مراد آن چيزي است كه غربي‌ها به آن سنت و مدرنيته مي‌گويند؟

 

آن چيزي كه در فرهنگ غرب به آن سنت مي‌گويند، طبق تعريف آنها اسلام هم جزء سنت است و لذا براي دوران قبل از مدرنيته است. يعني امروز دوران اسلام گذشته است. براي اينكه آنها مشخصاتي براي سنت و مدرنيته مي‌آورند كه بر اساس آن مشخصات سنت همان سنت مسيحي كاتوليكي در قرون وسطي مي‌باشد و مرادشان از مدرن و مدرنيته افكاري است كه از قرن 16 ميلادي به بعد كم‌كم مطرح شد، اما واقعيت اين است كه اسلام در دعواي سنت و مدرنيته هيچ طرف اين بازي نيست. بعضي از مشخصاتي كه آنها براي سنت ارائه مي‌دهند، اتفاقاً در اسلام نيست و بعضي از آنها هست و بعضي از مختصاتي كه براي مدرنيته ارائه مي‌دهند در اسلام هست و بخشي از آنها نيست. بگذريم از اينكه اصلاً خود مدرنيته تعريف مشخصي ندارد. در متون دانشگاهي، در خود غرب، شايد بيست، سي تعريف از مدرنيته شده است كه بعضا با همديگر تناقض هم دارند.

 

من در بخش دوم و آخر عرايضم چهار پنج نمونه از مشخصات سنت و مدرنيته را ذكر مي‌كنم و براي هر كدام چند سطر توضيح مي‌دهم و از دوستان مي‌خواهم كه به اين بخش از صحبتم با دقت گوش كنند و اگر نكته يا سؤالي به ذهنشان مي‌رسد بعد از اين بحث مطرح كنند.

 

يكي از مشخصاتي كه آورده‌اند اين است كه چون در دوران سنت مسيحي قرون وسطي بخش زيادي از خرافات ضد عقل و ضد علم به‌عنوان دين در اروپا مطرح شد بنابراين در دوران مدرن و مدرنيته به تدريج مسأله شكاكيت و نسبي‌گرايي بر مسأله يقين چيره گشت و گفتند عصر يقين به سر آمده است و امروز دوره ترديد است. اسلام با خرافات به نام دين مخالف است و عقل را حجت مي‌داند، اما در عين حال معتقد است كه عصر يقين سپري نشده است و ما از طريق عقل و وحي مي‌توانيم به يقين برسيم.

 

در انجيل تحريف شده نكاتي به نام دين ، به خدا نسبت داده شده که با علم و عقل سازگار نيستند. لذا كليسا به مردم مي‌گفت فكر نكنيد! فقط ايمان بياوريد، چون اگر يك مقدار فكر مي‌كردند مجبور مي‌شدند به همه چيز شك كنند. اما شما بشماريد در قرآن كريم چقدر از تفكر، تعقل و تفقه ذكر شده است. پس عقل‌گرايي در اروپا ضد مذهب شد، اما در جهان اسلام عقل‌گرايي در خدمت مذهب است.

 

همين‌طور در علوم تجربي مثلاً گاليله در اروپا مي‌گفت زمين مي‌چرخد، يا فلان پزشك مي‌گفت خون در بدن حركت مي‌كند، كليسا به او مي‌گفت تو ضد مذهب هستي، گاليله ترسيد و حرفش را پس گرفت، اما وقتي از دادگاه بيرون آمد، پايش را روي زمين گذاشت و به زمين زد و زير لب به زمين گفت: من گفتم تو حركت نمي‌كني، اما تو كاري به حرف من نداشته باش، تو همچنان بچرخ! اما همين علوم تجربي كه در غرب كفر تلقي مي‌شود در جهان اسلام زير سايه اسلام رشد كردند. بزرگترين كتابخانه‌ها، دانشگاهها، آزمايشگاهها، كشفيات و اختراعات در جهان اسلام به ثبت رسيد. پنج يا شش قرن تمام از قرن 9 ميلادي تا 15 ميلادي در تمام رشته‌هاي علوم، متون علمي از جهان اسلام به اروپا ترجمه مي‌شد، البته امروز متأسفانه بالعكس است اما در جهان اسلام، علم و عقل با دين در تضاد نبود.

 

مورد دوم دعواي دنيا و آخرت بود، دعواي معاد و معاش بود. در دوره قرون وسطي در مذهب كاتوليك اروپايي مي‌گفتند كه ما چون به آخرت معتقديم، بايد زاهد باشيم. معنايش اين است كه نبايد كار و تلاش كنيم و نظم و برنامه‌ريزي داشته باشيم اما بعد در برابر دوره جديد در برابر كاتوليك‌ها، پروتستان‌ها آمدند و گفتند: نه، آخرت براي ما مسأله ثانوي است، براي اينكه خدا از ما راضي باشد بايد در دنيا بيشتر لذت ببريم. آنها مي‌گفتند ديگر سهم خدا بس است، از اين پس نوبت انسان است. اما در فرهنگ اسلام، دنيا مزرعه آخرت است.

 

حديثي از امام علي(ع) به نقل از پيامبر اكرم(ص) آمده است که فرمود: «در دنيا به گونه‌اي زندگي و برنامه‌ريزي و تلاش كن كه انگار تا ابد در دنيا هستي ولي از نظر وارستگي و انسانيت طوري عمل كن كه انگار امروز روز آخر عمرت است و فردا مي‌ميري!». اعتقاد به آخرت معنايش اين نيست كه ما در دنيا تلاش و نظم و برنامه‌ريزي نداشته باشيم. زهد و تقوي به معناي تنبلي و سقت‌خوري نيست بلكه ما بايد با تمام قوا كار كنيم ولي به دنيا دل نبنديم. ما فايده‌گرا هستيم و به فايده عمل و نتيجه عمل فكر مي‌كنيم اما سودپرست نيستيم. ما اهل تجربه و استقرا و مشاهده، كه ملاك اصلي علوم جديد است، هستيم اما معرفت و آگاهي را فقط در تجربه حسي محدود نمي‌كنيم. ما عمل‌گرا بايد باشيم اما پراگماتيست و عمل زده نبايد باشيم.

 

بنابراين اسلام ديني است كه بر خلاف مسيحيت و بوديسم و ساير اديان از اقتصاد، از سياست، از علم و از دنيا جدا نيست و لذا اسلام به حكومت اسلامي و به تمدن اسلامي معتقد است. در اديان ديگر زندگي را به دو بخش تقسيم مي‌كنند؛ مي‌گويند يك بخش ديني است يا قدسي و بخشي هم امور عرفي و غير مذهبي است. اما در اسلام سراسر زندگي شما حتي درس خواندن و ازدواج كردن و خوابيدن و خوردن شما در عين حال كه دنيوي است، مي‌تواند اخروي و ديني باشد. بستگي دارد كه هدف و نيت شما چه باشد و با چه نتيجه‌اي در دنيا كار كنيد.

 

سومين و آخرين نكته‌اي كه اينجا مي‌آورم مسأله حق و وظيفه است. در فرهنگ اروپايي غربي كه اومانيسم در برابر خداپرستي مطرح شد، علتش اين بود كه حق‌الناس يعني حقوق بشر با حق‌ا... تضاد داشت. در قرون وسطي از خدا صحبت مي‌كردند ولي حقوق انسان ها فراموش مي‌شد، شايد هم علت آن اين بود كه مسيحيت كليسايي در همان قرون وسطي يك دين بدون شريعت و بدون حقوق بشر بود، بر خلاف اسلام كه يك دستگاه عظيم فكري و قانوني و حقوق بشر دارد، لذا در دوره جديد غرب گفتند كه چقدر مي‌گوييد خدا، خدا ديگر بس است، حال ديگر نوبت انسان است. گفتند تا حالا مي‌گفتيد خدا چه مي‌خواهد؟ از اين به بعد بگوييم ما چه مي‌خواهيم؟ و فكر كردند رشد انسان در ترك اخلاق و معنويت و خداپرستي است. ولي نتيجه آن را مي‌بينيم كه به خشونت و آدم‌كشي و سكس و اين جنايت هايي كه در دنيا صورت مي‌گيرد، رسيده است.

 

امروز همين كساني‌كه مدعي اومانيسم هستند، بيشترين كشتار بشريت را انجام دادند و مي‌دهند. بمب‌هاي شيميايي، ميكروبي و هسته‌اي توليد مي‌كنند و بر سر انسان ها مي‌ريزند. انگار آن انسان ها هيومن نيستند، اما در فرهنگ اسلام حق‌الناس يا حقوق بشر در بستر حق‌ا... و در تداوم آن مطرح مي‌شود. در اسلام ما هم حقوقي داريم و هم وظايفي داريم. هم حقوق ما مقدس است و هم وظايف ما مقدس است. و ما با عقل و شرح بايد اين حقوق و وظايف را بشناسيم و به آنها عمل كنيم و اين حقوق و وظايف فقط در حوزه فردي و عبادت و نماز نيست. بلكه در حوزه اقتصاد، سياست و اجتماع هم هست. متشكرم!

 

اگر سؤالي راجع به اين نكاتي كه گفتم داريد يا نكته‌اي به نظرتان مي‌رسد، من دوست دارم بشنوم.

 

? شما فرموديد كه مسلمان بودن، يعني زندگي اسلامي داشتن در كشوري مثل اين كشور و در جامعه‌اي مثل اين جامعه با زندگي اسلامي در كشوري مثل كشور شما فرق مي‌كند. بفرماييد كه ما چگونه باشيم، چگونه عمل كنيم كه در اين جامعه و در اين شرايط به‌عنوان مسلمان باقي بمانيم و زندگي اسلامي داشته باشيم. اين قسمت اول سؤال مي‌باشد. قسمت دوم هم اين است كه در بخشي از سخنانتان فرموديد كه پروتستان‌ها به دنيا روي آوردند، در كتابي كه نويسنده آن يكي از پروتستانهاست خواندم كه صحبت از پروتستانهايي است كه از اروپا كوچ كرده‌اند و در آمريكا زندگي مي‌كند. آنها مي‌گويند كه ما با زحمات دنيوي مي‌خواهيم به خدا نزديك شويم.

 

خيلي متشكرم. از سؤال خواهر محترممان، آن نكته‌اي كه من گفتم اشاره به اين بود كه شما در هر صورت يك اقليت در اروپا هستيد. ما و شما به‌ عنوان يك مسلمان وظايف و حقوق شبيه به هم داريم اما در نحوه عملي كردن اين وظايف و تحقق اين حقوق حتماً نمي‌توانيم يكسان باشم. چون شرايط ما با هم متفاوت است عملاً تفاوت‌هايي پيدا مي‌شود. من مثال مي‌زنم! شما به‌عنوان يك دختر مسلمان در سطح جامعه و شهر و بين همسايه‌هايتان حجاب را رعايت مي‌كنيد. احتمال اين وجود دارد كه از طرف همسايه يا دوستانتان و يا همكلاسي‌ها و يا در خارج از اينجا به خاطر حجاب و يا به خاطر عقايد اسلامي مثلاً به شما توهين شود و يا مسخره شويد كه مثلاً اين چيست كه بر سرت كشيده‌اي! يا مثلاً روابط كنترل نشده دختر و پسر در اين جامعه تقريباً عادي و يك فضاي حاكم است، اما در كشورهاي اسلامي اينگونه نيست. يا مشروبات الكلي و مواردي از اين قبيل اينجا تقريباً يك مسأله عادي است، يعني اگر كسي شايد مشروب مصرف نكند تقريباً غيرعادي شود، اما در جامعه‌اي كه مانند جامعه ايران اكثريت مسلماننند رعايت اين مسائل براي جوانان ما خيلي راحت‌تر است. در كشورهاي اسلامي مثل ايران هم كساني هستند كه به حجاب مثلاً معتقد نيستند يا مشروبات الكلي مصرف مي‌كنند و روابط نامشروع دارند، اما وضعيت حاكم بر كشور اين نيست. يعني الآن بيش از شصت و چند درصد كل دانشجويان ما در دانشگاههاي ايران دخترند و همه آنها حجاب را تقريباً رعايت مي‌كنند. يا مشروب فروشي در ايران علني نيست حال ممكن است مخفيانه كساني باشند، اما هيچ‌جا ما نداريم كه آنجا مشروب فروخته شود و مصرف شود، بنابراين در اين جامعه رعايت تقوي در اين حوزه‌ها راحت‌تر است. براي همين بود كه من گفتم مسلمان بودن شما ارزشش پيش خدا بيشتر از مسلمان بودن ما مي‌باشد. چون سخت‌تر است.

 

راجع به سؤال دوم هم كه بحث پروتستان‌ها را كرديد. من نگفتم پروتستان‌ها به خدا پشت كردند و كلاً منكر خدا شدند، بعضي از مورخين دين و تمدن در خود غرب معتقدند اصلاً پروتستانتيسم تحت تأثير اسلام در اروپا بوجود آمد. چون اسلام بر خلاف كاتوليك‌ها دعوت به آبادكردن دنيا و عملگرايي مي‌كرد، منتهي فرق اسلام با كاتوليك‌ها در همين بود و فرق اسلام با پروتستانها در اين است كه پروتستانها وقتي رو به دنيا آوردند آن‌قدر افراطي عمل كردند كه ديگر به كلي زهد و اخلاق و تقوي را تقريباً از حوزه دينداري ولو عملاً خارج كردند. لذا در مسأله دنيا و آخرت اگر كاتوليك‌ها و پروتستان‌ها را دو سر خط حساب كنيم. اسلام حد وسط است.

 

? آيا به نظر شما پايبند بودن به احکامي که صدها سال پيش وضع شده اند، نگاهي کنسرواتيستي و محافظه کارانه نيست؟ آيا به نظر شما نبايد مطابق شرايط روز پيش رفت و عمل کرد؟

 

البته ممكن است برداشت‌هايي از اسلام وجود داشته باشد كه برداشت‌هاي كنسرواتيستي و محافظه‌كارانه باشد، چنين برداشت‌هايي در جهان اسلام وجود دارد، اما ما به آن برداشت‌ها دعوت و توصيه نمي‌كنيم. وقتي مي‌گوييد محافظه‌كاري و دفاع از وضع موجود يا سعي براي ادامه وضع گذشته، بايد ببينيم مراد ما از جديد و كهنه چيست؟ مثلاً اخلاق، احترام به پدر و مادر، آيا اين مسأله‌اي است كه روزي كهنه شود، براي يك گذشته است. قتل، غصب، سرقت، خيانت، حسادت، اينها چيزهايي هستند كه كهنه و نو داشته باشند؟ يعني يك روزي بوده است كه حسادت يا حسود بودن بد بوده است و امروز حسادت خوب است. مثلاً عدالت ديروز خوب بوده، امروز بد است. و اگر ما بگوييم عدالت خوب است يعني محافظه‌كار و كنسرواتيسم هستيم؟

 

واقعيت اين است كه در انسان بخش‌هايي و ارزش‌هايي ثابت هستند كه تابع مكان و زمان نيستند ولي مسائلي هم هستند كه البته ثابت نيستند و تابع شرايط و متغير هستند. نوگرايي و محافظه‌كاري در حوزه ارزش‌هاي ثابت نيست، در حوزه ارزش‌هاي متغير است، بله، اگر كسي گفت ما الآن بايد با شتر رفت و آمد كنيم، واجب اسلامي اين است كه با شتر رفت و آمد كنيم و به سبك عرب قبيله‌اي هزار و چهارصد سال پيش زندگي كنيم، اين كنسرواتيسم است. پس احكام ثابت الهي مربوط به حوزه ارزش هاي ثابت هستند، اما در حوزه ارزش‌هاي متغير ما احكام متغير در اسلام داريم. و ما معتقديم، ما به‌عنوان هم شيعه و هم بعضي فرق برادران اهل سنت معتقديم كه بايد اجتهاد كرد. اجتهاد يعني نوانديشي، يعني حل مسائل جديد و تطبيق مشكلات جديد و ارائه راه‌حل‌هاي اسلامي. اجتهاد ضد محافظه‌كاري است. ديني كه با عقل و علم و آزادي و حقوق بشر مشكلي ندارد و خودش اينها را تعريف كرده است، اين دين محافظه‌كار و كنسرواتيست نمي‌تواند باشد. اسلام با الحاد و ظلم مخالف است، نه با علم و تكنولوژي و عقلانيت. غرب تا 90 سال پيش به زنان حق رأي بخصوص حق رأي سياسي نمي‌داد اما پيامبر اكرم در صدر اسلام وقتي در مدينه حكومت تشكيل دادند، مردها بيعت كردند و گفتند كه ما به جاي همسرانمان هم بيعت مي‌كنيم، ديگر لازم نيست كه زنان بيايند، اما وحي شد و آيه نازل شد كه نه! زنان مستقلاً حق تشخيص و داوري دارند و جلسه‌اي مستقلاً برگزار شد كه زنان آمدند و با پيامبر بيعت كردند. اين همان حق رأي سياسي است که هزار و چهارصد سال پيش اسلام به زن حق دخالت اجتماعي و سياسي داده است و غرب كه اين همه از زن صحبت كرده است، تازه نود سال پيش اين حق را براي زن قائل شده است.

 

حتي هنوز هم در بعضي از قوانين غرب براي زن حق مالكيت اقتصادي قائل نيستند و املاك زن ملك شوهر اوست. حتي فاميل او در شناسنامه به نام شوهرش ثبت مي‌شود، اما در جهان اسلام زن از همان ابتدا حق مستقل تجارت و مالكيت اقتصادي پيدا كرد، اسلام سوء استفاده از زن و استثمار زن را حرام و ممنوع كرد. اين‌كه نفقه را بر عهده مرد گذاشت، معنايش اين است كه نمي‌توانيد زن را مجبور به كار كنيد. لذا مفاهيمي چون عقلانيت و علم و حقوق بشر و حقوق زن براي اروپايي‌ها، جديد و نوع در برابر كهنه و سنت مي‌باشد. در مورد اين ها در تقسيم‌بندي‌هاي غرب، نو و كهنه، سنت و مدرنيته و محافظه‌كاري معنا دارد. اما در جهان اسلام اينها از ابتدا بوده‌اند و لذا ما در اسلام اين تقسيم نو و كهنه را به اين شكل نداريم و راجع به آن اختلافات هم كه گفتم، اختلاف نظر بين فرقه‌هاي مسلمان اشكالي ندارد ولي اين اختلاف نظر نبايد تبديل به تضاد و كينه و تفرقه و خصومت شود. همه ما از همه فرقه‌هاي شيعه و سنتي برادران يكديگر هستيم، قبله ما، پيامبر ما و كتاب ما يكي است و ان شاءا... همه در كنار هم بايد به همديگر كمك كنيم. مجدداً از شما تشكر مي‌كنم.

[ سه شنبه ۱۳۸۵/۱۰/۰۵ ] [ 17:50 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب