منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



(9){(وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى‌)}: (آيا خبر موسى به تو رسيده است؟).
(10){(إِذْ رَأى‌ ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً)}: (آن زمان كه آتشى ديد و به اهل خود گفت: بمانيد، من آتشى مى‌بينم، شايد شعله‌اى از آن را براى شما بياورم و يا به وسيله آن راه را بيابم).
(حديث) يعنى داستان و استفهام اين آيه براى بيان و تقرير است، مى‌فرمايد: آيا داستان موسى را شنيده‌اى و هدف از سئوال اين است كه ماجرا را براى آن حضرت بيان كند، ظاهرا موسى عليه السّلام بعد از مدّتها كه در نزد حضرت شعيب عليه السّلام در مدين بوده به قصد مراجعت به مصر (و رهانيدن بنى اسرائيل از سلطه فرعون) همراه خانواده‌اش حركت مى‌كند و در نزديكيهاى وادى طوى، در طور سينا در شبى سرد و تاريك، در حاليكه راه را گم كرده بودند، آتشى را در جانب راست كوه طور در بقعه مباركه مشاهده مى‌كند، به گونه‌اى كه هيچ كس جز او آن آتش را نمى‌بيند و او احساس مى‌كند كه مى‌تواند در كنار آن آتش كسى را بيابد و راه را از او بپرسد و اگر نبود، لااقل از آن آتش قدرى بياورد تا گرم شوند.
(11){(فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى‌)}: (پس زمانيكه به آتش رسيد، ندا داده شد كه اى موسى!).
(12){(إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً)}: (همانا من، خود پروردگار تو هستم، كفشهاى خود را بيرون آور، كه تو در سرزمين مقدس طوى هستى)، (طوى) نام جلگه‌ايست كه در دامنه كوه طور واقع است و آنجا را خداوند وادى مقدّس ناميده و دستور در آوردن كفش نيز به جهت احترام آن واديست و تقديس و احترام آن وادى به جهت آن بوده كه محل حضور و قرب به خدا و مناجات به درگاه اوست‌.
لذا معناى آيه آنست كه چون موسى به آتش رسيد به موسى ندا شد كه: اين منم! پروردگار تو كه با تو سخن مى‌گويم و تو در محضر من هستى و اين وادى طوى به همين دليل تقدّس پيدا كرده، پس شرط ادب و احترام را بجا بياور و كفشت را بكن، و آن محل نزديك طور سينا بود.
و اين كلام عين وحى خداوند بود، بگونه‌اى كه واسطه‌اى ميان وحى و موسى قرار نداشت، به همين دليل هم آن را مكالمه مى‌نامند،{(وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‌ تَكْلِيماً) «سوره نساء، آيه 164. »، (و خداوند با موسى سخن گفت، سخن گفتنى!).
(13){(وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى‌)}: (و من تو را برگزيده‌ام، پس به آنچه به تو وحى مى‌رسد گوش فرا ده)، مى‌فرمايد: من تو را به جهت غايتى الهى كه همان اعطاء نبوّت و رسالت است برگزيده‌ام، يعنى مشيّت من بر اين قرار گرفته كه تو را براى نبوّت و رسالت انتخاب كنم و آنگاه با همين جمله اختيار نبوّت و رسالت را انشاء و ايجاد فرمود و به همين دليل هم بلافاصله امر به گوش دادن به فرمان وحى را كه متضمّن رسالت و نبوّت اوست، بر آن متفرع نمود و به او فرمود: به آنچه به تو وحى مى‌رسد گوش فرا دار.
(14){(إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي)}: (همانا من خودم خداى يكتا هستم كه هيچ معبودى جز من نيست، پس مرا عبادت كن و نماز را براى ياد من بپا دار)، اين همان وحى است كه در آيه قبلى موسى را مأمور به شنيدن آن كرده بود و تا يازده آيه ديگر ادامه دارد و در طى آن نبوّت و رسالت آن حضرت با هم اعلام مى‌شود.
در عبارت‌{(إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ ...)} مسمّى را با اسم خود معرفى كرد و فرمود: (بدرستى كه من اللّه‌ام) و نفرمود: (اللّه منم) چون مقتضاى حضور اين است كه با مشاهده ذات به وصف آشنا گشت، نه آنكه به وسيله وصف به ذات آشنا گرديد و عبارت‌{(لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي)} كلمه توحيد است كه لفظا و معنا مترتب بر عبارت قبلى است، چون وقتى خداى سبحان كسى است كه هر چيزى از او آغاز شده و به وجود او قائم و به او منتهى است و او مدبّر همه چيز مى‌باشد، ديگر معنا ندارد كه كسى براى غير او عبادت و خضوع كند، لذا او معبود به حقّ است و آنگاه فرمود:{(أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي)} اينكه از ميان همه عبادات خصوص نماز را ذكر كرد، به جهت رساندن اهميّت نماز بود، چون نماز از هر عملى كه خضوع بندگى را مجسّم كند و ذكر خدا را ممثّل نمايد (آن چنان كه روح در كالبد قرار مى‌گيرد) بهتر است، يعنى حقيقت ذكر خدا با نماز متحقّق مى‌شود، لذا (لذكرى) از باب اضافه مصدر مفعول خودش است و لام آن براى تعليل است، يعنى مى‌فرمايد: عبادت و ياد آوريت از من را بوسيله نماز تحقّق ببخش.
(15){(إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى‌ كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى‌)}: (همانا قيامت آمدنى است، مى‌خواهم آن را مخفى كنم تا هر كس در برابر كوششى كه مى‌كند پاداش داده شود)، اين آيه تعليل جمله، (فاعبدنى) در آيه قبليست، چون اگر ثواب و عقابى در كار نباشد و تمايزى بين فرد مطيع از عاصى وجود نداشته باشد، عبادت، عملى لغو و بى اثر خواهد بود و خداوند اراده كرده كه امر قيامت را مخفى نمايد و احدى را از زمان وقوع آن آگاه نگرداند تا بطور دفعى و ناگهانى واقع شود:{(لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً) «سوره اعراف، آيه 187.»، (جز به طور ناگهانى به سراغتان نمى‌آيد).
آنگاه مى‌فرمايد: علّت مكتوم بودن امر قيامت آنست كه مخلصين از غير ايشان متمايز شده و مشخص شود كه چه كسى خداى را به حقيقت بندگى مى‌كند و چه كسى در جستجوى نفع و سوداى خويش است و به اين ترتيب جزاى سعى و عمل محقّق گردد.
(16){(فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى‌)}: (پس آنكه رستاخيز را باور ندارد و از هواى نفس خود پيروى مى‌كند تو را از ايمان به آن باز ندارد كه در اين صورت هلاك مى‌شوى)، (صدّ) يعنى منصرف كردن و (ردى) به معناى هلاكت است، مى‌فرمايد: مراقب باش تا افراد منكر و كافر نسبت به قيامت و شأن خطير و عظيم آن، كه بواسطه پيروى از هواها و تمايلات خويش به امر قيامت ايمان نمى‌آورند، تو را از ياد قيامت و ايمان به آن منصرف نسازند كه در اين صورت، يعنى اگر پيرو آنها شده و از امر قيامت غفلت نمايى، هلاك خواهى شد، زيرا چنانچه بارها گفتيم، اعراض از ياد قيامت سر منشاء همه عصيانها و شقاوتهاست.

(17){(وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى‌)}: (اى موسى اين چيست كه در دست راست توست).
(18){(قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‌ غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى‌)}: (گفت: اين عصاى من است كه بر آن تكيه مى‌كنم و با آن براى گوسفندانم برگ مى‌تكانم و مرا در آن حاجتهاى ديگريست).
(19){(قالَ أَلْقِها يا مُوسى‌)}: (فرمود: اى موسى آن را بيافكن).
(20){(فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى‌)}: (پس موسى آن را افكند، كه ناگهان مبدّل به مارى شد كه راه مى‌رفت).
(21){(قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى‌)}: (فرمود: آن را بگير و نترس كه بزودى آن را به حالت اوّلش باز مى‌گردانيم).
(22){(وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى‌ جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى‌)}: (و دستت را به گريبان خود فرو ببر تا نورانى و بدون هيچ بدى بيرون آيد و اين معجزه ديگريست)، از اينجا وحى رسالت موسى آغاز مى‌شود، و وحى نبوّت ايشان در سه آيه گذشته تمام شد، استفهام، براى تقرير و بيان است تا او را متوجّه سازد كه عصايى كه در دست اوست يك شى‌ء جامد و بى‌جان است، تا وقتى كه مبدّل به اژدها گشت، حقيقتا در نظرش عظيم بنمايد.
سپس موسى در جواب مى‌فرمايد اين عصا و چوبدست من است كه به آن تكيه مى‌كنم و برگ درختان را براى گوسفندانم مى‌ريزم و مرا در آن حوائج ديگرى هم هست، در اينكه چرا موسى در جواب پروردگار زياده‌گوئى كرد و يك كلام نفرمود:
اين عصاست، گفته‌اند: چون مقام خلوت و راز دل گفتن با محبوب بود، موسى مى‌خواست تا هر چه بيشتر اين گفتگو را طولانى كند تا از لذّت مكالمه با پروردگار بهره‌مند شود، امّا در واقع موسى زياده‌گويى نكرده، چون عصا بودن آنچه در دست داشته امرى بديهى بوده كه خداوند و هر ناظر ديگر به آن توجّه داشته، لذا اصل سئوال پروردگار هم براى پرسش از اوصاف و فوايد آن بوده و موسى هم منافع عمومى آن را بيان مى‌كند و در آخر مى‌گويد: مرا در آن حوائجى ديگر است و اگر قصد زياده‌گويى داشت آن حوائج را نيز برمى‌شمرد، آنگاه خداوند فرمود: اى موسى آن را به زمين‌ بيانداز، پس زمانيكه موسى آن را به زمين افكند، ناگهان مبدّل به مارى بزرگ شد كه با چابكى و چالاكى به راه افتاد، و موسى از مشاهده اين امر غير مترقبّه متعجّب و هراسان شد و با حالت خوف در صدد دفع شرّ آن برآمد، (كه اين حالت غير از جبن و ترسويى است كه صفتى ناپسند و ضد شجاعت مى‌باشد)، آنگاه خطاب رسيد كه آن را بگير و نترس كه بزودى آن را به حالت اوّلش (يعنى عصا) برمى‌گردانيم.
در جاى ديگر مى‌فرمايد: (و چون موسى آن را ديد كه همچون مارى حركت مى‌كند، آنچنان گريخت كه پشت سر خود را هم نگاه نكرد، گفتيم اى موسى بيا جلو و نترس) «سوره قصص، آيه 31.».
و بايد دانست كه انبياء الهى از خشيّت، از غير خدا منزّهند، نه از خوف،{(وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ) «سوره احزاب، آيه 39.»، (و از هيچ كس جز خدا خشيّت ندارند).
آنگاه در ادامه خداوند، معجزه دوّم را بر موسى عرضه كرد و فرمود: دستت را در گريبانت فرو ببر و آن را نورانى بيرون آور، بدون اينكه دچار برص و پيسى يا هر حالت بد ديگرى شده باشد و اين امر آيت و معجزه ديگريست.
(23){(لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى‌)}: (تا از آيات بزرگ خويش به تو بنمايانيم)، مى‌فرمايد آنچه ما بدست تو اجراء كرديم و اين معجزاتى كه بوسيله تو نمودار ساختيم براى آن بود كه بعضى از آيات عظيم خود را به تو نشان دهيم.


برچسب‌ها: خلاصه تفسیر المیزان
[ چهارشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۱۸ ] [ 3:43 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب