|
منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
|
اقوال علماء در علم امام (1)
⭐️اختلاف نظر شدید علما درباره علم امام
بین نظرهای علما درباره علم امام اختلاف شدیدی وجود دارد که به هیچ وجه جمع بین آنها ممکن نیست و ما به بعضی از اظهار نظرهای علما در این باره اشاره می کنیم:
🔴مرحوم شیخ محمد حسین مظفر می گوید:
" امام علم حضوری به همه جزئیات حوادث – حتی به وقت قیامت- دارد و امام همان طور که در خانه خود نشسته است به علم حضوری می داند که فلان شخص مشغول دزدی و فلان شخص مشغول زنا و فلان شخص مشغول قتل نفس و فلان شخص مشغول احسان به یتیم و فلان شخص مشغول خواندن قرآن است. و امام حتی وقت قیامت و تعداد قطرات باران و زمان و مکان باریدن آن و اوصاف بچه هایی که در شکم های مادرانشان هستند به علم حضوری می داند و همه چیزهایی که اخبار می گوید علم آنها مختص به خداست و از جمله پنج چیزی که درآیه آخر سوره لقمان ذکر شده است امام آنها را به علم حضوری می داند، و به علم حضوری می داند که فلان پنیر در دکّان فلان شخص نجس است و فلان تخم مرغ غصب است و فلان شخص که با شخص دیگری در ملکیّت فلان گوسفند اختلاف دارند در ادعای خود دروغ می گوید و خلاصه اینکه امام به همه حوادث گذشته و آینده و به همه موضوعات خارجی بدون استثناء علم حضوری دارد."
⚫️ ولی در مقابلِ مرحوم مظفر ، مرحوم آشتیانی ،فقیه معروف در کتاب "القضا" صفحه 51 می گوید: " بعضی از اهل ظلالت گفته اند امام علم حضوری به همه افعال مردم دارد و به علم غیب حضوری می داند کدام مدعی در ادعای خود راست می گوید و کدام مدعی دروغ می گوید".
می بینیم که فاصله و اختلاف نظر بین این دو عالم درباره علم امام به اندازه ای زیاد است که یکی، دیگری را اهل ضلالت می داند و جمع بین این دو نظر هرگز ممکن نیست.
🔵 مرحوم آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی نوشته اند:
"امام قبل از وصول به مقام امامت و ولایت واجب است احاطه به تمام معقولات و مدرکات را دارا باشد وگرنه وصول به مقام ولایت و امامت قبل از احاطه تمام به معقولات و حوادث،طفره ی عقلیّه خواهد بود و طفره ی عقلیّه مثل حسّیه محال عقلی است".
به عقیده ایشان امام پیش از آن که امام شود لازم است احاطه کامل به همه معقولات و همه ما کان و ما یکون و ما هو کائن تا روز قیامت داشته باشد ،یعنی شرط امامت امام این است که پیش از رسیدن به امامت همه حوادث گذشته و آینده و حال را بداند و از همه امور غیبی و همه آنچه قابل درک است آگاه باشد و اگر پیش از رسیدن به امامت از همه امور غیبی و جزئیات حوادث گذشته و حال و آینده آگاه نباشد ممکن نیست به امامت برسد.
🔴 ولی در مقابل نظر آیت الله رفیعی ، علامه مجلسی می فرماید:" امام پس از رسیدن به مقام امامت بسیاری از چیزها را نمی داند و به تدریج به علمش افزوده می شود و در راه تکمیل معلومات خویش پیش می رود. " ( بحار الانوار/ج 26 ص 21)
می بینیم که فاصله و اختلاف بین نظر این دو عالم چقدر زیاد است که یکی می گوید امام پیش از امامتش باید همه چیز را بدون استثناء بداند وگرنه محال است به امامت برسد . ولی دیگری می گوید امام حتی پس از آن که به امامت می رسد بسیاری از چیزها را نمی داند و کم کم به علم او افزوده می شود و معلوم است که جمع بین این دو نظر به هیچ وجه ممکن نیست.
🔵سید ابوالفضل نبوی قمی در کتاب اُمَراء هستی و سید محمد علی کاظمینی بروجردی در کتاب جواهرالولایه می نویسند:" علم امام نا متناهی و لا یتغیّر است."
معنای این عبارت این است که امام به طور نامحدود از همه امور غیبی و همه حوادث گذشته و حال و آینده آگاه است و ممکن نیست علمش تغییر کند و مثلا اول به امانت و درستکاری فلان حاکمی که او را نصب کرده است اطمینان داشته باشد و پس از آن که آن حاکم در بیت المال خیانت می کند اطمینان امام تغییر کند و تبدیل به سوئ ظن شود ، چنین تغییری در علم امام ممکن نیست.
🔴 ولی در مقابل ِاین نظر مرحوم شیخ مفید (رض) در مسائل عکُبریّه می فرماید:"... هرگز علمای شیعه اجماع نکرده اند که امام همه حوادث آینده را بدون استثناء می داند و اگر کسی بگوید امام همه حوادث را بدون استثناء می داند این را قبول نداریم و گوینده آن را تصدیق نمی کنیم. .."( بحار /ج42ص257)
⭐️می بینیم که بین نظر دو عالم نامبرده و نظر شیخ مفید اختلاف تا چه اندازه است که یک نظر می گوید علم امام نامتناهی است و مثل علم خدا حد و اندازه ندارد و نظر دیگری می گوید اگر کسی بگوید امام همه حوادث آینده را بی استثنا می داند این را قبول نداریم و علمای شیعه هرگز بر چنین مطلبی اجماع نکرده اند . بدیهی است که جمع بین این دو نظر امکان ندارد....
ادامه دارد.....
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، به قلم آیت الله صالحی نجف آبادی صفحه 241 تا 244
اقوال علماء در علم امام (2)
✍دوجریان فکری متضاد
از این چند اظهار نظری که در باره علم امام نقل کردیم روشن می شود که در این مساله ، دو جریان فکری و اعتقادی کاملا متضاد بین علمای شیعه وجود دارد که:
🔴یکی در طرف افراط قرار دارد و صاحبان آن می گویند : امام قبل از امامتش باید به همه امور غیبی احاطه داشته باشد و می گویند : امام حتی چیزهایی را که اخبار می گوید: آنها را غیر خدا هیچ کس نمی داند با علم غیب حضوری می داند ، و می گویند : علم امام غیر متناهی است .
🔵جریان فکری دیگر یک جریان معتدلی است که صاحبان آن می گویند: امام هرگز از همه غیب آگاه نیست بلکه علم غیب امام اندازه معینی دارد که بیش از آن نمی داند و معلوم است که بین ایندو جریان فکری هیچ گونه توافقی امکان ندارد.
ضمنا باید دانست که صاحبان فکر معتدل می گویند: داشتن علم غیب شرط امامت امام نیست، بدین شرح:
🔷1- شیخ مفید طاب ثراه می فرماید: ائمه (ع) گاهی از مافی الضمیر مردم خبر می دادند وبعضی از حوادث را پیش از وقوع آنها می دانستند ولی این اطلاع از ضمیر بعضی از مردم و بعضی از حوادث آینده شرط امامت ائمه نیست (اوائل المقالات ، ص 38)
🔷2- سید مرتضی (ر ه) (شافی ص 188) می فرماید: معاذالله که ما بگوئیم: واجب است امام همه علوم را بداند آری علومی را که لازمه زمامداری است و نیز احکام شرعی را باید بداند ولی علم غیب نه لازمه زمامداری است و نه مربوط به احکام شرعی است پس لازم نیست امام غیب بداند(الشیعه و التشیع از محمد جواد مغنیه، ص 42)
🔶3- شیخ طوسی طاب ثراه می فرماید: ما لازم نمی دانیم امام غیر از احکام ، چیزهای دیگر را که مربوط به احاکم شرعی نیست بداند(تلخیص الشافی جزء اول، ص 252)
🔷4- ابن شهر آشوب می فرماید: پیغمبر وامام ، واجب است علوم دین را بدانند ولی لازم نیست علم غیب داشته باشند و ماکان و یکون را بدانند (متشابه القرآن و مختلفه جزء اول ، ص 211)
این عده از علما می گویند: داشتن علم غیب شرط امامت امام نیست.
⚫️ در حالی که آیة الله رفیعی قزوینی می گوید : شرط امامت امام این است که قبل از امامت به همه امور غیبی و همه حوادث از راه علم غیب احاطه داشته باشد و گرنه محال است امام شود .ببین تفاوت بین این دو از نظر از کجاست تا به کجا؟
🍁منشا این دو نظر متضاد چیست؟
⭐️در اینجا این سوال پیش می آید که منشا این دو نظر متضاد چیست؟ این علما که می خواهند نظر اسلام را درباره علم امام بیان کنند ، چگونه از دلیل های اسلامی دو نظر متضاد به دست آورده اند؟ آن هم تضادی به این اندازه شدید که یکی می گوید امام قبل از رسیدن به امامت باید همه امور غیبی را بداند و دیگری می گوید امام حتی بعد از رسیدن به امامت هم بسیاری از چیزها را نمی داند. یکی می گوید امام علم غیب حضوری به همه اعمال مردم و همه اموری که پشت پرده غیب است دارد و دیگری می گوید اگر کسی عقیده داشته باشد که امام با علم غیب حضوری همه اعمال مخفیانه مردم را می داند از ضلالت است.
🌷پاسخ این سوال این است که در جو اسلامی ،اخباری که مشتمل بر غلو درباره ائمه علیهم السلام است از طرف گروه های مختلفی جعل و منتشر شد که این اخبار در مقابل دلیل های اصیل اسلامی در مورد علم پیغمبر و امام قرار گرفت و یک جریان فکری افراطی در مقابل جریان فکری اصیل اسلامی درباره علم پیغمبر و امام به وجود آورد.
این اخبار جعلی بعضی به دست دوستان نادان و بعضی به دست دشمنان دانا و بعضی به دست عشرت طلبان اِباحی ساخته و منتشر شد و مجموعا به هم پیوست و یک زمینه و بستر فکری به وجود آورد و با این که ائمه علیهم السلام شدیدا با اخبار مشتمل بر غلو مبارز می کردند، باز هم این اخبار جعلی در جو اسلامی جا باز کرد و یک جریان فکری افراطی در مورد پیغمبر و امام ایجاد نمود که قرن ها استمرار یافت و هنوز هم ادامه دارد . و نشر این اخبار جعلیِ مشتمل بر غلو به طوری گسترده و فراوان بود که به دست عوامل نفوذی ،حتی در کتاب های حدیث اصحاب ائمه علیهم السلام نیز راه یافت و بعضی از آن ها از این طریق وارد اصول کافی هم شد و به عنوان پشتوانه جریان فکری افراطی مورد استناد قرار گرفت که هنوز هم ادامه دارد.
ادامه دارد.....
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، به قلم آیت الله صالحی نجف آبادی صفحه 244 تا 246
اقوال علماء در علم امام (3)
✍یک نمونه از اخبار جعلی:
یکی از این اخبار جعلی که در به وجود آوردن تفکر غلو آمیز درباره ائمه علیهم السلام نقش موثری داشته خبری است که در اصول کافی بدین صورت از قول امام صادق (ع) نقل کرده اند که: " هر امامی که نداند چه خیر و شری به او می رسد و به سوی چه سرنوشتی می رود وی حجت خدا بر خلقش نخواهد بود." ( اصول کافی ج1ص 258).
⭐️ یکی از راویان این حدیث ،عبدالله بن قاسم حضرمی است که نجاشی _طاب ثراه- درباره او می نویسد:
"عبدالله بن قاسم حضرمی معروف به "بَطَل" فردی کذاب و غالی مذهب است . از افراد غالی نقل حدیث می کند، هیچ خیری در او نیست و به روایت وی نمی توان اعتماد کرد."(رجال نجاشی ص167).او کتابی دارد که جماعتی آن را از وی روایت می کنند و شیخ طوسی می فرماید: " او واقفی بوده است".(رجال شیخ طوسی ص 357 شماره 50) .بنابراین او از دشمنان حضرت امام رضا (ع) نیز محسوب می شودکه منکر امامت او بوده است.
⭐️این حدیث که در نیمه دوم قرن دوم هجری به دست این مرد کذّاب در کتاب او نوشته شده است از آن زمان تا حال بیش از 12 قرن است که از این کتاب به آن کتاب منتقل می شود و برای اثبات وسعت علم امام به آن استناد می گردد. در حالی که راوی آن مردی غالی مذهب و کذّاب است.
⭐️به مقتضای این حدیث ، باید گفت : حضرت علی (ع) در جنگ صفین ، امید نداشته که بر معاویه پیروز شود و می دانسته است سرانجام این جنگ تحمیل آتش بس کذائی و شکست امام و تحمیل حکمیّت کذائی و پیدایش خوارج خواهد بود. و عاقبت یکی از آنان وی را در مسجد کوفه ترور خواهد کرد. و نیز باید گفت : حضرت امام حسن (ع) وقتی که 40000 نیروی رزمی را برای سرکوبی معاویه حرکت داد امید نداشته است که بر معاویه پیروز شود، و می دانسته است سرانجام به علت خیانت یارانش و اختلاف و پراکندگی نیروها ، صلحی تلخ و غیر عادلانه بر او تحمیل خواهد شد و نیز آن امام می دانسته است که آن تروریست منافق در ساباط مدائن قصد حمله به او را دارد و با این وصف از آن پیشگیری نکرد تا آن نانجیب به وی ضربت بزند و امام بیمار و بستری شود و نیز امام می دانسته است در آن ظرف شیر سم ریخته اند و با این وصف شیر مسموم را نوشید و به دنبال آن بیمار و بستری شد و سرانجام از شدت مسمومیت درگذشت. و نیز باید گفت امام حسین (ع) وقتی که از مکه به سوی کوفه حرکت کرد امیدوار نبود که در کوفه استقرار یابد و حکومت تشکیل دهد و می دانست او را محاصره نظامی می کنند و نمی گذارند آزادانه به کوفه برود و از برگشتن او نیز جلوگیری می شود و سرانجام با یک حمله نظامی ، امام را با شمشیر ظلم و استبداد می کشند و نیز باید گفت : رسول خدا (ص) در جنگ احد امیدوار نبود که بر دشمن پیروز شود بلکه می دانست اصحابش بر خلاف دستور او موضعِ خود را –در تپه عینین- رها می کنند و دشمن آن تپه را دور می زند و از پشت به نیروهای اسلام حمله می کند و آنها را به سختی شکست می دهند و سرانجام خود آن حضرت از ناحیه صورت سخت ضربت می خورد و با صورت خون آلود به زمین می افتد ، و سرانجام نه تنها نیروهای اسلام پیروز نمی شوند بلکه سنگین ترین شکست را متحمل می شوند.
ادامه دارد.....
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، به قلم آیت الله صالحی نجف آبادی
اقوال علما در علم امام(4)
✍ استدلال علماء به حدیث غالی کذّاب:
🍁گروهی از علماء و صاحبان قلم به حدیث نامبرده، که دانستیم راوی آن فردی کذّاب و فاسد العقیده است ، استدلال کرده اند و با استناد به آن گفته اند :" رسول خدا (ص) می دانست گوشتی که آن زن یهودی برای پذیرائی او تهیه کرده بود مسموم است و آن را خورد و مسموم شد. امام حسن (ع) می دانست آن شیر مسموم است و آن را نوشید و مسموم شد، امام حسین (ع) می دانست در این سفر کشته می شود و دانسته خود را به کشتن داد".
🍁 مرحوم شیخ محمد حسین مظفر در پاسخ کسانی که می گویند : اگر امام بداند فلان غذا یا شیر مسموم است و یا فلان سفر ، صد در صد خطر قتل دارد، آن چیز مسموم را نمی خورد و اقدام به فلان سفر نمی کند و خود را عمدا به کشتن نمی دهد.در پاسخ این کسان می گوید: " اگر کسی بگوید ائمه علیهم السلام نمی دانسته اند چه به سرشان می آید، و اگر می دانستند، اقدام نمی کردند و مثلا سم نمی خوردند. چون این خود را به مهلکه انداختن است. این سخن با اخبار ائمه علیهم السلام منافات دارد ، زیرا اخبار صریحا دلالت داردکه ائمه علیه السلام با علم و یقین اقدام کرده و مثلا سم خورده یا خود را به کشتن داده اند . این امام صادق (ع) است که می گوید: "هر امامی که نداند چه خیر و شری به او می رسد و به سوی چه سرنوشتی می رود، او حجت خدا بر خلقش نخواهد بود. " ( کتاب علم الامام از شیخ محمد حسین مظفر ص 53).
🌻مرحوم مظفر نمی گوید اگر پیغمبر یا امام دانسته سم بخورند ، خود را عمدا به مهلکه نینداخته اند و نمی گوید: من قبول ندارم که خود را دانسته به مهلکه انداختن به حکم عقل محکوم می باشد و نمی گوید :" خداوند متعال در سوره بقره آیه 195 که می گوید:" عمدا خود را به مهلکه نیندازید ".این حکم ِ را تایید نمی کند و نمی گوید: " این حکم عقل نیست که اگر پیغمبر یا امام بدانند فلان چیز مسموم است ،نمی خورند و خود را به مهلکه نمی اندازند". بلکه می گوید: چون اخبار صریحا گفته است پیغمبر و امام دانسته سم می خورند ما باید بپذیریم ، آن گاه برای این که ثابت کند اخبار صریحا می گوید پیغمبر و امام دانسته سم می خورند و به حدیث آن کذّاب فاسد العقیده، عبدالله بن قاسم حضرمی، استدلال می کند و حدیث این راوی کذاب را با اطمینان خاطر به امام صادق(ع) نسبت می دهد.
🍁اینجاست که باید گفت : این یکی از مظلومیت های گوناگون امام صادق (ع) است که به وسیله دوستان آن حضرت ،احادیث ضد قرآن افراد کذاب و فاسد به وی نسبت داده می شود.و به عنوان یک عقیده، که مورد تایید اما صادق (ع) است ، به دیگران القا می گردد!
🌻این موجب تعجب است که در جو علمی حوزه های تدریس و تحقیق که جو تعقّل و تفکر و جو برانگیختن دفائن عقول است، چگونه عقل فلج می شود و تعقل تعطیل می گردد و حکم عقل محکوم شناخته می شود و آیه قرآن که حکم عقل را تایید می کند به فراموشی سپرده می شود و تعبّد به حدیث یک راوی غالی کذاب جای حکم عقل و قرآن را می گیرد!
⭐️اینجاست که باید گفت: غلات کذّاب تا حد زیادی موفق شده اند عقیده خود را در قالب حدیث ، وارد کتاب های حدیثی کنند و آن را به صورت یک جریان فکری وارد جامعه شیعه سازند و این جریان فکری را در مقابل جریان فکری اصیل اسلامی و به موازات آن پیش ببرند و امتداد و گسترش دهند تا آنجا که حدیث یک غالی کذابی مانند عبدالله بن قاسم حضرمی وارد اصول کافی می شود و قرن ها مورد استناد قشری از علما و صاحبان قلم قرار می گیرد.و محتوای آن را مبنای اعتقادی خود در مورد علم امام قرار می دهند. در حالی که آیات قرآن و اخبار معتبر بر خلاف آن دلالت دارد.
🌷مرحوم مظفر تنها نیست
مرحوم مظفر دراستناد به حدیث این غالی کذّاب تنها نیست بلکه این حدیث از زمان تالیف کتاب کافی تا کنون پیوسته مورد استناد بوده است، و ما در اینجا نام گروهی را که در عصر حاضر به حدیث مزبور استناد کرده اند همراه نام مرحوم مظفر می آوریم:
⭐️ا)شیخ محمد حسین مظفر در کتاب علم الامام ص 153
⭐️2) سید احمد فهری زنجانی در کتاب سالار شهیدان ص 236
⭐️3) سید محمد مهدی مرتضوی لنگرودی در کتاب یک تحقیق عمیق تر ص54
⭐️4) محمد حسن اشعری و حسین کریمی و سید حسن آل طه در کتاب یک بررسی مختصر ص 16
⭐️5) علی کاظمی در کتاب راه سوم ص 33
⭐️6) عطائی خراسانی در ضمیمه افسانه کتاب ص 511
⭐️7) محمد علی انصاری قمی در کتاب دفاع از حسین شهید ص 43
⭐️8) علی اکبر غفاری در مقدمه کتاب بررسی تاریخ عاشورا ص 30
⭐️9) محمد تقی مصباح یزدی در کتاب راهنما شناسی ص 482
🍁این عده که نام بردیم در کتاب های نامبرده برای اثبات علم امام به حدیث یاد شده،که از عبدالله بن قاسم حضرمی کذّاب است ، استناد کرده اند و بعضی از آنان برای اینکه ثابت کنند امام حسین (ع) دانسته خود را به کشتن داده است به حدیث بی اعتبار این دروغگوی بدسابقه تمسک نموده اند
و بدین گونه روشن می شود که غلات توانسته اند فکر خود را در قالب حدیث در مقابل فکر اصیل اسلامی در محیط اسلام مطرح کنند و امتداد و گسترش دهند و گروهی را به دنبال خود بکشانند تا آنجا که این فکر به صورت یک جریان درآید، و در موازات فکر اصیل اسلامی قرن ها بماند و حتی در نزد بعضی از صاحبان قلم به عنوان راقی ترین فکر شناخته شود.
ادامه دارد.....
📚منبع : کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی به قلم آیت الله صالحی نجف آبادی.
اقوال علما در علم امام(5)
🍁حدیث مزبور با قرآن تضاد دارد:
حدیث مزبور علاوه بر آن که راوی آن کذاب و سندش بی اعتبار است ، محتوای آن هم با قرآن کریم تضاد دارد و پیشوایان دین فرموده اند :"هر حدیثی که با قرآن تضاد دارد بی اعتبار است و باید دور انداخته شود".
⭐️در حدیثی که از امام رضا (ع) وارد شده است، حضرت فرموده اند:..."لا تَقبَلوا عَلَینا خِلافَ القرانِ". یعنی آنچه را به ما نسبت می دهند اگر مخالف قرآن است قبول نکنید . (رجال کشی ص224).
🌟و اینک ما دو نمونه از موارد اختلاف و تضاد حدیث مزبور را با قرآن کریم ذکر می کنیم:
🔵نمونه اول:
در قرآن مجید آمده است:" قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُم"ْ .(احقاف /9)یعنی ای پیغمبر به مردم بگو من اولین پیغمبر نیستم و نمی دانم چه بر من خواهد گذشت و نمی دانم چه بر شما خواهد گذشت.
🔸این آیه شریفه صریحا می گوید: رسول خدا (ص) نمی داند چه بر او خواهد گذشت و چه خیر و شری بر او خواهد رسید.ولی حدیث مزبور می گوید هر امامی که نداند چه خیر و شری به او می رسد او حجت خدا نخواهد بود، یعنی شرط امامت امام این است که همه جزئیات سرنوشت خود و آنچه به او خواهد رسید چه خیر و چه شر دقیقا بداند ، و تضاد بین این آیه و حدیث آن قدر واضح است که احتیاجی به توضیح ندارد.ولی کسانی که به حدیث مزبور استناد کرده اند تا ثابت کنند امام حسین (ع) دانسته خود را به کشتن داد توجه به این تضاد بین آیه و حدیث نکرده اند. توجه نکرده اند که آیه شریفه می گوید : پیغمبر اکرم از همه جزئیات سرنوشت خود و خیر و شری که به او خواهد رسید آگاه نیست، در حالی که حدیث مزبور می گوید: شرط امامت امام این است که از همه جزئیات سرنوشت خود و همه خیر و شری که به او خواهد رسید آگاه باشد وگرنه او امام و حجت خدا نخواهد بود. و معلوم است که مقام امام از مقام پیغمبر بالاتر نیست ،چون به مقتضای حدیث مزبور شرط پیغمبری پیغمبر (ص) این است که از همه جزئیات سرنوشت خود و هر خیر و شری که به او خواهد رسید آگاه باشد در حالی که آیه شریفه می گوید پیغمبر اکرم (ص) از همه جزئیات سرنوشت خود و هر آنچه بر او خواهد گذشت به طور دقیق آگاه نیست و این تضاد آشکاری است بین آیه شریفه و حدیث مزبور و پیشوایان دین فرموده اند : هر حدیثی که مخالف قرآن باشد مردود است ولی کسانی که حدیث مزبور را دلیل بر این گرفته اند که امام حسین (ع) دانسته خود را به کشتن داد و به این تضاد آشکاری که بین حدیث مزبور و قرآن کریم وجود دارد توجه نکرده اند وگرنه چنین نمی گفتند.
ادامه دارد.....
📚منبع : کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی به قلم آیت الله صالحی نجف آبادی
اقوال علما در علم امام(6)
✍بررسی یکی دیگر از تضادهای قرآن کریم با حدیثی که دامنه علم ائمه علیه السلام را نامحدود می داند.
✅در قرآن کریم آمده است:"قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلَا ضَرّاً إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (اعراف/188). یعنی تو ای پیغمبر !به مردم بگو ،من مالک هیچ سود و زیاتی یرای خودم نیستم مگر آنچه خدا بخواهد و اگر من همه غیب را می دانستم ،جلب خیر بیشتری می کردم و هیچ حادثه ناراحت کننده ای به من نمی رسید . من نیستم مگر انذار کننده و بشارت دهنده برای مردمی که ایمان می آورند.
این بخش از آیه شریفه :"وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ "مشتمل بر دو قیاس استثتائی است و صورت قیاس اول این است:
🔶"اگر من از همه غیب آگاه بودم خیر بیشتری جلب می کردم ولی می بینید که جلب خیر بیشتری نمی کنم پس در هر موردی که جلب خیر بیشتری نمی کنم غیب نمی دانم."
وصورت قیاس دوم این است:
🔷"اگر من از همه غیب آگاه بودم،حادثه ناراحت کننده ای به من نمی رسید ولی می بینید که حوادث ناراحت کننده به من می رسد پس در هر موردی که حادثه ناراحت کننده ای به من می رسد غیب نمی دانم."
ما در اینجا درباره قیاس دوم به تفصیل بحث می کنیم:
🌟کلمه "سوء" را که در آیه شریفه آمده است به حادثه ناراحت کننده ترجمه کردیم چون راغب در مفردات در معنای این کلمه می گوید:
"سوء هر امری است که انسان را ناراحت و غمگین کند ،چه از امور دنیوی باشد و چه اخروی، چه از احوال مربوط به نفس یا بدن باشد و یا خارج از نفس و بدن مانند از دست رفتن مال یا آبرو و یا فقدان دوست."(مفردات راغب اصفهانی ص252)
آیه شریفه می خواهد بگوید :هر جا که "سوء" به رسول خدا می رسد ،او غیب نمی داند زیرا اگر غیب می دانست،از "سوء" جلوگیری می کرد که به او نرسد.
مثلا آنجا که رسول اکرم (ص)دستش را روی سنگی می گذارد و عقربی دست آن حضرت را می گزد (وسایل الشیعه ج9ص166) از وجود عقرب آگاه نیست وگرنه دستش را روی سنگ نمی گذاشت تا عقرب دست او را نگزد و سوء و ناراحتی به وی نرسد چون این فطری هر انسان است که اگر بتواند، جلوی آسیب را می گیرد تا دچار آن نشود.
🌟و نیز آنجا که رسول خدا(ص) گوشت مسمومی را ،که آن زن یهودی برای پذیرائی آن حضرت مهیا کرده بود ، می خورد و مسموم و ناراحت می شود (تاریخ طبری ج2ص 303)از مسموم بودن آن گوشت آگاه نیست وگرنه آن گوشت را نمی خورد تا مسموم و ناراحت نشود.
و نیز آنجا که رسول خدا (ص) در جنگ احد 50نفر تیرانداز را روی تپه عینین مستقر کرد که اگر دشمن خواست آن تپه را دور بزند و از پشت حمله کند ،جلوی او را با تیراندازی بگیرند ولی پس از شروع جنگ اکثریت آن پنجاه نفر برخلاف دستور آن حضرت موضع خود را رها کردند و دشمن آن تپه را دور زد و از پشت به لشکر اسلام حمله کرد و آن شکست سخت را به نیروی اسلام وارد ساخت که 70نفر از مسلمانان شهید شدند و پیغمبر اکرم (ص) به سختی آسیب دید و دندانش شکست و حلقه آهنین بند کلاه خود در استخوان گونه اش فرو رفت و با صورت خون آلود در یکی از گودال هایی که دشمن تعبیه کرده بود افتاد .(تاریخ طبری ج2ص198 و مغازی واقدی ج1ص244)در اینجا اگر رسول اکرم (ص) قبلا می دانست که اکثریت آن پنجاه نفر موضع خود را رها می کنند ،افراد دیگری را به جای آنان می گماشت و یا فکر دیگری می کرد و از دور زدن دشمن و حمله کردن از پشت جلوگیری می نمود تا چنین ناراحتی و سوءی به او نرسد و این تعداد از نیروی اسلام از دست نرود.
🔵این سه حادثه ای که ذکر شد ، از مصداق های "مسّ سوء" و" آسیب دیدن پیغمبر اکرم (ص)" است که آیه شریفه می گوید: " هر جا آن حضرت آسیب می ببیند و سوءی به او می رسد غیب نمی داند".
ولی حدیث مورد بحث می گوید: "امام باید هر حادثه ای را که بر او وارد می شود از پیش بداند وگرنه امام نیست". واین تضاد آشکاری است بین قرآن کریم و حدیث مورد بحث که راوی آن ، عبدالله بن قاسم حضرمی کذّاب است ،و این بود نمونه دوم از تضاد بین قرآن و حدیث مزبور.
🔴بدیهی است کسانی که برای اثبات علم غیب امام به حدیث مزبور تمسّک می کنند باید قبلا به این تضاد آشکاری که بین این حدیث و قرآن کریم موجود است توجه کنند و آنگاه به این دستور ائمه علیهم السلام که فرموده اند حدیث مخالف قرآن را قبول نکنید،بنگرند و از تمسک به حدیث مزبور خودداری نمایند.
ادامه دارد.....
📚منبع : کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی به قلم آیت الله صالحی نجف آبادی
اقوال علماء در علم امام (7)
✍نظر صاحب المیزان درباره حدود علم پیغمبر و ائمه علیهم السلام
🔵صاحب المیزان –رضوان الله علیه- مضمون حدیث کذّاب مزبور را قبول دارند که پیغمبر و امام به علم غیب می دانند در آینده چه خیر و شری به آنان خواهد رسید و به سوی چه سرنوشتی پیش خواهند رفت و مثلا رسول خدا (ص)می داند آن گوشت مسموم است و آن را می خورد و امام حسن (ع) به علم غیب می داند که آن شیر مسموم است و آن را می نوشد ،و حضرت علی (ع) به علم غیب می داند که ابن ملجم برای کشتن او کمین کرده است و به سوی کشته شدن می رود،و امام حسین (ع) به علم غیب می داند در فلان روز او را در کربلا می کشند و به سوی کشته شدن می رود ،و خلاصه پیغمبر و امام به علم غیب از همه جزئیات حوادث آینده و همه حقایق اشیاء آگاهند و هیچ امری از امور از آنان پوشیده نیست. ایشان در این باره می فرمایند:" اخبار فراوانی از ائمه علیهم السلام وارد شده است که خداوند علم همه چیز را به پیغمبر و ائمه علیهم السلام آموخته است."( المیزان ج 18ص207).
🔶معظم له سپس به این اشکال اشاره می کنند که اگر پیغمبر اکرم (ص)می دانست آن گوشت مسموم است ، چرا آن را خورد، و خویش را عمدا به مهلکه انداخت ،و همچنین حضرت علی (ع) و امام حسین (ع)چرا از خطر قطعی پیشگیری نکردند و امام حسین (ع) با اینکه می دانست در سفر عراق کشته می شود چرا از رفتن به این سفر اجتناب نکرد؟و بالاخره چرا این دو امام خود را عمدا به مهلکه انداختند با این که این کار حرام است؟
⭐️آن گاه ایشان برای پاسخگوئی به این اشکال بیان مفصلی دارند که محصولش این است "اگر پیغمبر و امام علم عادی به خطر داشته باشند ،ممکن است از آن پیشگیری کنند و به مهلکه نیفتند ولی چون علم پیغمبر و امام علم لدنّی و موهبتی است این علم لدنّی نمی تواند از وقوع خطر جلوگیری کند.
مثلا پیغمبر اکرم (ص) به علم عادی می داند که آن گوشت مسموم نیست و از این رو آن را می خورد و از طرفی یک علم لدنی دارد به این که این گوشت مسموم است و علم لدنی دیگری دارد به این که این گوشت مسموم را خواهد خورد و مسموم خواهد شد و این علم لدنی آن حضرت به مسموم بودن گوشت نمی تواند جلوی خوردن آن را بگیرد. زیرا فرض این است که او علم دارد به این که گوشت مسموم را حتما خواهد خورد چون علت تامّه آن موجود خواهد شد وعلت تامّه آن که موجود شود ، خوردن گوشت مسموم حتمی است و جلوی آن را نمی توان گرفت .
⭐️رسول خدا (ص) به علم غیب می داند که آن زن یهودی آن گوشت را مسموم می کند و از وی دعوت می نماید و او دعوت را می پذیرد و به اختیار خود گوشت را ، که به علم عادی می داند مسموم نیست و به علم غیب می داند مسموم است، می خورد و مسموم می شود و این علم غیب پیغمبر ،(ص)به مسموم بودن گوشت سبب نمی شود که علم عادی او به مسموم نبودن آن از بین برود و چون علم عادی دارد که گوشت سالم است آن را می خورد. پس علم عادی وی به سالم بودن گوشت در سلسه علل خوردن آن واقع می شود، یعنی چون علم عادی دارد که گوشت سالم است اراده می کند آن را بخورد و با اختیار خود ، گوشت را می خورد و معلوم است که وقتی همه مقدمات و علل خوردن گوشت مسموم موجود شود خوردن آن حتمی و به صفت ضرورت است نه به صفت امکان و از این رو جلوی وقوع آن را نمی توان گرفت.بنابر این ،علم غیب پیغمبر اکرم (ص) به مسموم بودن گوشت نمی تواند جلوی خوردن آن را بگیرد ولی اگر علم عادی داشته باشد به مسموم بودن گوشت این علم عادی مانع خوردن آن می شود .و علم غیب به مسموم بودن گوشت، را نباید مانند علم عادی دانست،و خلاصه نسبت فعل پیغمبر (ص)یعنی خوردن گوشت مسموم به اراده آن حضرت نسبت امکان است که اگر اراده خوردن کند می خورد واگر اراده نخوردن کند ، نمی خورد ولی نسبت این فعل به علت تامّه آن نسبت ضرورت و حتمیت است که نمی تواند واقع نشود چون علت تامّه آن موجود شده است، پس علم غیب پیغمبر به مسموم بودن گوشت نمی تواند جلوی خوردن آن را بگیرد.
🔶از اینجا روشن شد که علم غیب پیغمبر به خطر مسمومیت نمی تواند جلوی وقوع آن را بگیرد و نظیر این مطلب قصه فرعونیان است که قرآن کریم می گوید: فرعونیان با اینکه یقین به حقانیت آیات موسی(ع) داشتند آنهارا انکار کردند (سوره نمل آیه 14) در اینجا فرعونیان علم داشتند که اگر آیات حضرت موسی را انکار کنند به جهنم می روند ولی علم آنان به خطر جهنم نتوانست جلوی انکارشان را بگیرد ونظیر دیگرش کسی که در فضای بالا ،روی تیر ایستاده است وعلم دارد که اگر سقوط کند می میرد وبه محض اینکه تصوّر سقوط می کند می افتد ومی میرد در اینجا علم او به خطر مرگ جلوی سقوط اورا نمی گیرد ،یعنی اراده عدم سقوط در او ایجاد نمی کند...(المیزان ج18ص 208)
ادامه دارد.....
📚 منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال
علما در علم امام.
اقوال علماء در علم امام (8)
🌟نقد دیدگاه صاحب المیزان درباره حدود علم پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السلام
🔵مطلب اول:
معظم له فرموده اند :"اخبار فراوانی وارد شده است که -خداوند علم همه چیز را به طور نامحدود به پیغمبر اکرم (ص) و ائمه علیهم السلام آموخته است. بنابراین پیغمبر (ص) مسموم بودن آن گوشت را می داند و امام علی (ع) کمین کردن ابن ملجم را برای کشتن آن حضرت می داند و امام حسین (ع) کشته شدن خود را در سفر کوفه می داند و رسول اکرم (ص) به علم غیب شکست خود را در جنگ احد از پیش می داند ..."
چنان که معلوم است پایه و اساس ادعای صاحب المیزان –طاب ثراه- این است که اخبار ماثور از ائمه علیهم السلام دلالت دارد که علم لدنی پیغمبر و امام به طور نامحدود به همه چیز احاطه دارد، ولی ما پس از تتبّع وسیع در اخباری که مربوط به علم پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السلام است ، حتی یک خبر هم نیافتیم که دلالت کند پیغمبر و امام علم غیب به همه چیز به طور نامحدود دارند ،بلکه اخباری را یافتیم که برعکس این مطلب دلالت دارد و می فهماند که علم غیب پیغمبر و امام حد و اندازه معینی دارد که بیش از آن نمی دانند و ما چند نمونه از این اخبار را در اینجا می آوریم:
✅نمونه اول:
در اصول کافی آمده است :"مردی از اهل فارس از حضرت ابوالحسن (ع) پرسید: آیا شما غیب می دانید؟ امام فرمود: ابوجعفر یعنی امام محمد باقر (ع) گفته است: گاهی علم غیب برای ما -گسترده می شود و می دانیم و گاهی جلوی آن گرفته می شود و نمی دانیم .(اصول کافی ج1ص256).
این حدیث که سندش هم صحیح است صریحا دلالت دارد که ائمه علیهم السلام بخشی از علم غیب را دارند و بخش دیگر را ندارند .
✅نمونه دوم:
در کافی به سند صحیح از امام محمد باقر (ع) آمده است که فرمود :"خدا دو علم دارد، یکی علمی است که هیچ کس غیر او نمی داند و دیگر علمی است که به ملائکه و پیغمبران تعلیم کرده است و ما آن را می دانیم .( اصول کافی ج1ص 256).
از این حدیث صحیح معلوم می شود خداوند بخشی از علوم را به پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السلام نداده است.
✅نمونه سوم:
در رجال کشی به سند صحیح از ابوبصیر آمده است:"ابوبصیر گفت : به امام جعفر صادق(ع) گفتم: اینان می گویند،فرمود :چه می گویند؟ گفتم: می گویند:شما عدد قطره های باران و عدد ستاره ها و عدد برگ های درختان و عدد ذرات خاک و اندازه وزن آب های دریاها را می دانید. امام دست خود را به سوی آسمان بلند کرد و –از روی تعجب- گفت: سبحان الله! سبحان الله! نه به خدا قسم ، اینها را غیر از خدا هیچکس نمی داند .( رجال کشی ص299) .
از این حدیث صحیح معلوم می شود چیزهایی که در آن ذکر شده است علم آنها مختص به خداست . یعنی اینها از مصادیق علوم اختصاصی خداست که در خبر مزبور آمده است و پیغمبر و امام آن ها را نمی دانند. ضمنا احادیث بسیار دیگری وجود دارد که دلالت می کند علم پیغمبر و امام محدود به اندازه معینی است که بیش از آن نمی دانند و ما برای رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می کنیم.
🌟با توجه به اخبار فراوانی که محدودیت علم پیغمبر و امام را ثابت می کند آیا این ادعای صاحب المیزان که می فرمایند"اخبار بسیاری دلالت دارد که پیغمبر و امام همه چیز را می داند "قابل قبول است؟
🌹ادامه دارد....
📚 منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علم در علم امام.
اقوال علماء در علم امام (9)
🌟تضاد دیدگاه صاحب المیزان درباره حدود علم پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السلام با آیات قرآن کریم
✅مطلب دوم:
این که صاحب المیزان فرموده اند:"علم غیب پیغمبر (ص) به مسموم بودن گوشت نمی تواند مانع خوردن آن شود " مخالف قرآن است . زیرا آیه 188 از سوره اعراف که قبلا ذکر شد می گوید: اگر پیغمبر خدا از همه غیب آگاه بود، آسیبی به او نمی رسید ،پس در هر جا آسیب و ناراحتی می بیند غیب نمی داند و این به معنای این است که اگر به علم غیب بداند آن گوشت مسموم است، این علم او به مسمومیت گوشت، مانع خوردن آن می شود و آن را نمی خورد و مسموم و ناراحت نمی شود. پس آیه مزبور می گوید:علم غیب پیغمبر اکرم (ص) به مسموم بودن گوشت ، جلوی خوردن گوشت و مسموم شدن آن حضرت را می گیرد. در حالی که المیزان برخلاف آیه مزبور می گوید:علم غیب پیغمبر(ص) به مسموم بودن گوشت جلو خوردن آن را نمی گیرد ، و ما باید یا سخن قرآن را قبول کنیم یا سخن المیزان را.
🔵مطلب سوم :
المیزان ادعا می کند وقتی که پیغمبر اکرم (ص) گوشت مسموم را می خورد هم علم عادی دارد که گوشت سالم است، و هم علم غیب دارد که گوشت مسموم است، و علم غیب آن حضرت به مسموم بودن گوشت با علم عادی او به سالم بودن آن تضاد ندارد و آن را از بین نمی برد.
باید گفت یکی از بدیهی ترین بدیهیات این است که اگر پیغمبر خدا (ص) به علم عادی بداند که این گوشت سالم است و قصد کند آن را بخورد و قبل از خوردن آن جبرئیل از غیب خبر بدهد که این گوشت مسموم است، این علم غیب پیغمبر (ص) به مسموم بودن گوشت علم عادی او را به سالم بودن آن از بین می برد.و یک علم ،بیشتر برای او نمی ماند و آن هم علم غیب وی به مسموم بودن گوشت است، و در این حال گوشت را نخواهد خورد و مسموم نخواهد شد و اگر گوشت را بخورد و مسموم شود، معلوم می شود آن علم غیب را نداشته است.
🔸و نیز یکی از بدیهی ترین بدیهیات این است که اگر رسول خدا (ص) قبلا به علم غیب بداند که این گوشت مسموم است،ممکن نیست علم عادی پیدا کند که این گوشت سالم است. بنابراین ، علم غیب پیغمبر (ص) به مسموم بودن گوشت هرگز با علم عادی او به سالم بودن آن جمع نمی شود ، چه این علم غیب بعد از علم عادی حاصل شود و چه قبل از آن موجود باشد، و این مطلب به قدری واضح است که اگر کسی خلاف آن بگوید،تعجب آور و حیرت انگیز خواهد بود و اگر کسی بشنود که المیزان چنین گفته است، باور نخواهد کرد تا خودش المیزان را ببیند و آنگاه که المیزان را ببیند انگشت به دهان ، حیران خواهد ماند که چگونه چنین مطلبی به قلم آمده است؟!
🔴مطلب چهارم:
صاحب المیزان می فرمایند:"پیغمبر اکرم (ص) از زمان های قبل به علم غیب می داند که در آینده در فلان روز از گوشت مسمومی ، که آن زن یهودی برای پذیرائی او فراهم می کند، خواهد خورد و مسموم خواهد شد..."باید دانست این مطلب مبنی بر ادعائی است که ایشان دارد و می فرمایند: اخبار فراوانی دلالت دارد بر این که پیغمبر و امام همه جزئیات حوادث آینده را می دانند و مثلا رسول خدا (ص) از پیش می داند که فلان زن یهودی، در فلان ساعت ، زهری را از فلان مرکز تهیه می کند و گوشت فلان گوسفند را با آن زهر مسموم می سازد و در فلان ساعت آن حضرت را برای مهمانی دعوت می نماید و او دعوت را می پذیرد و در آن مهمانی همان گوشت مسموم را می خورد و مریض می شود، ولی چنان که قبلا اشاره شد بر خلاف ادعای المیزان ، چنین اخباری وجود ندارد که دلالت کند پیغمبر و امام از همه جزئیات حوادث آینده بدون استثناء آگاهند بلکه اخبار زیادی دلالت دارد که پیغمبر و امام بسیاری از حوادث آینده را نمی دانند،علاوه بر این آیه "ما اَدری ما یَفعَل بی وَ لا بِکُم" دلالت دارد که پیغمبر اکرم (ص) نمی داند چه خیر و شری به او خواهد رسید. بنابر این ، ادعای المیزان بی دلیل است و علاوه بر این ، دلیل هایی بر خلاف آن وجود دارد.
🌺ادامه دارد.....
📚منبع: قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام.
اقوال علماء در علم امام (10)
✍ادامه نقد دیدگاه صاحب المیزان درباره حدود علم پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السلام
✅مطلب ششم
اشکالی که صاحب المیزان مطرح کردند این بود که خود را دانسته به مهلکه انداختن، حرام است ، پس چرا پیغمبر اکرم (ص) که به علم غیب می دانست در جنگ احد شکست می خورد، خود را به مهلکه انداخت؟ و گوشتی را که می دانست مسموم است چرا خورد؟ و همچنین در مورد شهادت حضرت علی و امام حسین ( علیهما السلام)
و خلاصه ی جوابی که به این اشکال دادند این بود که چون مثلا در مورد مسموم شدن پیغمبر اکرم (ص) همه علل و عوامل آن و به تعبیر دیگر ، علت تامّه خوردن گوشت مسموم که اراده پیغمبر (ص) نیز جزئی از آن است فراهم شده بود ، وقوع آن ضروری و غیر قابل اجتناب بود زیرا تخلّف معلول از علت تامّه ممکن نیست ، پس پیغمبر اکرم (ص) نمی توانست جلو آن را بگیرد و از این رو مسئول نیست و کار حرامی انجام نداده است.
⭐️اگر صاحب المیزان می خواهند بفرمایند:"پیغمبر (ص) در مورد خوردن گوشت مسموم هیچ اختیاری از خود ندارد و از این رو مسئول نیست" که این سخن بر خلاف وجدان است زیرا به ضرورت وجدان پیغمبر خدا(ص) خوردن گوشت را خود انتخاب می کند و با کمال آزادی و اختیار آن را به اراده خود می خورد . در این صورت اگر به علم غیب بداند مسموم است ، گناه عمدی کرده و خود را دانسته به مهلکه انداخته است و بیانات المیزان رفع اشکال نمی کند و اگر می خواهند بفرمایند :"علمی که از طریق وحی الهی حاصل شود حجت نیست و تکلیف نمی آورد " که قبلا روشن شد ماهیت علم الهامی و علم عادی یکی است و هر دو تکلیف می آورد و اگر پیغمبر اکرم (ص) به علم غیب بداند آن گوشت مسموم است ، مکلف است از خوردن آن اجتناب کند و اگر آن را بخورد فعل حرام انجام داده است ، و صاحب المیزان که مدعی هستند آن حضرت می دانست آن گوشت مسموم است و آن را خورد باید به این اشکال جواب بدهند که چرا پیغمبر (ص) دانسته این فعل حرام را انجام داد؟ که جواب نداده اند.
🍃آیه 188 از سوره اعراف می گوید :آنجا که پیغمبر اکرم (ص) گوشت مسموم می خورد و مریض می شود ، غیب نمی داند و از مسموم بودن آن آگاه نیست و معلوم است آنجا که آگاهی نباشد تکلیف نیست، پس طبق حکم آیه مزبور آن حضرت حرامی انجام نداده است . ولی صاحب المیزان نمی توانند این جواب را به اشکال یاد شده بدهند زیرا معظم له نمی توانند بپذیرند که پیغمبر اکرم (ص) از مسموم بودن آن گوشت آگاه نبوده است.
✅مطلب هفتم :
چون صاحب المیزان مدعی هستند پیغمبر اکرم (ص) با این که خطر مسمومیت گوشتی را که خورد می دانست از آن اجتناب نکرد، برای رفع استبعاد ، دو نظیر برای آن ذکر کرده اند : یکی قصه فرعونیان که با علم به خطر جهنم از انکار آیات حضرت موسی (ع) اجتناب نکردند و دیگری قصه شخصی که در فضای بالا روی یک تیر ایستاده است که با علم به خطری که سقوط از بالا دارد از سقوط اجتناب نمی کند.
🍂ولی باید دانست هیچ یک از این دو نظیر، شباهتی به گوشت مسموم خوردن پیغمبر اکرم (ص) ندارد :
اما در قصه فرعونیان چون آنان اطاعت از هوای نفس را بر پیروی از عقل ترجیح دادند بر خلاف علم و یقینِ خود آیات حضرت موسی (ع) را انکار کردند ولی در مورد رسول خدا (ص) تصور نمی شود که –نعوذ بالله- به پیروی از هوای نفس دانسته گوشت مسموم را که خوردنش به حکم عقل و شرع حرام است بخورد.
و اما در قصه شخصی که به محض تصور سقوط از بالا به زمین سقوط می کند باید گفت این سقوط به اختیار او نیست تا بتواند از آن اجتناب کند ، زیرا به محض تصور سقوط، تعادل خود را از دست می دهدولی در مورد رسول خدا (ص)- که المیزان مدعی است- می دانست آن گوشت مسموم است و آن را خورد . این خوردن گوشت مسموم با اختیار و اراده آن حضرت بوده است.
🌺ادامه دارد.....
📚منبع: قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام.
اقوال علماء در علم امام (11)
✍قرآن در تضاد با المیزان:
آیه 188 از سوره اعراف که می گوید:" وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ "چنان که قبلا گذشت مشتمل بر دو قیاس استثنائی است که قیاس دومش بدین صورت است:
" اگر همه غیب را می دانستم ،آسیب و ناراحتی به من نمی رسید . (جزء اول قیاس)ولی شما می بینید که به من آسیب و ناراحتی می رسد (جزء دوم قیاس که در تقدیر است ).پس در هر موردی که آسیب و ناراحتی به من می رسد غیب نمی دانم (نتیجه قیاس که در تقدیر است)
این یک قیاس برهانی است که از یقینیّات تشکیل شده و نتیجه اش قطعی است ،جزء اول قیاس یک قضیه شرطیه است که از قول پیغمبر (ص) می گوید: اگر من همه غیب را می دانستم به من آسیب و ناراحتی نمی رسید و این امری بدیهی است زیرا هر عاقلی اگر از آسیبی که ممکن است به او برسد آگاه باشد، از آن جلوگیری می کند . پس رسول خدا نیز مثل هر عاقل دیگری اگر از مسموم بودن گوشت آگاه باشد ، از خوردن آن اجتناب می کند و جزء دوم قیاس نیز بدیهی است زیرا همه دیدند که آن حضرت گوشت مسموم را خورد و مریض شد . در جزء دوم قیاس ، جزای شرطی که در جزء اول هست و آن را "تالی" می گویند نفی و رفع شده ، یعنی آسیب نرسیدن به پیغمبر (ص) نفی شده است و لازمه رفع تالی به طور طبیعی رفع مقدم است، یعنی وقتی که از گوشت مسموم سوء به آن حضرت رسید ، غیب دانستن وی در مورد مسموم بودن گوشت نفی می شود و این نتیجه قیاس است که امری بدیهی است. پس معلوم شد که قیاس دوم موجود در آیه مزبور از اجزای یقینی تشکیل شده و نتیجه اش یقینی و بدیهی است و آن این است که هر جا پیغمبر (ص) آسیب می بیند غیب نمی داند ، یعنی قبلا از عامل آسیب آگاه نیست و در آنجا که گوشت مسموم را می خورد و مریض می شود از وجود سم در آن گوشت آگاه نیست.
🌟با دقت در آیه یاد شده و مقایسه آن با آنچه از تفسیر المیزان نقل کردیم معلوم می شود که آیه شریفه با المیزان در تضاد کامل است زیرا:
⭐️1- آیه می گوید : علم غیب پیغمبر (ص) جلو مسموم شدن آن حضرت را می گیرد ،ولی المیزان می گوید : علم غیب او به وجود سم در گوشت ،جلو خوردن گوشت مسموم و مریض شدن وی را نمی گیرد.
⭐️2- آیه می گوید : اگر پیغمبر (ص) به علم غیب بداند آن گوشت مسموم است ،دیگر علم عادی به سالم بودن گوشت پیدا نمی کند ،ولی المیزان می گوید: آن حضرت هم به علم غیب می داند که گوشت مسموم است و هم به علم عادی می داند که گوشت سالم است.
⭐️3- آیه می گوید : اجتناب نکردن پیغمبر از خوردن گوشت مسموم دلیل است که علم غیب به مسموم بودن آن ندارد ، ولی المیزان می گوید: پرهیز نکردن از گوشت مسموم دلیل این نیست که آن حضرت علم غیب به مسموم بودن گوشت ندارد.
⭐️4- آیه می گوید: اگر پیغمبر اکرم (ص) به علم غیب ،مسموم بودن گوشت را بداند ، ملتزم است به این علم غیب خود عمل کند و گوشت مسموم را نخورد ،ولی المیزان می گوید: آن حضرت به علم غیب می داند که آن گوشت مسموم است ولی ملتزم نیست و نمی تواند ملتزم باشد که به این علم غیب خود عمل کند و گوشت مسموم را نخورد.
⭐️5- آیه می گوید: پیغمبر (ص) در مقابل احساس خطر دست بسته نیست و اگر به علم غیب بداند گوشت مسموم است ، با خطر مبارزه می کند و گوشت مسموم را نمی خورد ، ولی المیزان می گوید :اراده آن حضرت به طور اتوماتیک در جمع عوامل مسموم شدن عمل می کند و با این که به علم غیب می داند گوشت مسموم است ، به صورت خودکار و دست بسته به سوی خوردن آن و مسموم شدن پیش می رود.
⭐️6- آیه می گوید: اگر پیغمبر اکرم (ص) به علم غیب مسموم بودن گوشت را بداند ،علت تامه خوردن آن به وجود نمی آید چون تصمیم می گیرد از خوردن آن پرهیز کند ،ولی المیزان می گوید: به وجود علم غیب آن حضرت به مسموم بودن گوشت ،علت تامّه خوردن آن به وجود می آید چون او علم عادی به سالم بودن گوشت دارد و به این علت آن را می خورد و خوردن گوشت مسموم به صورت ضرورت است ، یعنی تکوینا وقوع آن حتمی است و به صورت امکان نیست که بتواند بخورد و بتواند نخورد ، زیرا علت تامه خوردن آن موجود شده است و تخلّف معلول از علت تامّه اش ممکن نیست.
⭐️7- از آنچه گفتیم روشن شد که در مساله مورد بحث، تفسیر المیزان با قرآن کریم در تضاد کامل است و آنچه قرآن گفته است یک قیاس برهانی است که از یقینیّات تشکیل شده و نتیجه آن بدیهی و قطعی است و آنچه المیزان گفته است (از قبیل این که پیغمبر اکرم (ص) هم علم غیب دارد که گوشت مسموم است و هم علم عادی دارد که گوشت سالم است و ...و...) بیاناتی تخیّلی است که نتیجه ای جز تخیل ندارد و در جایی که باید یا بیان برهانی قرآن را بپذیریم و یا بیان تخیّلی المیزان را ، بیان برهانی قرآن را می پذیریم.
🌻 ادامه دارد.....
📚منبع: قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام.
اقوال علماء در علم امام (12)
🌟کلام خدا بی مصداق می شود:
اگر ما سخن المیزان را بپذیریم که می گوید:" در هر موردی به پیغمبر اکرم (ص) و ائمه علیهم السلام آسیب و ناراحتی می رسد ، قبلا از آن آگاه بوده اند" در آن صورت لازم می آید جمله" ما مَسَّنی السُّوءُ" در آیه 188 از سوره اعراف بی مصداق شود . زیرا جمله مزبور در آیه نامبرده می گوید: در هر جا که رسول خدا آسیب و ناراحتی می بیند غیب نمی داند یعنی قبلا از عامل آسیب و ناراحتی آگاه نیست، زیرا اگر قبلا آگاه بود از آن جلوگیری می کرد ، حالا اگر ما گفته المیزان را بپذیریم که می گوید:"در هر جا که پیغمبر اکرم (ص) و ائمه علیهم السلام آسیب می بیند قبلا از عامل آن آگاهند " لازم می آید جمله مزبور از کلام خدا هرگز مصداق پیدا نکند ، و اگر قرار باشد این جمله اساسا مصداقی نداشته باشد ، آمدنش در کلام خدا لغو و بی اثر خواهد بود.
آیا می توان قبول کرد که جمله " ما مَسَّنی السُّوء " در آیه نامبرده ، که مشتمل بر یک قیاس استثنائی برهانی است و هدفش اثبات عدم علم غیب پیغمبر (ص) در مواردی است که آسیب می بیند ، به هدفش نمی رسد و در رسالت خود ناکام است چون حتی یک مصداق هم پیدا نمی کند که هدف خود را روی آن پیاده نماید؟!
🌟به بیان دیگر جمله "ما مَسَّنی السُّوء "با آن برهان روشنش دست می گذارد روی مسموم شدن پیغمبر اکرم (ص) بر اثر خوردن گوشت و می گوید : این مصداق من است ولی المیزان می گوید: این مصداق تو نیست. باز دست می گذارد روی شکست آن حضرت در جنگ احد و می گوید : این مصداق من است ولی المیزان می گوید: این هم مصداق تو نیست ، باز دست می گذارد روی حادثه عقرب که رسول خدا (ص) دست خود را روی سنگی گذاشت و عقرب دست او را گزید. ( وسائل الشیعه/ج9ص166) و می گوید : این مصداق من است ولی المیزان می گوید : این هم مصداق تو نیست و خلاصه روی هر موردی از موارد آسیب دیدن پیغمبر (ص) دست می گذارد و می خواهد عدم علم غیب آن حضرت را ثابت کند المیزان می گوید : این هم مصداق تو نیست . حالا شما بگوئید این جمله بالاخره مصداق خود را کجا باید پیدا کند ؟ آیا باید قبول کند که اساسا مصداقی ندارد و خدا هزل گفته است ؟!نعوذبالله! "انّه لَقول فَصل وَ ما هُو بالهزل"( سوره طارق آیات 13و 14).. نعوذبالله که ما چیزی بگوئیم که لازمه اش هزل بودن کلام خدا باشد!
🌻ادامه دارد.....
📚منبع:کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام
اقوال علماء در علم امام (13)
🌟دو توجیه دیگر:
کسانی که مدعی هستند پیغمبر و امام به علم غیب همه جزئیات حوادث آینده و آنچه را به سرشان می آید می دانند ، در مقابل این سوال که : " اگر چنین است پس چرا از خطرهایی که در کمین آنان بود جلوگیری نکردند و خود را دانسته به مهلکه انداختند " جواب هایی داده اند. یکی جوابی است که المیزان داده است و آن را به تفصیل نقل کردیم و گفتیم چون مخالف قرآن است قابل قبول نیست .
دو جواب دیگر و به تعبیری دو توجیه دیگر نیز در این مورد ذکر کرده اند بدین شرح:
🔵یک توجیه این که:پیغمبر و امام وظیفه مخصوص به خود را دارند و واجب است عمدا خود را به مهلکه بیندازند و مثلا بر پیغمبر اکرم (ص) واجب است در جنگ احد خود را دانسته به شکست بکشاند و واجب است گوشتی را که می داند مسموم است بخورد و بر حضرت علی (ع) واجب است دانسته به سوی کشته شدن به دست ابن ملجم برود. و بر امام حسن (ع) واجب است دانسته شیر مسموم را بنوشد و بر امام حسین (ع) واجب است دانسته خود را به کشتن بدهد ولی این کارها برای مردم دیگر حرام است زیرا مردم باید طبق احکام اسلام عمل کنند.اما پیغمبر و امام جدای از احکام کلی اسلام دستور محرمانه خاصی از طرف خدا دارند که باید به آن عمل کنند و خود را به مهلکه بیندازند.
🔴 توجیه دوم این که: علم غیبی که پیغمبر اکرم (ص) به شکست خود در احد و به مسموم بودن گوشت دارد ، برای او تکلیف آور نیست و همچنین علم غیبی که امام علی (ع) به قصد ابن ملجم دارد و امام حسن (ع) به مسموم بودن شیر دارد و امام حسین (ع) به عوامل شکست قطعی خود دارد برای آنان تکلیف آور نیست و وظیفه ندارند به آن عمل کنند. (المیزان ج18ص209).
🔶ولی باید دانست که این هر دو توجیه مردود است . اما توجیه اول به این دلیل مردود است که :
✳️ اولا: اگر قبول کنیم پیغمبر اکرم (ص) و ائمه علیهم السلام در موارد یاد شده – جدای از احکام و دستورات کلی اسلام-دستورات محرمانه خاصی داشته اند لازم می آید عمل پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السلام در هیچ موردی برای مردم دیگر حجت و الگو نباشد و مردم نتوانند مثلا از وضو و نماز و روزه و حج و جهاد و سایر اعمالی که پیغمبر اکرم (ص) و ائمه علیهم السلام انجام داده اند سرمشق بگیرند. زیرا در هر یک از اعمال پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السلام این احتمال پیش می آید که طبق دستور محرمانه غیبی عمل کرده باشند و برای مردم دیگر جائز نباشد از آن پیروی کنند و لازمه این مطلب این است که اعمال پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السلام از حجیّت به طور کلی ساقط شود در حالی که علماء بالاتفاق می گویند فعل و قول و تقریر پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السلام حجت است و در فقه به آنها استناد می کنند.
✳️ ثانیا: هیچ شاهدی از قرآن و سنت نداریم که پیغمبر اکرم (ص) و ائمه علیهم السلام وظیفه خاص محرمانه ای ، جدای از احکام عمومی اسلام ، از طرف خدا داشته و مامور بوده اند خود را به مهلکه و قتل بکشانند . بلکه هر عملی که پیغمبر و امام انجام می دهند طبق قوانین کلی اسلام است و به همین جهت قرآن می گوید :"رفتار رسول الله (ص) اسوه و سرمشق خوبی است برای شما." ( سوره احزاب آیه 21)اعمال رسول الله (ص) چون طبق قوانین کلی اسلام است برای مردم دیگر سرمشق است و اگر طبق قوانین کلی اسلام نبود و بر مبنای دستور محرمانه اختصاصی بود ، برای مردم دیگر سرمشق نبود و نمی توانستند از آن پیروی کنند.
هیچ دلیلی از قرآن و سنت نداریم که بر پیغمبر اکرم مثلا واجب بود در جنگ احد خود را دانسته به شکست بکشاند و بر وی واجب بود دانسته گوشت مسموم را بخورد و بر امام حسن (ع) واجب بود شیر مسموم را دانسته بنوشد و بدین وسیله خودکشی کند - کاری که بر دیگر مردم حرام است- و بر حضرت علی (ع) واجب بود دانسته به سوی کشته شدن به دست ابن ملجم برود و بر امام حسین (ع) واجب بود دانسته به سوی کشته شدن برود.
هیچ دلیلی از قرآن و سنت نداریم که بر پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السلام واجب بوده است بدین گونه خود را به مهلکه بیندازند. و چون دلیلی بر این مطلب نیست ، نمی توان آن را قبول کرد.
این بود بحث درباره توجیه اول.
💠 اما توجیه دوم :
این که در توجیه دوم گفته شده است : علم غیب پیغمبر و امام تکلیف آور نیست و وظیفه ندارند به آن عمل کنند قابل قبول نیست ، زیرا حقیقت علم انکشاف واقع است و علت حصول آن ،چه عادی باشد و چه غیر عادی ، ماهیت آن یکی است و این حکم عقل است که علم مسئولیت و تکلیف می آورد و باید به آن عمل شود و حکم عقل استثناء ندارد ،پس نمی توان گفت اگر علم از راههای عادی حاصل شود تکلیف می آورد و حجت است و اگر علم غیب باشد تکلیف نمی آورد و حجت نیست.
اگر علم غیب که از راه موهبت الهی حاصل می شودحجت و تکلیف آور نباشد، باید در درجه اول پیغمبر اسلام(ص) و همه انبیاء به علومی که از راه وحی بر آنان حاصل می شود عمل نکنند و معلوم است که اگر عمل نکنند اساسا رسالت آنان تعطیل می شود و نبوّتشان لغو خواهد بود.
🌟کسانی که ادعا می کنند علم غیب پیغمبر و امام تکلیف نمی آورد و وظیفه ندارند به آن عمل کنند ، باید برای ادعای خود دلیل از قرآن و سنت و عقل بیاورند –که نیاورده اند –و دلیلی ندارند که بیاورند بلکه از روی ناچاری چنین ادعای نامعقول و بی دلیلی را کرده اند چون غریقی که به هر حشیشی تشبّت می کند اگر چه او را نجات ندهد.
🌻ادامه دارد....
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام
اقوال علماء در علم امام (14)
✍ داستان نامه آسمانی با مهرهای طلایی
🌟کسانی که گفته اند امام حسین (ع) برای این که دانسته خود را به کشتن بدهد حرکت کرد، با این اشکال و سوال روبرو شده اند که چگونه امام کاری بر خلاف عقل و بر خلاف قرآن که می گوید " خود را عمدا به مهلکه نیندازید"( سوره بقره آیه 195) انجام می دهد؟
✳️برای پاسخ گویی به این اشکال ، فرد دروغگوی حدیث سازی به نام ابوجمیله مفضّل بن صالح که علمای رجال گفته اند او کذّاب بوده و جعل حدیث می کرده است (مجمع الرّجال 6/122و خلاصه علامه ص258و رجال ابن داود ص 518) دست به کار شده و حدیثی ساخته است که" خدا نامه ای آسمانی فرستاده است که چند مهر خدایی بر آن زده شده و هر مهری متعلّق به یک امام است که آن را باز می کند و به دستوری که زیر آن نوشته شده است عمل می نماید" و زیر مهری که به امام حسین (ع) تعلق داشت نوشته بود :"تو با گروهی که باید با تو کشته شوند برای کشته شدن حرکت کن..."(اصول کافی ج1ص280)
🌟ابوجمیله کذّاب، این حدیث را بدین گونه ساخته و از نامه آسمای سخن گفته و مهرهای خدایی را روی آن زده است که زیر هر مهری دستور محرمانه ای برای یک امام است و باید به آن عمل کند و زیر مهر متعلق به امام حسین (ع)به وی دستور الهی داده شده است که با اصحاب خود برای کشته شدن حرکت کند. ابوجمیله حدیث مزبور را بدین گونه ساخته است تا هر کس می بیند بگوید این دستور محرمانه خدایی بوده است که امام حسین (ع) خود و اصحابش را به کشتن بدهد و دیگر نمی توان گفت : چرا امام کاری بر خلاف عقل و قرآن انجام داد و خود را به مهلکه انداخت؟ زیرا این دستور محرمانه خدا بوده است و در مقابل دستور خاص خدا چون و چرا نمی توان کرد، و دستور محرمانه خدایی برای ائمه دیگر نیز بوده است و هر یک از آنان فرمان محرمانه مخصوص به خود را داشته اند و ابوجمیله تا هفت امام را نام برده است که هر یک دستور آسمانی خاصی داشته اند و باید به آن عمل کنند.
🌻این حدیث در بین همفکران ابوجمیله دست به دست می گشته است و بعضی از آنان تصرف کمی در آن کرده و در نقلی با سند بی اعتبار ی گفته اند : آن مهرهای خدایی که بر آن نامه آسمانی زده شده از جنس طلای آسمانی بوده است ،ضمنا در این نقل بی اعتبار به هفت امام اکتفا نشده است و برای ائمه دیگر هم تا مهدی موعود (عج) دستور محرمانه غیبی را ثبت کرده است.(اصول کافی ج1ص 281)
🌻و نیز همفکران ابو جمیله در نقل بی اعتبار دیگری گفته اند :" آن مهرهای خدایی که بر آن نامه آسمانی زده شده بود از طلای غیبی بود که آتش ندیده بود " (اصول کافی ج1ص 283) ولی در این نقل از همه 12 امام نام برده نشده است.
🍁 این اخبار بی اعتبار در اصول کافی در یک باب مخصوص ذکر شده است که عنوان آن باب این است :"ائمه علیه السلام هر چه کرده اند طبق عهد مخصوص خدایی بوده است"(اصول کافی ج9ص279). و اگر کسی فقط عنوان این باب را ببیند و به بی اعتباری سندهای این اخبار توجه نکند ،ممکن است باور کند که هر یک از ائمه علیهم السلام دستور محرمانه خاصی –جدای از احکام کلی اسلام-داشته اند که باید به آن عمل کنند . در حالی که هیچ یک از اخبار این باب که حکایت از نامه آسمانی مهر شده به مهر خدایی دارد سند معتبر ندارد و قابل اعتماد نیست و نمی تواند چیزی را ثابت کند.
🌟واقفی کذّاب و حدیث مهرهای طلایی:
حدیث مجعول ابوجمیله کذّاب که قبلا ذکر شد وقتی به دست عبدالله بن قاسم حضرمی کذّاب که شیخ طوسی فرموده:"او واقفی بوده است"( رجال شیخ طوسی ص357شماره 50) رسیده و او خواسته است حدیث مزبور را با عقیده خود تطبیق کند گفته است:"نامه آسمانی که مشتمل بر دستورهای محرمانه غیبی برای ائمه علیه السلام بوده هفت مهر طلایی برای هفت امام داشته است که باید هر امامی مهر خود را بگشاید و به آنچه زیر آن نوشته شده است عمل کند"(بصائر الدرجات ص166 و بحار ج26ص33)
واقفی ها فقط هفت امام را قبول دارند و می گویند:"موسی بن جعفر علیهما السلام از دنیا نرفته و مهدی موعود اوست و امام رضا (ع)امام نیست". این عبدالله بن قاسم حضرمی کذّاب واقفی ، برای نامه آسمانی موهوم فقط هفت مهر طلایی خدایی ثبت کرده است تا با عقیده خودش ، که فقط هفت امام را قبول دارد تطبیق شود.
🌟ببینید چگونه ابوجمیله کذّاب و عبدالله بن قاسم حضرمی کذاب وارد میدان شده و حدیث می سازند و برای مردم خط عقیدتی ترسیم می کنند و بعضی هم بدون توجه ،ساخته های این دروغگویان را باور کرده و مبنای عقیده خود قرار می دهند!
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام
اقوال علماء در علم امام (15)
🌟باز هم کذّابی دیگر:
عبدالله ابن عبدالرحمان اصمّ، که از کذّابان اهل بصره و مردی خبیث بوده است(خلاصه الرجال علامه حلّی ص238) و غالی مذهب و بی اعتبار است(رجال نجاشی ص161) حدیثِ نامه آسمانی را که ابوجمیله کذّاب و عبدالله بن قاسم حضرمی کذّاب نقل کرده بودند او هم آورده است ولی ذکری از مُهرهای خدایی نکرده و آن حدیث را به این صورت نقل کرده است که :"هر یک از ائمه ، صحیفه مخصوصی داشته که باید به محتوای آن عمل کند و هنگامی که به همه آنچه در صحیفه است عمل کرد ، می فهمد که اجل او رسیده است"(اصول کافی ج1ص283و کامل الزیارات باب 28ص88)
🌻معلوم می شود که حدیثِ نامه آسمانی در بین این افراد کذّاب دست به دست می گشته است و هر یک به میل خود آن را به صورتی نقل می کرده ، و مثلا ابوجمیله کذّاب گفته است" آن نامه آسمانی دارای چند مهر بوده"(اصول کافی ج1ص279) و عبدالله بن قاسم حضرمی کذّاب واقفی ، طبق عقیده خود گفته است :"آن نامه آسمانی دارای هفت مهر طلایی برای هفت امام بوده است "(بصائر الدرجات ص166 و بحار ج26ص33) و در حدیث دیگری که سندش ضعیف و بی اعتبار است (مرآه العقول ج3ص193)گفته اند:"آن نامه آسمانی دارای چند مُهر طلا بوده است که آتش ندیده اند ولی تعداد مهرها را ذکر نکرده اند"(اصول کافی ج1ص283) و در حدیث دیگری که سندش مجهول و بی اعتبار می باشد(مرآه العقول ج3ص191) گفته اند:"آن نامه آسمانی دارای چند مهر طلایی برای ائمه علیهم السلام بوده است و همه ائمه علیهم السلام تا حضرت مهدی (عج) وظیفه داشته اند مهرهای خود را بگشایند و به آنچه زیر مهر نوشته شده است عمل کنند."(اصول کافی ج1ص280)
❇️ معلوم است که اصل قضیه یک چیز بیشتر نیست و آن این است که این غالیان کذّاب چون معتقد بوده اند امام حسین (ع) دانسته خود را به کشتن داده است ،خواسته اند این عقیده خود را مستند به نامه محرمانه ی مهر کرده خدایی کنند تا اگر کسی گفت این مخالف عقل و مخالف قرآن است که امام دانسته خود را به کشتن بدهد ،در جوابش بگویند دستور محرمانه الهی که خدا آن را مهر کرده باشد مافوق عقل و مافوق قرآن است و امام باید به آن عمل کند و برای این که مردم این مطلب را بهتر بپذیرند نامه محرمانه خدایی را به ائمه دیگر نیز تسرّی داده اند.
🔵ناگفته نماند که اگر کسی با ذهن خالی – بدون توجه به آنچه گفته شد و بدون توجه به بی اعتبار بودن سندهای این اخبار -پنج حدیث نامبرده را پشت سر هم در اصول کافی و بصائر الدرجات بخواند ،به ظن قوی باور می کند که ائمه علیهم السلام غیر از احکام کلی اسلام دستورهای محرمانه ای از خدا داشته اند که باید به آن عمل کنند ،در حالی که چنین نیست.
🔴ضمنا این نکته نیز ناگفته نماند که این کذّابان حدیث ساز در این حدیث هایی که ساخته اند ذکری از دستور محرمانه ی مهر شده برای رسول خدا نکرده اند که مثلا بگویند: پیغمبر اکرم (ص) از طرف خدا دستور مهر شده ای داشت که آن گوشت مسموم را بخورد. بلکه دستور غیبی مهر شده را فقط برای ائمه علیهم السلام نازل کرده اند.
✍ادامه دارد.....
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام
اقوال علماء در علم امام (16)
✅با خبر واحد عقیده ثابت نمی شود:
باید دانست، علمای اهل اجتهاد ،اتفاق نظر دارند که با خبر غیر متواتر – که آن را خبر واحد می گویند-نمی توان عقیده ای را ثابت کرد، اگر چه سند آن صحیح باشد . زیرا اگر سند خبر واحد صحیح هم باشد ،یقین آور نیست و این قولی است که جملگی بر آنند.
🌟شهید ثانی در مورد اخباری که درباره خصوصیات و جزئیات معاد جسمانی و صراط و میزان و بهشت و جهنم وارد شده است می فرماید:"...واجب نیست شخص مسلمان به مضمون هر خبر واحدی که چگونگی و تفصیل معاد جسمانی و صراط و بهشت و جهنم را بیان می نماید اعتقاد پیدا کند، اگر چه سند این خبر ها صحیح باشد ،زیرا خبر واحد یقین آور نیست بلکه فقط مظنّه آور است. و علماء درباره این که’’آیا احکام شرعی ظنّی با خبر واحد ثابت می شود یا نه؟’’ اختلاف نظر دارند در این صورت چگونه می توان قبول کرد که ،خبر واحد یک مساله اعتقادی را ثابت کند و معتقد شدن به مضمون آن واجب باشد با این که در مسائل اعتقادی یقین لازم است و خبر واحد یقین آور نیست بلکه مظنّه آور است؟" (المقاصد العلیّه فی شرح الالفیّه ص 25)
❇️و نیز عالم و محقق بزرگ، مرحوم حاج میرزا ابوالحسن شعرانی –طاب ثراه-در توضیحی درباره اخباری که در اصول کافی در شأن "انّا انزَلناهُ فی لَیلَه القَدر" به روایت حسن بن عباس بن حَریش آمده است می فرماید:
عقیده ما شیعه امامیّه این است، احادیثی که در شئون امامت وارد شده است که نه مضمون آنها ضروری مذهب شیعه است و نه اخبار متواتر بر طبق آنها وارد شده و نه عقل دلالت بر صحت آنها می کند و نه بر فساد آنها ، درباره مضمون چنین احادیثی باید توقف کرد و نه آنها را ردّ کرد و نه قبول ، ولی این روایاتی که حسن بن عباس بن حریش درباره "انّا انزلنا" و شئون امامت نقل کرده است عقل به بطلان آنها حکم می کند ، چون در این روایات نزول ملائکه را در شب قدر دلیل بر وجود امام معصوم گرفته اند و این سخن باطلی است زیرا نزول ملائکه در شب قدر مستلزم وجود امام نیست و امام معصوم هرگز چنین استدلال باطلی نمی کند.."(پاورقی شرح اصول و روضه کافی جلد 6ص22).
ترجمه سخن علامه شعرانی را با قدری تلخیص ذکر کردیم.
می بینیم که علامه شعرانی می فرماید:"اخباری که درباره مسائل امامت وارد شده است اگر متواتر نباشد ،حجت نیست و نمی توان به مضمون آنها عقیده پیدا کرد و این مطلب اعتقاد و مذهب ما شیعه امامیه است."
🌟آنچه مرحوم شهید ثانی و علامه شعرانی فرموده اند که با خبر واحد عقیده ثابت نمی شود، مورد قبول همه مجتهدین است و باید جدّاً به آن توجه شود و از آن غفلت نشود.
✳️روی این مبنا روایاتی که می گوید:"هر یک از ائمه علیهم السلام دستور محرمانه خاصی غیر از دستورهای کلی اسلام از طرف خدا داشته اند که باید به آن عمل کنند."حجت نیست و نمی توان به مضمون آنها اعتقاد پیدا کرد،زیرا این روایات متواتر و قطعی نیست،بلکه از قبیل خبر واحد به شمار می رود و خبر واحد اگر هم سندش صحیح باشد، یقین آور نیست و نمی تواند عقیده ای را ثابت کند چه رسد به این روایات که راویان آنها بعضی کذّاب و حدیث ساز و بعضی غالی کذّاب و بعضی مجهول هستند و در میان آنها حتی یک روایت صحیح وجود ندارد چنان که قبلا توضیح دادیم.
🔷بنابر این اگر عالمی به این روایات اعتماد کند و مضمون آنها را حقیقت بپندارد و به عنوان عقیده شیعه تلقّی نماید، از این اصل مسلّم که خبر واحد عقیده ای را ثابت نمی کند عدول و غفلت کرده است و باید در این تلقّی خود تجدید نظر نماید...
✍ ادامه دارد...
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام
اقوال علماء در علم امام (17)
✍سخن صاحب المیزان:
از صاحب المیزان رضوان الله علیه در مورد علم امام حسین (ع) به شهادت خود سوالی بدین گونه شده است :
🔷علم امام چیست و تا چه حدی می باشد ؟آیا امام ، علم به مرگ خود دارد که چگونه و به چه طریق کشته خواهد شد؟ حتی علم به ساعت و شب یا روز مرگ خود دارد؟
✅معظم له در پاسخ نوشته اند:
امام (ع) به موجب اخبار کثیره، مقامی از قرب دارد که هر چه را بخواهد به اذن خدا می تواند بداند و از آن جمله است علم به تفصیل مرگ و شهادت خود با جمیع جزئیات آن، و این مساله هیچ گونه محذوری از راه عقل ندارد و از راه شرع نیز روایاتی هست که هر یک از ائمه، لوحی از جانب خدا داردکه وظایف خاصه وی در آن ثبت است"(کتاب یک بررسی مختصر پیرامون قیام حسین بن علی (ع) ص 113)
🔷این که صاحب المیزان –طاب ثراه- فرموده اند " روایاتی هست که هر یک از ائمه، لوحی از جانب خدا دارد که وظایف خاصه وی در آن ثبت است " مقصود ایشان همان روایاتی است که قبلا گفتیم حتی یک خبر صحیح در آنها وجود ندارد و بعضی از راویان آنها کذّاب و بعضی مجهول هستند و به فرض این که سند بعضی از آنها صحیح هم بود ، چون این روایات متواتر نیستند ، نمی توان با آنها عقیده ای را ثابت کرد و این مطلب مورد قبول همه علمای اهل اجتهاد است که خبر واحد غیر متواتر چون یقین آور نیست ،عقیده ای را ثابت نمی کند و این به عنوان یک اصل مسلم در نزد علما تلقی شده است که عقل نیز آن را تأیید می کند .
بنابر این اعتماد صاحب المیزان به این روایات بی اعتبار ، که از قبیل خبر واحد محسوب می شوند ،عدول از این اصل مسلّم نزد علما و عقل است و باید در آن تجدید نظر شود.
❇️ نویسندگان کتاب "یک بررسی مختصر پیرامون قیام امام حسین (ع) خواسته اند ثابت کنند که امام حسین (ع) دانسته خود را به کشتن داده و این وظیفه الهی او بوده است و برای اثبات مدعای خود ، در صفحه 16 به حدیث ابوجمیله کذّاب که قبلا ذکر شد تمسّک کرده اند که گفته است :"خدا در نامه مهر شده محرمانه ای به امام دستور داده بود خود را به کشتن بدهد ". آن گاه این نویسندگان،سخن صاحب المیزان را که فرموده اند:"هر یک از ائمه لوحی از جانب خدا دارد که وظایف خاصه وی در آن ثبت است "،برای تایید نظر خود ذکر کرده اند ولی قبلا دانستیم که خبر واحد ،عقیده ای را ثابت نمی کند اگر چه سندش هم صحیح باشد ، چه رسد به این اخبار که حتی سند یکی از آنها هم صحیح نیست.
🌟یک جمله معترضه:
از این که صاحب المیزان رضوان الله علیه فرموده اند :"امام، به موجب اخبار کثیره ،هر چه را بخواهد می تواند بداند " مقصودشان از این اخبار کثیره ،چهار حدیثی است که در اصول کافی جلد 1ص 257 و 258نقل شده و همین چهار حدیث در بصائر الدرجات ص335 در صورت پنج حدیث نقل شده است و اصل این احادیث دو حدیث است که در کافی و بصائر به صورت تکراری آمده و اگر کسی به طور سطحی این احادیث را در کافی و بصائر مطالعه کند ، ممکن است تصور نماید که 9 حدیث در این مسأله وجود دارد، ولی پس از دقت می فهمد که فقط دو حدیث وجود دارد که به صورت تکراری نقل شده اند ، و بنابر این اخبار کثیره ای در این موضوع وجود ندارد ، و ضمناً سند هیچ یک از این دو خبری که وجود دارد صحیح نیست و علاوه بر این ، دو حدیث مزبور دارای معارض هستند که در جای خود ثابت شده است و از این رو به کلّی از اعتبار ساقط می شوند.
دستور خصوصی فضیلت نیست:
✳️کسانی که این حدیث را ساخته اند، که " هر یک از ائمه علیهم السلام دستور محرمانه خصوصی از خدا داشته اند و امام حسین (ع) نیز از خدا دستور داشته است خود را به کشتن بدهد"یکی از اهدافشان این بوده است که به خیال خود برای ائمه فضیلت و مقامی ثابت کنند ، ولی اینان از این نکته غافل بوده اند که با این کارشان نقیصه ای را برای ائمه علیهم السلام ثابت می کنند ، زیرا لازمه سخن آنان این است که امام نمی تواند از قوانین کلّی اسلام، که کمبودی ندارد ، وظیفه خود را استخراج کند و احتیاج به دستور خصوصی دارد تا وظیفه خود را تشخیص دهد و به آن عمل کند.
✍ ادامه دارد...
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام
اقوال علماء در علم امام (18)
✅شهید مطهری رضوان الله علیه سخن عالمانه ای بدین گونه فرموده اند :"یکی از اموری که موجب می گردد، داستان کربلا از مسیر خود منحرف گردد و از حَیّز استفاده و بهره برداری عامه مردم خارج شود و بالاخره از آن هدف کلی ، که از امر به عزاداری آن حضرت در نظر است منحرف گردد این است که می گویند حرکت سیدالشهدا(ع) معلول یک دستور خصوصی و محرمانه به نحو قضیّه شخصیه بوده است و دستوری خصوصی در خواب یا بیداری به آن حضرت داده شده است، زیرا اگر بنا شود که آن حضرت یک دستور خصوصی داشته که حرکت کرده ، دیگران نمی توانند او را مقتدا و امام خود ، در نظیر این عمل قرار دهند و نمی توان برای حسین (ع) مکتب قائل شد .
🔷بر خلاف این که بگوییم حرکت امام حسین (ع) از دستورهای کلی اسلام استنباط و استنتاج شد و امام حسین (ع) تطبیق کرد با رأی روشن و صائب خودش که هم حکم و دستور اسلام را خوب می دانست و هم به وضع زمان و طبقه حاکم زمان خود، آگاهی کامل داشت ، تطبیق کرد آن احکام را بر زمان خودش ، و وظیفه خودش را قیام و حرکت دانست...ولی معمولاً گویندگان برای این که به خیال خودشان مقام امام حسین (ع) را بالا ببرند می گویند:دستور خصوصی برای شخص امام حسین برای مبارزه با یزید و ابن زیاد بود و در این زمینه از خواب و بیداری هزارها چیز می گویند، در نتیجه قیام امام حسین (ع) را از حوزه عمل بشری قابل اقتدا خارج می کنند و به اصطلاح از زمین به آسمان می برند و حساب "کار پاکان را قیاس از خود مگیر"به میان می آید و امثال اینها.
🌟هر اندازه در این زمینه خیال بافی بیشتر شود ، از جنّ و ملک و خواب و بیداری و دستورهای خصوصی ، زیاد گفته شود این نهضت را بی مصرف تر می کند.
✳️حالا ببینیم آیا اگر امام حسین با دستور خصوصی عمل کرده باشد ، مقامش بالاتر است یا اگر با دستور کلّی بر جزئی و اصابه در تطبیق آن... عمل کرده باشد مقامش بالاتر است؟...اگر امام حسین (ع) با راهنمایی مستقیم فرشته حرکت کرده باشد معنایش این است که با عقل و تشخیص شخصی خودش قادر نبود که وظیفه خود را تشخیص دهد ، اما اگر با عقل خود تشخیص داده باشد معنایش این است که عقل و ادراک شخص خودش از همه بالاتر بود و کار الهام را کرد ، الهام در جایی است که هدایت عقل و شرع وافی نباشد ، در صورتی که هدایت عقل و شرع برای امام حسین (ع) کافی بود..."(حماسه حسینی ج3ص 84 -86)
❎این سخن عالمانه شهید مطهری رضوان الله علیه خط بطلان بر حدیث های ساختگی کذّابان و غالیان می کشد که گفته اند:"هر یک از ائمه علیهم السلام دستور محرمانه خصوصی از خدا داشته اند که باید به آن عمل کنند و امام حسین (ع) نیز دستور داشته است خود را به کشتن بدهد" که متاسفانه صاحب المیزان رضوان الله علیه به آنها اعتماد و استناد کرده اند.
✍ ادامه دارد...
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام
اقوال علماء در علم امام (19)
✍آیا کلید علم در دست امام است؟
🔷این تصور در ذهن بعضی از علماء وجود دارد که امام هر چیزی را که اراده کند بداند، می داند و منشأ این تصور دو حدیث است که در اصول کافی و بصائر الدرجات صفّار آمده است:
🌟)یکی حدیث ابن مُسکان است که در اصول کافی جلد 1 ص 258 دوبار با شماره 1 و 2 ذکر شده است و سند شماره یک ضعیف و سند شماره 2 مجهول است و متن حدیث چنین است:" اَنَّ الامامَ اِذا شاءَ اَن یَعلَم عَلِمَ"(اصول کافی ج1 ص258). یعنی امام هر وقت بخواهد بداند می داند.
🌟)و دیگری حدیث عمروبن سعید مدائنی است که آن هم در اصول کافی جلد 1 دوبار آمده است : یک بار در صفحه 257 با شماره 4 و بار دیگر در صفحه 258 با شماره 3 و متن حدیث این است:" اِذا اَرادَ الاِمامُ اَن یَعلَم شیاً اَعلمه الله ذلک". یعنی امام وقتی که خواست چیزی را بداند خدا آگاهش می کند.
راویان اصلی این حدیث فطحی ها هستند که مذهبشان فاسد است و منکر امامت امام موسی بن جعفر (ع) هستند و عبدالله افطح را امام می دانند.
همین دو حدیث در بصائر الدرجات صفار نیز در صفحه 335 آمده ولی حدیث اول ، 3 بار ذکر شده و حدیث دوم 2 بار . یعنی دو حدیث 5 شماره خورده است که در نظر بدوی گمان می رود 5 حدیث است ،چنان که همین دو حدیث در اصول کافی 4 شماره خورده است که در نظر بدوی گمان می رود 4 حدیث است در حالی که 5 شماره در بصائر و 4 شماره در کافی ، دو حدیث بیشتر نیست که سند حدیث 1 در نقلی ضعیف است و در نقل دیگر مجهول و سند حدیث 2 از فطحی ها تشکیل شده است. و در هر حال سند هیچ یک از این دو حدیث صحیح نیست و بنابر این دو حدیث مزبور از نظر سند در حدی از اعتبار نیستند که دلیل مستقل و قابل اعتماد و استناد به شمار آیند و بتوان با آنها عقیده ای را ثابت کرد.
✳️در معنای حدیث ها دو احتمال هست:
🔹احتمال اول این که: امام هر وقت بخواهد چیزی را بداند ،اگر خدا بخواهد ،آگاهش می کند و اگر نخواهد آگاهش نمی کند .
🔹 و احتمال دوم این که هر وقت امام بخواهد چیزی را بداند حتما باید خدا آگاهش کند و به عبارت دیگر کلید علم امام ، در دست امام است که هر وقت خواست چیزی را بداند حتماً باید بداند و کلید علم در دست خدا نیست که اگر خواست ، امام را آگاه کند و اگر نخواست او را آگاه نکند.
احتمال اول کاملاً معقول و قابل قبول است ،زیرا سرچشمه اصلی هر علمی خداست و به هر کس ،هر اندازه بخواهد می دهد و حتی پرنده ای مثل هدهد را از وضعیت کشور سبأ و ملکه آن آگاه می کند ، امام را نیز هر وقت خدا بخواهد و از هر چه بخواهد ،آگاه می کند و اثبات این مطلب احتیاج به حدیث ندارد و به نظر می رسد علمایی که به حدیث های مزبور تمسّک کرده اند مقصودشان معنای اول نیست ، زیرا طبق این معنی ، اراده امام در دانستن او دخالتی ندارد ، بلکه دانستن امام به اراده خدا بستگی دارد و این امتیاز خاصی برای امام نیست. در حالی که این علما می خواهند با استناد به این حدیث ها ، امتیاز و فضیلتی را برای امام اثبات کنند و بگویند: امام هر چه اراده کند، بی درنگ و بدون استثناء می داند و اراده امام علت تامّه برای علم او می باشد و خدا این توانایی را به او داده است که هر چه را اراده کند بداند بی درنگ می داند.
🔴ولی احتمال دوم که مقصود علما هم هست اگر به عنوان یک عقیده در باب امام شناسی تلقی شود ، باید گفت چنین عقیده ای با این دو حدیث ، که از قبیل خبر واحد به شمار می روند ، ثابت نمی شود زیرا ،چنان که قبلا نیز گوشزد شد خبر واحد چون متواتر و یقین آور نیست نمی تواند عقیده ای را ثابت کند، اگرچه سندش صحیح باشد ، چه رسد به این دو حدیث که سندشان هم صحیح نیست...
✍ ادامه دارد...
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام
اقوال علماء در علم امام (20)
✳️در نقد و ردّ "امام،هر چیزی را که اراده کند بداند،میداند"
معارض اول:
🌟امام علی (ع) در بستر شهادت ضمن سخنانی فرمودند:"روزهای زیادی را پشت سر گذاشتم که در آن روزها از راز پنهان این امر جستجو می کردم که آن را بدانم ولی خدا آن راز را پوشیده داشت و من آن را ندانستم و فهمیدم که آن راز از علم محزون خداست و من نمی توانم آن را بدانم"( نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 149)
ابن میثم بحرانی – طاب ثراه- در شرح نهج البلاغه می فرماید:"آن رازی که حضرت علی (ع) کوشش کرده است بداند و نتوانسته است، زمان و مکان شهادتش بوده که می خواسته است به تفصیل و با همه جزئیات آن دو را بداند ولی خدا نخواسته است."(شرح نهج البلاغه ابن میثم ج3ص209)
🔷آن چیزی که امام خواسته است بداند چه زمان و مکان شهادتش باشد و چه چیز دیگر، از این سخن امام معلوم می شود آن حضرت در مدتی طولانی اراده کرده است چیزی را بداند ولی سرانجام آن را ندانسته است و این معارض آن حدیث است که می گوید:"اگر امام اراده کند چیزی را بداند می داند" و از این معارض معلوم می شود کلید علم در دست امام نیست ،بلکه در دست خداست که اگر نخواهد، درِ علم را برای امام باز نمی کند.
معارض دوم:
🌟در کافی با سند صحیح آمده است که مردی از اهل فارس از حضرت ابی الحسن، امام رضا (ع) پرسید :" شما غیب می دانید؟ امام فرمود: ابوجعفر –امام محمد باقر (ع)-گفته است : گاهی علم برای ما گسترده می شود و می دانیم و گاهی جلو آن گرفته می شود و نمی دانیم."(اصول کافی ج 1ص 256)
✅معنایش این است که کلید علم در دست امام نیست ، زیرا اگر کلید علم در دست امام بود ،معنی نداشت . و این حدیث نیز معارض حدیثی است که می گوید: امام هر وقت اراده کند چیزی را بداند می داند .
✍ ادامه دارد...
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام
اقوال علماء در علم امام (21)
✳️در نقد و ردّ "امام،هر چیزی را که اراده کند بداند،میداند"
معارض سوم:
🌟در کتاب قرب الاسناد با سند صحیح از حضرت امام رضا (ع) نقل کرده است که حضرت علی و امام حسن و امام حسین و امام علی بن الحسین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام ، همه این شش امام فرمودند:"اگر این آیه قرآن نبود که می گوید: خدا هر چیزی را بخواهد محو می کند و هر چیزی را بخواهد اثبات می نماید، ما حوادث آینده را تا روز قیامت به شما خبر می دادیم."(قرب الاسناد از عبدالله بن جعفر حمیری ص 155).
🔷وشیخ طوسی –طاب ثراه- نیز همین حدیث را با کمی اختلاف با سند صحیح در کتاب غیبه ص 264 از کتاب سعد بن عبدالله نقل کرده است و مقصود این است که ممکن است ما خبر بدهیم که فلان حادثه در آینده واقع می شود ولی بعداً شرایط تغییر کند و آن حادثه واقع نشود. چنان که در کافی و غیبه شیخ طوسی با سند صحیح وارد شده که ابو حمزه به امام محمد باقر (ع) گفت: حضرت علی (ع) فرموده بود :" تا سال 70 بلا و سختی خواهد بود و از بعد از سال 70،گشایش پیدا می شود و سال 70 گذشت و ما گشایشی ندیدیم. امام فرمود:"خدا این امر را –مثلاً حکومت آل علی (ع) را- در سال 70 قرار داده بود ولی چون امام حسین (ع) کشته شد ،غضب خدا بر اهل زمین شدید گشت و وقت این امر را تا سال 140 به تأخیر انداخت وما این مطلب را برای شما گفتیم و شما آن را فاش کردید و خدا این امر را باز هم بار دیگر به تأخیر انداخت و دیگر نزد ما وقتی برای آن قرار ندادو خدا هر چه را بخواهد محو می کند و هر چه را بخواهد اثبات می نماید"
🔶ابو حمزه ثمالی می گوید: من بعداً این مطلب را برای امام جعفر صادق (ع) گفتم ،فرمود:"مطلب همین طور است"(اصول کافی ج1 ص368و غیبه شیخ طوسی ص 263 و تفسیر عیاشی 2/218)
🌟در اینجا حضرت علی (ع) خبر داده بود که بعد از سال 70 گشایش و فرج حاصل می شود ولی امام حسین (ع) که شهید شد شرایط تغییر کرد و گشایش به سال 140 یعنی زمان امام ششم موکول شد و چون مردم آن را فاش کردند باز هم تأخیر افتاد و دیگر وقتی که ائمه علیهم السلام آن را بدانند برای فرج و گشایش تعیین نشد . اگر این خبر صحیح بود که می گوید :"امام هر چه را اراده کند بداند می داند" در اینجا حضرت علی (ع) اراده می کرد بداند که آیا شرایط تغییر می کند و گشایش تأخیر می افتد یا نه . و چون با یک اراده می دانست که شرایط تغییر می کند و گشایش تأخیر می افد دیگر به مردم خبر نمی داد که بعد از سال 70 گشایش خواهد بود تا ابوحمزه به امام محمد باقر (ع) نگوید : چرا پیش گویی امام علی (ع) واقع نشد و گشایش به وجود نیامد.
✅معلوم می شود امام نمی تواند با یک اراده بداند که خدا چه چیزی را محو می کند و چه چیزی را ثابت می دارد . بنابر این حدیثی که می گوید:"اگر این آیسه قرآن نبود که خدا هر چه را بخواهد محو می کند و هر چه را بخواهد ثابت می دارد ما حوادث را تا روز قیامت خبر می دادیم" با حدیثی که می گوید:"امام هر چه را بخواهد بداند می داند "معارض اغست ،زیرا این حدیث می گوید کلید علم در دست امام نیست، بلکه در دست خداست.
✳️یک نکته مهم:
از حدیث سابق معلوم می شود ،حضرت علی (ع) نمی دانسته است که امام حسین (ع) در سال 61 هجری شهید می شود و با شهادت او شرایط تغییر می کند و گشایش و فرج به تأخیر می افتد . زیرا اگر این مطلب را می دانست، خبر نمی داد که در سال 70 گشایش پیدا می شود. خبری که بعداً خلافش معلوم شد.
🔷لازم است کسانی که می گویند برای پیغمبر اکرم (ص) و ائمه از پیش معلوم بود که امام حسین (ع) در چه سال و ماه و روزی شهید می شود به نکته ای که ذکر شد توجه کنند تا بدانند که اگر قرار بود پیغمبر(ص) و ائمه علیهم السلام از پیش بدانند امام حسین (ع) در سال 61 شهید خواهد شد و آنگاه شرایط تغییر می کند بی شک باید حضرت علی (ع) این مطلب را بداند تا پیش گویی نکند که بعد از سال 70گشایش و فرج پیدا می شود که بعداً خلاف آن معلوم گردد
✍ ادامه دارد...
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام
اقوال علماء در علم امام (22)
✳️در نقد و ردّ "امام،هر چیزی را که اراده کند بداند،میداند"
معارض چهارم:
🌟ابن ابی الحدید می گوید:"در روایات صحیح مورد اتفاق آمده است که رسول خدا (ص) درباره خوارج نهروان از پیش خبر داد و فرمود :" آنان با این که در نماز و روزه و قرائت قرآن خیلی کوشا هستند ، از دین خارج می شوند و در زمانی که بین مردم اختلاف وجود دارد شورش می کنند و نشانه این گروه این است که مردی در بین آنان هست که یک دست او شبیه پستان زن جمع می شود و چون آن را بکشد مثل دست دراز می گردد."(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج2 ص 265 تا 266).
❇️این شخصی که رسول اکرم (ص) او را توصیف کرد بعداً در تاریخ اسلام به نام "ذُوالثّدیه" یعنی صاحب پستان خوانده شد ،چون یک دست او ناقص الخلقه بود طوری که اگر آن را می کشیدند به اندازه دست دیگرش دراز می شد و چون آن را رها می کردند روی سینه اش شبیه پستان زن جمع می گشت و موهای زبر و بلندی مثل موهای سبیل گربه بر آن روییده بود.
❇️ابن ابی الحدید می گوید:"همه اهل تاریخ متفقاً نوشته اند که حضرت علی (ع) پس از خاتمه جنگ نهروان برای یافتن جسد ذوالثدیه در بین کشته های خوارج به جستجو پرداخت و کشته ها را زیر و رو کرد ولی آن را نیافت . از این رو ناراحت شد و فرمود:"نه من دروغ گفتم و نه پیغمبر به من دروغ گفته است. جسد ذوالثدیه حتماً بین این کشته هاست . بگردید تا آن را پیدا کنید و بالاخره امام آن قدر جستجو کرد تا آن را یافت. طبق یک نقل ، حضرت علی (ع) دستور داد 4000 نی از نیزار بریدند و خود سوار بر استر شد و امر کرد کشته ها را یک یک زیر و رو کنند تا ببینند علامت ذوالثدیه را در کدام کشته می یابند و هر کشته ای را که بررسی می کردند یک نی روی آن می گذاشتند ،که معلوم باشد آن را بررسی کرده اند . همه کشته های میدان را بررسی کردند و فقط یک نی باقی ماند ولی آ؛ن را نیافتند. امیر المومنین (ع) خیلی ناراحت شد و چهره اش دگرگون گشت و در حالی که مردم همراه آن حضرت بودند فرمودند:" نه من دروغ گفته ام و نه پیغمبر به من دروغ گفته است". ناگهان دیدند در نهری که آنجا بود صدای ریزش آب به گوش می رسد. مثل این که چیزی در نهر گیر کرده و آب از روی آن فرو می ریزد . راوی قصه می گوید: امام به من فرمود اینجا را کاوش کنید ! من دست در آب بردم .دستم به پای انسانی برخورد . آن را گرفته و کشیدم و گفتم این پای انسان است . امام فوراً از استر پیاده شد و پای دیگر آن را گرفت و با هم جسدی را از آب بیرون کشیدیم و دیدیم همان جسد ذوالثدیه است که ما و امام در جستجویش بودیم. امام خیلی خوشحال شد و با صدای بلند تکبیر گفت و همه مردم تکبیر گفتند و حضرت علی (ع) سجده شکر کرد. ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 275 تا 277)
🔵 در اینجا امام هم اراده کرد بداند جسد ذوالثدیه کجاست و هم عملاً برای یافتن آن تلاش کردولی آن را نیافت و سخت ناراحت شد تا آنجا که چهره اش دگرگون گشت و سرانجام صدای ریزش آب سبب شد که جسد پیدا شود.
🔷اگر کلید علم در دست امام بود و هر چه را اراده می کرد بداند می دانست، در اینجا فقط با یک اراده می دانست جسد ذوالثدیه کجاست و دیگر لازم نبود این قدر زحمت بکشد و 4000 کشته را زیر و رو کرده و چون آن را نیافتند امام ناراحت شود و پس از یافتن آن ، امام با صدای بلند تکبیر بگوید و از روی خوشحالی سجده شکر به جا آورد.
✅در اینجا نفس عمل حضرت علی (ع)،معارض حدیثی است که می گوید:"امام هر وقت اراده کند چیزی را بداند می داند". زیرا در اینجا امام اراده کرده بداند جسد ذوالثدیه کجاست ولی ندانست تا پس از تلاش بسیار و ناراحتی شدیدِ امام، جسد او پیدا شد.
✍ ادامه دارد...
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام
اقوال علماء در علم امام (23)
✅علم ارادی و نفی عصمت:
در زندگی ائمه علیهم السلام حوادثی پیش آمده است که اگر ما قائل به علم ارادی برای ائمه علیهم السلام بشویم و بگوئیم ،امام هر چه را اراده کند می داند مستلزم نفی عصمت از آنان خواهد بود. و ما در اینجا به دو نمونه از این حوادث اشاره می کنیم:
🔷نمونه اول:
معاویه بن ابی سفیان ، سفیان به عوف غامدی را به فرماندهی 6000 سواره نظام مسلح مأموریت داد که به شهرهای مجاور فرات در قلمرو حکومت امام علی (ع) حمله کند و هر کس را که معاویه را قبول ندارد بکشند و هر قدر بتوانند از اموال مردم غارت کنند و برگردند و به کوفه نزدیک نشوند. معاویه می گفت : این کار پیروان امام علی (ع) را مرعوب می کند و طرفداران ما را در عراق خوشحال می سازد و کسانی را که از آینده خود نگرانند به سوی ما جذب می نماید.
🌟سفیان بن عوف ، طبق امر معاویه به شهر انبار حمله کرد و در این حمله ،حسّان بکری را ، که با عده کمی از نیروهای خود از شهر دفاع می کرد، همراه 30 نفر از نیروهای او کشتند وشهر انبار اشغال نظامی شد و 6000 نظامی سرمست از پیروزی، طبق فرمان معاویه به غارت اموال مردم بی دفاع و تهدید و تحقیر آنان پرداختند و در غارت اموال توجه خاصی به اموالی که از نظر وزن سبک و از نظر قیمت سنگین بود کردند و از این رو در غارت ِخانه ها ،گوشواره ها و دست بندها و خلخال ها و گلوبند های زنان را –چه مسلمان و چه اهل کتاب- به قهر و غلبه از آنان ربودند و سالم و غانم ، با کاروانی از اموال غارت شده به شام برگشتند. این خبر که به حضرت علی (ع) رسید ،سعید بن قیس همدانی را به فرماندهی 8000نیرو و به تعقیب نیروهای معاویه فرستاد. ولی چون دشمن منطقه را ترک کرده بود ،درگیری واقع نشد و نیروهای امام برگشتند. ( شرح ابن ابی الحدید ج2ص 85 تا 88)
🌟🌟خطبه 27 نهج البلاغه که در آن امیر المومنین (ع) می فرماید:"اگر فرد مسلمان پس از این فاجعه ،از غصه بمیرد رواست" در رابطه با حمله نیروهای معاویه به شهر انبار و قتل و غارت مردم بی پناه ایراد شده است.
✳️می دانیم که حفظ جان و مال و امنیت امت اسلامی بر امام علی (ع) که زمامدار اسلام بود،واجب بود و تبعاً مقدمات این واجب نیز واجب بود ،یعنی هر کاری که امام را به این هدف می رساند واجب بود انجام دهد .بنابراین اگر کلید علم در دست امام بود و می توانست با یک اراده، بداند معاویه که دشمنی و خون خواریش معلوم بود ،در چه وقت نیروهای خود را برای قتل و غارت مردم انبار اعزام می کند ، واجب بود. امام از باب مقدمه واجب ، اراده کند که وقت حمله نیروهای معاویه را بداند تا از حمله آنها پیشگیری کند و همان 8000نیرویی را که پس از حمله نیروهای معاویه برای تعقیب آنها فرستاد قبل از حمله آنها بفرستد تا از حمله دشمن به شهر بی دفاع جلوگیری کند و خون بی گناهان ریخته نشود و اموال مردم به غارت نرود و به زنان مسلمان اهانت و اسائه ادب نگردد و ناله و استغاثه این زنان بی پناه به آسمان بر نخیزد، همان طور که حفظ جان و مال مردم بر امام واجب بود مقدمه آن نیز واجب و ترک آن گناه بود ، و مقدمه حفظ جان و مال مردم در اینجا این بود که امام اراده کند بداند معاویه حمله می کند یا نه؟ و اگر می کند در چه وقت دستور حمله به قلمرو حکومت آن حضرت را صادر می کند و قبل از حمله ، از آن جلوگیری کند. ولی امام چنین اراده ای نکرده است ،یعنی در این فزض ترک واجب کرده و ترک واجب گناه است و با عصمت امام سازگار نیست .
✳️می بینیم که اگر ما بگوییم :"امام هر وقت چیزی را اراده کند بداند، میداند" در مثل حادثه انبار از امام نفی عصمت کردیم و توجه نداریم.
✍ ادامه دارد...
📚منبع: کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی، مقاله اقوال علما در علم امام
اقوال علماء در علم امام (قسمت پایانی)
✅علم ارادی و نفی عصمت:
🔷نمونه دوم:
معاویه بن ابی سفیان ، بُسر بن ارطاه خون خوار را به فرماندهی 3000 سواره نظام مسلح مأمور کرد که از دمشق به سوی مدینه و مکه و صنعا حرکت کنند و در این هجوم نظامی مردم این شهر ها و سایر نقاط را مورد تجاوز قرار دهند و هر کس را که در اطاعت معاویه در نیاید بکشند . وقتی که خبر حرکت این نیروهای مهاجم به مدینه رسید ، ابو ایوب انصاری، که از طرف امام علی (ع) فرماندار مدینه بود، از شهر خارج شد و نیروهای متجاوز وارد شهر بی دفاع مدینه شدند.
✳️بسر بن ارطاه با نظامیان مسلح شهر را اشغال کرد و در مسجد مدینه به منبر رفت و مردم را تهدید به قتل کرد و به اجبار از مردم و حتی از جابر بن عبدالله انصاری برای معاویه بیعت گرفت و چند خانه و از جمله خانه ابو ایوب انصاری ،فرماندار امام را آتش زد و چند روزی در مدینه ماند و سرانجام به مردم مدینه مدینه گفت:"شما را می بخشم با این که لایق بخشش نیستید " و سپس ابوهریره را به عنوان فرماندار مدینه نصب کرد و از مدینه به سوی مکه حرکت کرد و در راه مکه عده ای را کشت و اموالی را غارت کرد .
✳️خبر هجوم نیروهای معاویه که به مکه رسید ، قُثَم بن عباس ، فرماندار مکه، از شهر خارج شد و بسر بن ارطاه با نیروهای مهاجمش وارد مکه بی دفاع شدند و شهر را اشغال نظامی کردند . بسر در مسجد الحرام سخنرانی کرد و به مردم بی پناه دشنام داد و از حضرت علی (ع) به بدی یاد کرد و گفت:"اگر از شما مخالفتی دیده شود؟،نسل شما را نابود خواهم کرد ". سپس از مکه به طائف و از آنجا به نجران رفت و در آنجا عبدالله بن عبد المُدان ، داماد عبیدالله بن عباس، را با پسرش،مالک ، به قتل رساند و با ارعاب و فحاشی مردم را به اطاعت معاویه خواند و آنگاه به صنعای یمن رفت و با مقاومت چندانی روبرو نشد و در صنعا عده ای بی گناه را کشت و هنگامی که هیئت نمایندگی مأرب به دیدار او آمدند ، همه را قتل عام کرد جز یک نفر . بسر بن ارطاه در این خبر دو سفر عبید الله بن عباس،نماینده حضرت علی (ع) را که نوجوان بودند ذبح کرد و بعلاوه صد شیخ را از آن فامیلی که این دو نوجوان را پناه داده بودند به قتل رساند.
✳️بسر از صنعا به جیشان رفت که مردمش شیعه امام علی (ع) بودند . مردم آنجا قدری مقاومت کردند ولی سرانجام شکست خوردند و بسر بن ارطاه عده زیادی از آنان را کشت و به صنعا برگشت. بسر بن ارطاه در این هجوم وحشیانه به قلمرو حکومت امام علی (ع) جمعی از مردم بی گناه را به آتش سوزاند ، و آمار کشتگان بی گناه به دست او را تعداد 30000نفر نوشته اند.
✅خبر این هجوم و کشتار بی رحمانه بسر بن ارطاه که به حضرت علی (ع) رسید ،جاریه بن قدامه را به فرماندهی 2000 سواره نظام به تعقیب بسر اعزام کرد . جاریه بن قدامه با نیروهایش خود را به یمن رسانید . بسر که از آمدن نیروهای امام آگاه شد، با اردوی خود به سوی شام گریخت و جاریه او را تعقیب کرد تا از منطقه حکومت امام علی (ع) بیرون راند. ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج2 ص7تا 17)
خطبه 25 نهج البلاغه که حاکی از تأسف و رنج روحی شدید حضرت علی (ع) است در رابطه با حمله بسر بن ارطاه به مدینه و مکه و یمن و کشتار بی رحمانه مردم بی گناه ایراد شده است.
✅چنان که قبلاً اشاره شد ، حفظ جان و مال و آبروی مردمی که در قلمرو حکومت امام دعلی (ع) بودند بر آن حضرت واجب بود و مقدمه این واجب نیز واجب بود. یعنی واجب بود امام اراده کند بداند که نیروهای معاویه چه وقت به فرماندهی بسر بن ارطاه به مدینه و مکه و یمن حمله می کنند و جلو حمله آنان را بگیرد. و چون اراده نکرد این مطلب را بداند، پیروان خود را بلا دفاع در معرض حمله و کشتار دشمن قرار داد و این ترک وظیفه و گناه است و مستلزم نفی عصمت از امام که نمی توان به آن ملتزم شد.
.♦️پایان♦️.
📚منبع؛ مقاله اقوال علما در علم امام. کتاب قضاوت زن در فقه اسلامی
[ دوشنبه ۱۳۹۶/۰۷/۰۳ ] [ 20:53 ] [ سعید ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||