منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
ايران و رشد ديننماهاي جديد (2) «معنويت» و طرح آن در ايران گاه از آنچه محتواي اصلي اديان جديد را تشكيل ميدهد، به «معنويت» تعبير ميشود. غايت و هدف اصلي معنويت، «تحول فردي» است. اصولا «اديان خود»1كه گاه «كيشهاي رواندرماني» و گاه «جنبش نهفته بشري» خوانده ميشوند، هدف خود را «تحول فردي» اعلام ميكنند. مفاهيم كليدي مورد علاقه «معنويت» عبارتند از: مديتيشن، اگو «EGO» و سلف «SELF»، تمركز فكر و نشان دادن تاثير خلاقه ذهن بر عين، آرامش و رهايي از رنج، رازهايي همچون روح، غيبگويي و تسخير نفوس، آزاد كردن نيروهاي عظيم نفساني بشر و … . كريسايدز در يك تيپولوژي مقدماتي، جنبشهاي ديني نوپديد را در پنج دسته جاي ميدهد و در بيان دسته چهارم مينويسد: «دسته چهارم: دستهاي از علايق كه نوعا با معنويت در ارتباطند: شفابخشي، مراقبه، تجسمبخشي و تمرينهايي كه اغلب رازوَرانه ناميده ميشوند؛ مانند فالگيري، قَبالا (عرفان يهودي) و شايد واسطهگري در احضار روح».2 شاصه بسيار اصلي معنويت ، فاصله گرفتن از اديان سنتي در اموري همچون تفاسير آزاد متون ديني و خالي شدن از مناسك و شعائر است. كريسايدز معتقد است كه جهتگيري اديان بشري، نداشتن مناسك است.3خالي شدن اديان مبتني بر معنويت جديد از محوريت وحي و اتوريته فوق بشري، موجب آن ميشود كه انواع «معنويت»، بياندازه متكثر و غير مشابه شود؛ بهگونهاي كه مفهوم «معنويت»، همچون مثالي كه ويتگنشتاين بهكار ميبرد يعني «بازي»، جز با «شباهت خانوادگي»، قابل بازشناسي نخواهد بود. ظاهراً همين امر است كه جناب مصطفي ملكيان را واميدارد تا تعريفي كاركردي از «معنويت» ارائه دهد: «ما معنويت را بر اساس فونكسيون آن اينگونه تعريف ميكنيم: فرآيندي كه فرآورده آن، كمترين درد و رنج ممكن باشد».4 علاوه بر غايتي كه بنابه اعتقاد مصطفي ملكيان، عبارت است از كاستن درد و رنج انسان نه بار يافتن به عبوديت و تهيگشتن از انيت و انانيت، بدايت معنويت نيز ناظر به انسان است. انسان روشنگري شده و غوطهور در نگرش اومانيستي، آغاز پروژه «معنويت» را نه در خارج بلكه در درون فرد انساني ميجويد. خود «EGO» حتي «معنويت» را نيز به سود خويش برميگيرد. «معنويت»، ديانتي است در خدمت بشر ، نه آنكه بشر در خدمت معنويت باشد. «معنويت» تا آنجا معتبر، قابل احترام و لازم الاطاعه است كه فرد انساني، آن را خادم و نه سربار و مزاحم خويش بيابد. كوگيام ترونگپا، مروج تعليم شامبهالا5كه در سرتاسر ايالات متحده، كانادا و اروپا شهرت يافته است، نكته اصلي هر تمرين معنوي را گام برداشتن بهسوي خروج از بروكراسيِ «خود» اعلام ميدارد و مينويسد: «اين بهمعناي خروج از نياز دايمي «خود» به روايتي هر چه برتر، معنويتر و متعاليتر از دانش، دين، فضيلت، داوري، آسايش يا هر آنچه «خود» جزئي ميجويد است».6 بدين ترتيب ميتوان ديد كه صبغه اومانيستي «معنويت»، كاملا غالب است. در آنچه ترونگپا «ماديگرايي معنوي» مينامد، شاخصه اصلي تقويت نوعي خودمحوري «EGOCENTRICITY» بهوسيله تكنيكهاي معنوي است. در ايران، اولين بحث جدي كه رسماً گفتمان معنويت را شكل داد، از آنِ مصطفي ملكيان بود. «اسلام معنوي»، اصطلاحي كه از سوي محسن كديور در سال 1380 بهكار رفت، كاربردي متاخر بود. پيشتر از او، مصطفي ملكيان با پيگيري آنچه خود، آن را «پروژه عقلانيت و معنويت» ميخواند، از اواسط دهه هفتاد، جايگزيني «معنويت» بهجاي دين را مطرح ساخته بود. هرچند ملكيان، از «معنويت»، شديدا حمايت كرده است، ولي سخني از «اسلام معنوي» به ميان نياورده است، شايد بهاين دليل كه در معنويت ملكيان، چندان تمايزي ميان اديان مختلف باقي نميماند. پروژه معنويت ملكيان و كديور، يك نقطه اساسي و جوهري مشترك دارند: تشديدزدايي از دين. حجم احكام، حدود انتظارات بشر، شدت الزامآوري، ميزان معرفتزايي و يقينآوري و ثقل اعتقادات متافيزيكي، همه و همه تضعيف شده و به سوي محو شدن شتاب ميگيرند. تشديدزدايي از دين، هر چند آشكارا در محصولات فكري دهه هفتاد عبدالكريم سروش ديده نميشود، اما ايشان در اوايل دهه هفتاد با طرح تمايز ميان بخشهاي ذاتي و عرضي دين يا قشر و لب و لب لب، فضايي گفتماني را گشود كه سالهاي بعد، شاهد روشنفكران «معنويت»انديش گشت. سخنراني دكتر محسن كديور در سال 1380 تحت عنوان «از اسلام تاريخي به اسلام معنوي»7را ميتوان آغاز مشخص مرحله دوم روشنفكري ايشان دانست. ايشان كه پيشتر به عنوان مثال در كتاب «حكومت ولايي»، مقاله «بحث ارتداد» در (عصر ما، 1377) و نوشتار « اسلام ، مدارا و خشونت» در (كيان، 1377)، از موضعي درون ديني و با اتكا بر مفاهيم و قواعد و ظرفيتهاي فقه سنتي، به بررسي مسائلي همچون ولايت فقيه و حقوق بشر ميپرداخت، در اين مرحله به نوعي اجتهاد در مباني گرايش يافت. دكتر محسن كديور «رها كردن اسلام از آن دسته احكامي كه مصلحتشان منقضي شده و تنها قالب و ظاهر و صورتشان باقي مانده و ديگر، وصول به اهداف و غايات متعالي دين را تامين نميكنند و تاكيد مضاعف بر غايت، محتوا و مغز تعاليم ديني» را كار مشترك عالمان دين و اسلامشناسان بصير دانسته است.8 ايشان پذيرفته است كه اين روند، سبب «كوچكتر شدن قلمرو دين» ميگردد 9و ضرورت پيگيري اين روند را در تناقضي ميجويد كه مفاهيم ديني با يافتههاي عصر مدرنيته پيدا كردهاند. ايشان معتقد است: «آرام آرام دستاوردهاي تمدن جديد و محصولات مدرنيته به عرف زمانه و به اصطلاح فنيتر، به سيره عقلاي اين دوران تبديل شد»10و همين سيره عقلا است كه بايد گزارههاي ديني متعارض با آن به صورتي حل شود. ايشان نهايتاً رويكرد اسلامي معنوي و غايتمدار را در نكات ذيل خلاصه ميكند: «اول: ملاك اعتبار احكام شرعي در هر زمان، عادلانه بودن و موافقت آن با سيره عقلا است. دوم: احكام شرعي در عصر نزول عادلانه، عقلايي و بهنجار بودهاند. اين ضوابط هم شرط حدوث و هم شرط بقاي ديني بودن است. سوم: شارع تنها خدا و رسول (ص) است و غير معصوم نميتواند عهدهدار تشريع ديني شود. احكامي كه به دليل عدم احراز عادلانه بودن يا عقلايي بودن از حوزه احكام شرعي خارج ميشوند، هيچ حكم ديني جايگزين آنها نميشود؛ بلكه در آن موارد به قوانين عقلايي بدون استناد متكلفانه به دين عمل ميشود. چهارم: در اين رويكرد، از حوزه فقه و شريعت به تدريج كاسته ميشود؛ هر چند به عمق و ژرفاي قلمرو دين افزوده ميشود».11 مصطفي ملكيان معتقد است كه بايد امروزه فهم سنتي از دين تاريخي را كنار نهاد و به معنويت روي آورد. به تعريف ايشان، «معنويت يعني دين عقلانيت يافته و عقلاني شده».12 معنويت ملكيان، غيرتعبدي، تجربهگرا و غير مبتني بر مابعدالطبيعه و فاقد شخصيتهاي مقدس و امور مقطعي و محلي است. در مقايسه اين مفهوم از معنويت با اسلام معنوي كديور، آشكار ميشود كه به رغم اشتراك در تشديدزدايي از دين (به شرحي كه گذشت)، تفاوتهايي جدي در ميزان اين تشديدزدايي ميان آن دو وجود دارد. محسن كديور با مد نظر قرار دادن نوعي روتوش دين براي سازگار ساختن آن با مدرنيته، اين پروژه را در حوزه فقه، آن هم تنها در بخش احكام معاملي، محدود و محصور ساخته است؛ حال آنكه مصطفي ملكيان، آن را به تمام ابعاد دين، از مباني متافيزيكي گرفته تا روح تعبد، بركشانده است. ج. آنچه بايد انجام داد. به نظر ميرسد اولين اقدام در راستاي پيشگيري از خطرات NRMS شناخت دقيق و علمي- تحليلي آنها باشد. گزارشات جامعهشناختي از كميت و كيفيت رشد اين فرقهها، بازشناسي نحوه عضوگيري و تبليغاتشان، تحليل محتواي كلاسها، كتب منتشره و شعارها و آموزههاي آنان و بررسي نحوه تاثير وضعيت مدرن و پستمدرن بر گرايش افراد به اين فرق ميتواند منابع مهمي براي شناخت NRMS در اختيار ما بگذارد. دومين اقدام عليالقاعده، برشمردن نقاط ضعف و خطرات بالقوه و بالفعل اين اديان است. تعيين نقاط مثبتي كه در آموزههاي اين اديان به چشم ميخورد و يافتن برابرنظير آنها در مفاهيم ديني سنتي، گام بسيار مهمي است كه در مرحله بعد بايد انجام گيرد. بسط و ترويج مفاهيمي از اديان اصلي كه ميتواند با ترميم خلاهاي رواني گروندگان به اديان جديد، آنان را از دگركيشي بازداشته، متوجه اديان اصلي سازد، گام مؤثري خواهد بود و مآلاً آنچه گفته شد، بايد در قالب برنامهريزي فرهنگي كلان، مورد عنايت مسئولان فرهنگي جامعه قرار گيرد. اقدامات مذكور، هرچند مهم و بسيار مفيد خواهد بود، اما نبايد در اولويت آنها مبالغه كرد. آنچه در راس هرم اولويتها قرار دارد، مقابله نظري با نخبگاني است كه بدون آنكه فرقه يا كيشي را رهبري كرده يا ديني جديد را بنانهند، با مساعي نظري خويش، علقه اذهان را با دين وحياني ميگسلند يا دستكم سست ميكنند. آنان با سخن گفتن مكرر و بهظاهر علمي و فني از ارزشهاي اومانيستي و محوريت عقل بشري و سنتي خواندن اديان وحياني، راه را بر گسترش اديان جديد ميگشايند. منبع: کتاب نقد پي نوشت ها: 1. SELF RELIGIONS . 2. كريسايدز، جرج د..: «تعريف معنويتگرايي جديد»، ترجمه باقر طالبي دارابي، در فصلنامه تخصصي هفت آسمان، شماره 19 (پاييز 1382)، ص. 139. 3. همان، ص. 137. 4. ملكيان، مصطفي: «پرسشهايي پيرامون معنويت»، در كتاب سنت و سكولاريسم، تهران، مؤسسه فرهنگي صراط، 1381، ص. 372. 5. SHAMBHALA 6. CHOGYAM TRUNGPA، CUTTING THROUGH SPIRITUAL MATERIALISM،BOSTON & LONDON، SHAMBHALA PUBLICATIONS، 1987، P. 15. 7. براي تحرير اين سخنراني كه در هشتمين نشست سالانه دفتر تحكيم وحدت به تاريخ 5 شهريور 1380 ايراد شده است رجوع كنيد به كتاب: سنت و سكولاريسم (گفتارهايي از عبدالكريم سروش، محمد مجتهد شبستري، مصطفي ملكيان و محسن كديور)، تهران، مؤسسه فرهنگي صراط، 1381، صص405 - 431 8. كديور. محسن: « از اسلام تاريخي به اسلام معنوي»، در همان منبع، ص. 406. 9. همان، ص 406. 10. همان، ص 406. 11. همان، صص 430 - 431 12. ملكيان، مصطفي:« معنويت: گوهر اديان»، در همان منبع، ص 273. [ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۹/۰۸ ] [ 19:44 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |