قرآن عينى
هر چيزى وجودى اعتبارى دارد و وجودى حقيقى ؛ وجود اعتبارى مانند وجود لفظى و كتبى است كه با اختلاف زبان ها و اقوام دگرگون مى شود؛ اما وجود حقيقى چون وجود خارجى است كه وجود طبيعى و مثالى و عقلى را در بر مى گيرد و در زبان ها و رنگ ها و اقوام مختلف يكسان است .
هر يك از دو وجود اعتبارى و حقيقى ، نيز انواع هر يك از آن دو، احكام و آثار خاص خود را دارند. قرآن نيز وجودى لفظى دارد كه با زبان خوانده مى شود و وجودى كتبى دارد كه در مصحف ها نگاشته شده است ، براى هر يك از اين دو نوع وجود نيز حكم فقهى و غير فقهى ويژه اى هست
همچنين قرآن وجود خارجى ويژه اى دارد كه گستره اش از خيمه گاه عالم طبيعت تا جولانگاه عالم عقل است ؛ هر يك از اين وجودها، در جايگاه خود تحقق مى يابد و حكم خاص خود را دارد.
مراد از وجود خارجى ، آن وجود حقيقى است كه آثارى بر آن بار مى شود، جايگاه آن وجود خارجى نفس انسانى ، مانند علوم و اوصاف نفسانى يا مكان ديگرى مى تواند باشد. پس ناگزير بايد وجود خارجى دارند، با اين تفاوت كه علم امر خارجى است كه در نفس انسان يافت مى شود و در ضمن نوعى وجودى ذهنى است كه در مقابل وجود خارجى هيچ اثر عينى و خارجى ندارد، ولى درخت امر خارجى است كه در بيرون از نفس انسان پايدار مى گردد.
انسان كامل ، قرآن ناطق تجسم يافته
از آنجا كه مجموع محتواى قرآن عقايد و اخلاق و اعمال است و همه ى اين امور مربوط به انسان است ، به گونه اى كه اگر انسان نباشد، نه عقيده اى هست و نه اخلاقياتى ، و نه عمل به قرآن پديد مى آيد، پس جايگاه وجود خارجى مضامين قرآن ، نفس انسانى است كه با وجود وحدت ، همه ى قواى انديشنده و انگيزاننده را در بر مى گيرد؛ يعنى يك نفس است كه قواى گوناگونى دارد.
پس ، اگر كسى ظاهر و باطن قرآن را بداند و به تفسير و تاءويل آن آشنا باشد و متشابه و محكم آن و نيز شيوه ى ارجاع متشابهات به محكمات را بشناسد و به خواسته ها، واجبات و مستحبات و مباحات آن عمل كند و همه ى حكمت ها و احكام آن را باور داشته باشد و آن ها را از سوى خداوند بداند، چنين كسى قرآن ناطق است ؛ يعنى قرآن تكوينى كه در خارج تجسم يافته است ، مانند عترت پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم . زيرا علوم و معارف قرآن در نفوس شريف ايشان جا دارد. چون ايمان با سراسر وجودشان آميخته است .
پس ، انسان كامل و امام معصوم عليه السلام قرآن مجسم است ، چنان كه صراط مستقيم و ترازوى عدالت است . گفتنى است كه اسناد همه ى اين خصوصيات به معصوم عليه السلام حقيقت است و مجاز گويى در كار نيست .
شاهد اين مدعا روايتى است از حضرت رضا عليه السلام از پدرانشان عليهم السلام از امام حسين عليه السلام كه مى فرمايد: در زمان حيات حضرت على عليه السلام در بعضى از سال ها روز جمعه و روز غدير با هم يكى شد. امير المؤ منين عليه السلام در چنين روزى به منبر رفتند و حمد و ثناى خداوند گفتند، چنان حمدى كه مانند آن را كسى نگفته بود و ثنايى كه كسى غير از ايشان به آن رو نكرده بود.بعضى از گفته هاى ايشان كه حفظ شده ، چنين است : ستايش از آن خدايى است كه بدون نيازمندى به ستايش كنندگانش ، حمد خود را راهى از راه هاى اعتراف به لاهوتيت خود و صمدانيت و ربوبيت خود قرار داد... امروز روز سخن شفاف است براى افراد خاص ، روز شيث است و روز ادريس و روز يوشع ، روز آسايش مورد اعتماد، روز اظهار مصون از مكنون و روز امتحان و آزمايش ضماير است ...؛ اتفق فى بعض سنى اءمير المؤ منين - صلوات الله عليه - الجمعة و الغدير فصعد المنبر، فحمدالله و اءثنى عليه حمدا لم يسمع بمثله و اءثنى عليه ثناء لم يتوجه اليه غيره ، فكان مما حفظ من ذلك قوله : الحمد لله الذى جعل الحمد من غير حاجة منه الى حامديه طريقا من طرق الاعتراف بلاهوتيته و صمدانيته و ربانيته ... هذا يوم النصوص على اءهل الخصوص ، هذا يوم شيث ، هذا يوم ادريس ، هذا يوم يوشع ، هذا يوم الاءمن الماءمون ، هذا يوم اظهار المصون من المكنون ، هذا يوم ابلاء السرائر... .
آيا مى دانيد استكبار چيست ؟ استكبار پيروى نكردن از كسى است كه به طاعت او امر شده ، سر باز زدن از كسى است كه به پيروى از او دعوت شده ايد. اگر كسى در قرآن بينديشد، موارد بسيارى از استكبار را در آن مى يابد. اى مؤ منان ، بدانيد كه خداى والا فرموده است : ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كاءنهم بنيان مرصوص(1)
آيا مى دانيد سبيل الله چيست و چه كسى سبيل و صراط و طريق خداوند است ؟ من صراط الله هستم ؛ كسى كه با طاعت خداوند در آن راه نپيمايد، در آتش دوزخ سرازير گردد، من سبيل خدايم كه خداوند براى پيروى پس از پيامبرش مرا نصب كرد، من قسمت كننده ى بهشت و دوزخم ، من حجت خداوند بزرگ بر بدكاران و نيكوكارانم ، من نور الاءنوار هستم .
پس ، از خواب غفلت بيدار شويد و پيش از آن كه مرگ فرا رسد، به عمل كردن بشتابيد؛ اءفتدرون الاستكبار ما هو؟ هو ترك الطاعة لمن اءمروا بطاعته ، و الترفع على من ندبوا الى متابعته ، و القران ينطق من هذا عن كثير ان تدبره متدبر، و اعلموا - اءيها المؤ منون - ان الله عز و جل قال : ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كاءنهم بنيان مرصوص ، اءتدرون ما سبيل الله و من سبيله و من صراط الله و من طريقه ؟ اءنا صراط الله الذى من لم يسلكه بطاعة الله فيه هوى به الى النار، و اءنا سبيله الذى نصبنى للاتباع بعد نبيه ، اءنا قسيم الجنة و النار، و اءنا حجة الله عز و جل على الفجار و الاءبرار، و اءنا نور الاءنوار فانتبهوا من رقدة الغفلة و بادروا بالعمل قبل حلول الاءجل . (2)
آرى ، حضرت على عليه السلام جان نفيس خويش را صراط و سبيل خدا مى نامد؛ يعنى صراط علمى همان دين خداست و صراط عينى حقيقى همان امام معصوم عليه السلام است ، همچنين است عناوين ديگر مانند ترازوى عدل و قسط كه در ساير روايات آمده است .
ديدگاه حكيمان و فيلسوفان درباره ى حقيقت انسان
فيلسوفان انسان را نوع اخير و حكيمان او را نوع متوسط مى دانند. زيرا در حركت جوهرى ، حركت و مسافت و متحرك در خارج يكى است ، گر چه از جهت تحليل ذهنى ، هر يك از ديگرى جداست و انسان نيز نزد عموم فلاسفه نوع اخير است ، ليكن از نظر حكمت متعاليه انسان نوع متوسطى است كه در زير مجموعه ى آن ، انواع حقيقى بسيارى يافت مى شود.
بنابراين ، نفس چون ماده اى براى كمالات وجودى انسان است . سپس ، اين كمالات در نفس رسوخ كرده ، ملكه مى شود، به گونه اى كه نفس توسط آن كمالات ، صورت خاصى مى گيرد و حقيقتا خود آن مى گردد؛ هر چند پيش از اين ، كمالات به شكل قوه و استعداد در آن وجود داشته است .
انسان به تمام ذات و وجودش به سمت خداوند در حركت است و سرانجام به ديدار او بار مى يابد؛ يا اءيها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه . (3) اگر بر صراط مستقيم سير كند و اصلا خودش صراط مستقيم شود، جمال رحمت پروردگارش را مى بيند؛ وجوه يومئذ ناضرة * الى ربها ناظرة . (4) اگر از صراط مستقيم دور گردد و به كژى گرايد، خودش راه ضلالت و گمراهى مى شود و هيزم آتش مى گردد و جلال قهر و خشم پروردگارش را مى نگرد؛ خداوند سبحان سخن آنان را بيان مى كند كه از مكانى دور فرياد مى زنند: ربنا اءبصرنا و سمعنا(5) ؛ يعنى خدايا ديديم و شنيديم ، در حالى كه آنان نابينا به محشر مى آيند؛ و نحشره يوم القيمة اءعمى(6) . چون از مشاهده ى جمال و رحمت الاهى ناتوان و نابينايند، هر چند جلال و قهر او را مى بينند جاى تدبر است .
1سوره ى صف ، آيه ى 4. 2مسند الامام الرضا عليه السلام : ج 2، كتاب الدعاء، ص 24، ح 28.3سوره ى انشقاق ، آيه ى 6.4سوره قيامة ، آيات 22 - 23.5سوره ى سجده ، آيه ى 12.6سوره ى طه ، آيه ى 124.آیت الله جوادی آملی