|
منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
|
سيره نبوى و گسترش سريع اسلام 2 فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله (آل عمران -159) نرمش در مسائل شخصى و صلابت در مسائل اصولى اينكه عرض مىكنيم پيغمبر ملايم بود و بايد يك رهبر ملايم باشد،مقصود اين است كه پيغمبر در مسائل فردى و شخصى نرم و ملايم بود نه در مسائل اصولى و كلى.در آنجا پيغمبر صد در صد صلابت داشت يعنى انعطاف ناپذير بود.يك وقت كسى رفتار بدى راجع به شخص پيغمبر مىكرد ، مثلا به شخص پيغمبر اهانت مىكرد.اين،مسألهاى بود مربوط به شخص خودش.و يك وقت كسى قانون اسلام را نقض مىكرد،مثلا دزدى مىكرد.آيا اينكه مىگوييم پيغمبر نرم بود مقصود چيست؟آيا يعنى اگر كسى شرب خمر مىكرد پيغمبر مىگفت مهم نيست،تازيانه به او نزنيد ، مجازاتش نكنيد؟ !آن،ديگر مربوط به شخص پيغمبر نبود،مربوط به قانون اسلام بود.آيا اگر كسى دزدى مىكرد باز پيغمبر مىگفت مهم نيست،لازم نيست مجازات بشود؟!ابدا.پيغمبر در سلوك فردى و در امور شخصى نرم و ملايم بود ولى در تعهدها و مسؤوليتهاى اجتماعى نهايت درجه صلابت داشت.مثالى عرض مىكنم: شخصى مىآيد در كوچه جلوى پيغمبر را مىگيرد،مدعى مىشود كه من از تو طلبكارم،طلب مرا الآن بايد بدهى.پيغمبر مىگويد:اولا تو از من طلبكار نيستى و بيخود ادعا مىكنى،و ثانيا الآن پول همراهم نيست،اجازه بده بروم.مىگويد:يك قدم نمىگذارم آن طرف بروى(پيغمبر هم مىخواهد برود در نماز شركت كند)همين جا بايد پول من را بدهى و دين مرا بپردازى.هر چه پيغمبر با او نرمش نشان مىدهد او بيشتر خشونت مىورزد تا آنجا كه با پيغمبر گلاويز مىشود و رداى پيغمبر را لوله مىكند،دور گردن ايشان مىپيچد و مىكشد كه اثر قرمزىاش در گردن پيغمبر ظاهر مىشود.مسلمين مىآيند كه چرا پيغمبر دير كرد،مىبينند يك يهودى چنين ادعايى دارد.مىخواهند خشونت كنند،پيغمبر مىگويد:كارى نداشته باشيد،من خودم! مىدانم با رفيقم چه كنم.آنقدر نرمش نشان مىدهد كه يهودى همان جا مىگويد:«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد أنك رسول الله»و مىگويد تو با چنين قدرتى كه دارى اينهمه تحمل[نشان مىدهى؟!]اين تحمل،تحمل يك فرد عادى نيست ، پيغمبرانه است. ظاهرا در فتح مكه است،زنى از اشراف قريش دزدى كرده است.به حكم قانون اسلام دست دزد بايد بريده شود.وقتى قضيه ثابت و مسلم شد و زن اقرار كرد كه دزدى كردهام،مىبايست حكم درباره او اجرا مىشد.اينجا بود كه توصيهها و وساطتها شروع شد.يكى گفت:يا رسول الله!اگر مىشود از مجازات صرف نظر كنيد،اين زن دختر فلان شخص است كه مىدانيد چقدر محترم است،آبروى يك فاميل محترم از بين مىرود.پدرش آمد،برادرش آمد،ديگرى آمد كه آبروى يك فاميل محترم از بين مىرود.هر چه گفتند:فرمود:محال و ممتنع است،آيا مىگوييد من قانون اسلام را معطل كنم؟!اگر همين زن يك زن بىكس مىبود و وابسته به يك فاميل اشرافى نمىبود،همه شما مىگفتيد بله دزد است،بايد مجازات بشود.آفتابه دزد مجازات بشود،يك فقير كه به علت فقرش مثلا دزدى كرده مجازات بشود،ولى اين زن به دليل اينكه وابسته به اشراف قريش است و به قول شما آبروى يك فاميل اشرافى از بين مىرود مجازات نشود؟!قانون خدا تعطيل بردار نيست. ابدا شفاعتها و وساطتها را نپذيرفت. پس پيغمبر در مسائل اصولى هرگز نرمش نشان نمىداد در حالى كه در مسائل شخصى فوق العاده نرم و مهربان بود و فوق العاده عفو داشت و با گذشت بود.پس اينها با يكديگر اشتباه نشود . على عليه السلام در مسائل فردى و شخصى در نهايت درجه نرم و مهربان و خوشروست،ولى در مسائل اصولى يك ذره انعطاف نمىپذيرد.دو نمونه را به عنوان دليل ذكر مىكنم.على مردى بود بشاش،بر خلاف مقدس مآبهاى ما كه هميشه از مردم ديگر بهاى مقدسى مىخواهند،هميشه چهرههاى عبوس و اخمهاى درهم كشيده دارند و هيچ وقت حاضر نيستند يك تبسم به لبشان بيايد،گويى لازمه قدس و تقوا عبوس بودن است.گفت: صبا از من بگو يار عبوسا قمطريرا را نمى چسبى به دل زحمت مده صمغ و كتيرا را چرا بايد اين طور بود و حال آنكه:«المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه» (نهج البلاغه،حكمت .333) مؤمن بشاشتش در چهرهاش است و اندوهش در دلش.مؤمن اندوه خودش را در هر موردى(اندوه دنيا،اندوه آخرت،مربوط به زندگى فردى،مربوط به عالم آخرت،هر چه هست)در دلش نگه مىدارد و وقتى با مردم مواجه مىشود شادىاش را در چهرهاش ظاهر مىكند.على عليه السلام هميشه با مردم با بشاشت و با چهره بشاش روبرو مىشد،مثل خود پيغمبر.على با مردم مزاح مىكرد مادام كه به حد باطل نرسد،همچنانكه پيغمبر مزاح مىكرد.رنود[ضد]مولا يگانه عيبى كه براى خلافت به على گرفتندـ عيب واقعى كه نمىتوانستند بگيرندـاين بود كه گفتند:«عيب على اين است كه خنده روست و مزاح مىكند،مردى بايد خليفه بشود كه عبوس باشد و مردم از او بترسند،وقتى به او نگاه مىكنند بىجهت هم شده از او بترسند.»پس چرا پيغمبر اين طور نبود؟خدا كه در باره پيغمبر مىفرمايد: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك» . اگر تو آدم تندخو و خشن و سنگدلى مىبودى،نمىتوانستى مسلمين را جذب كنى و مسلمين از دور تو مىرفتند. پس سبك و متد و روش و منطقى كه اسلام در رهبرى و مديريت مىپسندد لين بودن و نرم بودن و خوشخو بودن و جذب كردن است،نه عبوس بودن و خشن بودن آن طور كه على عليه السلام در باره خليفه دوم مىفرمايد:«فصيرها فى حوزة خشناء يغلظ كلمها و يخشن مسها و يكثر العثار فيها و الاعتذار منها.» (نهج البلاغه،خطبه3) ابو بكر خلافت را به شخصى داد داراى طبيعت و روحى خشن،مردم از او مىترسيدند،عبوس(مثل مقدسهاى ما)و خشن كه ابن عباس مىگفت فلان مسأله را تا عمر زنده بود جرأت نكردم طرح كنم و گفتم:«درة عمر اهيب من سيف حجاج»تازيانه عمر هيبتش از شمشير حجاج بيشتر است. چرا بايد اين طور باشد؟!على در مسائل شخصى خوشخو و خنده رو بود و مزاح مىكرد ولى در مسائل اصولى انعطاف ناپذير بود.برادرش عقيل چند روز بچههايش را مخصوصا گرسنه نگه مىدارد،مىخواهد صحنه بسازد،آنچنان اين طفلكها را گرسنگى مىدهد كه چهره آنها از گرسنگى تيره مىشود«كالعظلم» (مانند نيل) .بعد على را دعوت مىكند و به او مىگويد:اين بچههاى گرسنه برادرت را ببين،قرض دارم،گرسنه هستم،چيزى ندارم،به من كمك كن.مىفرمايد:بسيار خوب،از حقوق خودم از بيت المال به تو مىدهم.[عقيل مىگويد]برادر جان!همه حقوق تو چه هست؟ چقدرش خرج تو بشود و چقدرش به من برسد؟!دستور بده از بيت المال بدهند.على عليه السلام دستور مىدهد آهنى را داغ و قرمز مىكنند و جلوى عقيل كه كور بود مىگذارند و مىفرمايد :برادر،بردار!عقيل خيال كرد كيسه پول است.تا دستش را دراز كرد سوخت.خود عقيل مىگويد:مثل يك گاو ناله كردم.تا ناله كرد،فرمود : «ثكلتك الثواكل يا عقيل،اتئن من حديدة احميها انسانها للعبه و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه.» (نهج البلاغه صبحى صالح،خطبه 224[عقيل!داغديدگان به عزايت بنشينند!آيا از آهنى كه يك انسان از روى بازى و شوخى داغ نموده فرياد مىكنى،و مرا به سوى آتش مىكشى كه خداوند جبار از روى خشم خود آن را بر افروخته است] ) همان علىاى كه در مسائل شخصى و فردى آنقدر نرم است،در مسائل اصولى،در آنچه كه مربوط به مقررات الهى و حقوق اجتماعى است تا اين اندازه صلابت دارد،و همان عمر كه در مسائل شخصى اينهمه خشونت داشت و با زنش با خشونت رفتار مىكرد،با پسرش با خشونت رفتار مىكرد،با معاشرانش با خشونت رفتار مىكرد،در مسائل اصولى تا حد زيادى نرمش نشان مىداد.مسأله تبعيض در بيت المال از عمر شروع شد كه سهام مسلمين را بر اساس يك نوع مصلحتبينىها و سياست بازىها به تفاوت بدهند،يعنى بر خلاف سيره پيغمبر.در مسائل اصولى انعطاف داشتند و در مسائل فردى خشونت،و حال آنكه پيغمبر و على در مسائل فردى نرم بودند و در مسائل اصولى با صلابت.قرآن مىفرمايد: فبما رحمة من الله لنت لهم به موجب لطف پروردگار،رفتار شخصى و فردى تو با مسلمين رفتار ملايم است و به همين جهت مسلمين را جذب كردهاى،و اگر تو آدم خشن و قسى القلبى مىبودى مسلمين از دور تو پراكنده مىشدند. فاعف عنهم گذشت داشته باش،عفو كن،بگذر.(خود عفو داشتن از شؤون نرمى است) و استغفر لهم براى مسلمين استغفار و طلب مغفرت كن،لغزشى مىكنند،نزد تو مىآيند،برايشان دعا و طلب مغفرت كن. پيغمبر با مسلمين آنچنان اخلاق نرمى داشت كه عجيب بود.فريفتگى و شيفتگى مسلمين نسبت به پيغمبر فوق العاده است.پيغمبر اكرم با مسلمين آنچنان يگانه است كه مثلا زنى كه بچهاش متولد شده بود مىدويد:يا رسول الله!دلم مىخواهد به گوش اين بچه من اذان و اقامه بگويى .يا ديگرى بچه يك سالهاش را مىآورد:يا رسول الله!دلم مىخواهد اين بچه مرا مقدارى روى زانوى خودت بنشانى و به او نگاه كنى تا تبرك بشود،يا به بچهام دعا كنى،مىفرمود:بسيار خوب.حديث دار د،شيعه و سنى روايت كردهاند كه گاهى اتفاق مىافتاد بچه در دامن پيغمبر ادرار مىكرد.تا او ادرارش شروع مىشد،پدر و مادرها ناراحت و عصبانى مىدويدند كه بچه را از بغل پيغمبر بگيرند.مىفرمود:«لا تزرموا»اين كار را نكنيد،بچه است،ادرارش گرفته است،كارى نكنيد ادرار بچه قطع بشود كه موجب بيمارى مىشود.(و اين مسألهاى است كه در طب و روانشناسى امروز ثابت شده كه اين كار بسيار اشتباه است:گاهى پدر و مادرهايى بچهشان را در جايى نشاندهاند،اين بچه ادرار مىكند،براى اينكه جلوى ادرار بچه را بگيرند فورا او را با عصبانيت به طرفى پرت مىكنند يا به سرش فرياد مىكشند،و بسا هست كه اين بچه يك بيمارى پيدا مىكند كه تا آخر عمر اثرش از بين نمىرود،چون يك حالت هيجان و گمراهى پيدا مىكند.از نظر بچه ادرار كردن يك امر طبيعى است،بعد با عكس العمل شديد پدر يا مادر مواجه مىشود.طبيعت مىگويد ادرار كن،امر پدر يا مادر مىگويد ادرار نكن،در نتيجه دچار هيجان و اضطراب و آشفتگى روحى مىشود.)تا اين حد پيغمبر اكرم ملايم بود. سیری در سیره نبوی اثر شهید مطهری ادامه دارد... [ پنجشنبه ۱۳۸۵/۰۹/۰۹ ] [ 19:52 ] [ سعید ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||