|
منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
|
سوره مجادله [58]
این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 22 آیه است .
محتواى سوره : ایـن سـوره طبق طبیعت سوره هاى ((مدنى )) بیشتر از احكام فقهى , و نظام زندگى اجتماعى , و روابـط بـا مسلمین و غیرمسلمین سخن مى گوید, و مجموع بحثهاى آن را مى توان در سه بخش خلاصه كرد:. 1ـ در بـخـش اول سـخن از حكم ((ظهار)) مى گوید كه در جاهلیت نوعى طلاق و جدائى دائمى محسوب مى شد, و اسلام آن را تعدیل كرد و در مسیرصحیح قرارداد. 2ـ در بخش دیگرى یك سلسله دستورها درباره آداب مجالست از جمله منع از ((نجوى )) (سخنان درگوشى ) و همچنین جادادن به كسانى كه تازه واردمجلس مى شوند. 3ـ در آخرین بخش , بحث گویا و مشروح و كوبنده اى درباره منافقان ,و آنها كه ظاهرا دم از اسلام مـى زدند اما با دشمنان اسلام سر و سر داشتند, مطرح كرده , مسلمین راستین را از ورود در حزب شـیاطین و منافقین برحذر مى دارد, و آنهارا به رعایت ((حب فى اللّه )) و ((بغض فى اللّه )) و ملحق شدن به ((حزب اللّه )) دعوت مى كند. نامگذارى سوره به ((مجادله )) به خاطر تعبیرى است كه در آیه نخستین آن آمده است .
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر. (آیـه1)ـ شـان نـزول : نـقل كرده اند كه : زنى از طایفه انصار به نام ((خوله )) كه از طایفه ((خزرج )) و هـمـسـرش ((اوس بـن صـامت )) بود در یك ماجرا مورد خشم شوهرش قرارگرفت , و او كه مرد تـنـدخـویـى بـود تصمیم بر جدائى از او گرفت , و گفت : ((انت على كظهر امى ; تو نسبت به من همچون مادر من هستى !)). و این در حقیقت نوعى از طلاق در زمان جاهلیت بود اما طلاقى بود كه نه قابل بازگشت بود و نه زن آزاد مـى شـد كه بتواند همسرى براى خود برگزیند, و این بدترین حالتى بود كه براى یك زن شوهردار ممكن بود رخ دهد. چیزى نگذشت كه مرد پشیمان شد.زن خـدمـت رسـول خـدا(ص ) آمـد و مـاجرا را چنین نقل كرد: اى رسول خدا!همسرم ((اوس بن صامت )) زمانى مرا به زوجیت خود برگزید كه جوان بودم وصاحب جمال و مال و ثروت و فامیل , امـوال مـن را مـصرف كرد, حالا ((ظهار)) كرده وپشیمان شده , آیا راهى هست كه ما به زندگى سابق بازگردیم ؟!. پیامبر(ص ) فرمود: تو بر او حرام شده اى !.زن پـى درپـى اصـرار و الـحـاح مى كرد, سرانجام رو به درگاه خدا آورد و عرض كرد: ((خداوندا! بیچارگى و نیاز و شدت حالم را به تو شكایت مى كنم , خداوندا!فرمانى بر پیامبرت نازل كن و این مشكل را بگشا)). در ایـنـجـا حال وحى به پیامبر(ص ) دست داد, و چهار آیه آغاز این سوره بر اونازل شد كه راه حل مشكل ((ظهار)) را به روشنى نشان مى دهد. تفسیر: بـاتـوجـه بـه آنـچـه در شان نزول گفته شد تفسیر آیات نخستین سوره روشن است , مى فرماید: ((خـداونـد سخن زنى را كه درباره شوهرش به تو مراجعه كرده بود,شنید)) و تقاضاى او را اجابت كرد (قد سمع اللّه قول التى تجادلك فى زوجها). سـپـس مـى افـزایـد: آن زن علاوه بر این كه با تو مجادله داشت ; ((به خداوندشكایت مى كرد)) و از پیشگاهش تقاضاى حل مشكل نمود (وتشتكى الى اللّه ). ((ایـن در حـالـى بود كه خداوند گفتگوى شما (و اصرار آن زن ) را (در حل مشكلش ) مى شنید)) (واللّه یسمع تحاوركما). ((و خداوند شنوا و بیناست )) (ان اللّه سمیع بصیر). آرى ! خـداوند, آگاه از همه ((مسموعات )) و ((مبصرات )) است , بى آنكه نیازى به اعضاى بینائى و شنوائى داشته باشد, او همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز رامى بیند و هر سخنى را مى شنود. (آیـه2)ـ سـپـس بـه سـراغ بیان حكم ظهار مى رود و به عنوان مقدمه ریشه این عقیده خرافى را با جـمـلـه هـاى كوتاه و قاطع درهم مى كوبد, مى فرماید: ((كسانى از شما كه نسبت به همسرانشان ظـهـار مـى كـنند (و مى گویند: انت على كظهر امى ; تو نسبت به من به منزله مادرم هستى ) آنان هـرگـز مـادرانـشان نیستند, مادرانشان تنها كسانى هستند كه آنها را به دنیا آورده اند))! (الذین یظاهرون منكم من نسائهم مـاهن امهاتهم ان امهاتهم الا اللا ئى ولدنهم ). مـادر و فـرزنـد بـودن چـیزى نیست كه با سخن درست شود, یك واقعیت عینى خارجى است كه هرگز از طریق بازى با الفاظ حاصل نمى شود. و بـه دنبال آن مى افزاید: ((آنها سخنى زشت و باطل مى گویند)) (وانهم لیقولون منكرا من القول وزورا). مـطـابق این آیه ((ظهار)) عملى است حرام و منكر, ولى از آنجا كه تكالیف الهى اعمال گذشته را شـامـل نـمـى شود, و از لحظه نزول حاكمیت دارد, در پایان آیه مى فرماید: ((و خداوند بخشنده و آمرزنده است )) (وان اللّه لعفو غفور) هم مى بخشد و هم مى پوشاند. بـنابراین اگر مسلمانى قبل از نزول این آیات مرتكب این عمل شده نبایدنگران باشد, خداوند او را مى بخشد. اما به هر حال مساله كفاره به قوت خود باقى است . (آیه3)ـ ولى از آنجا كه این سخن زشت و زننده چیزى نبود كه از نظر اسلام نادیده گرفته شود لذا كـفـاره نـسـبتا سنگینى براى آن قرارداده تا از تكرار آن جلوگیرى كند, مى فرماید: ((كسانى كه هـمـسران خود را ظهار مى كنند, سپس از گفته خود بازمى گردند, باید پیش از آمیزش جنسى آنها با هم برده اى را آزاد كنند)) (والذین یظاهرون من نسائهم ثم یعودون لما قالوا فتحریر رقبة من قبل ان یتماسا). سپس مى افزاید: ((این دستورى است كه به آن اندرز داده مى شوید)) (ذلكم توعظون به ). گـمـان نـكـنید كه چنین كفاره اى در مقابل ((ظهار)) كفاره سنگین و نامتعادلى است , زیرا این سـبب اندرز و بیدارى و تربیت نفوس شماست , تا بتوانید خود را دربرابر این گونه كارهاى زشت و حرام كنترل كنید. اصولا تمام كفارات جنبه بازدارنده و تربیتى دارد, و اى بسا كفاره هائى كه جنبه مالى دارد تاثیرش از غالب تعزیرات كه جنبه بدنى دارد بیشتر است . و از آنـجـا كه ممكن است بعضى با بهانه هائى شانه از زیربار كفاره خالى كنندوبدون این كه كفاره دهند با همسر خود بعد از ((ظهار)) آمیزش جنسى داشته باشند,در پایان آیه مى افزاید: ((خداوند بـه آنچه انجام مى دهید آگاه است )) (واللّه بما تعملون خبیر) هم از ظهار آگاه است و هم از ترك كفاره و هم از نیات شما!. (آیـه4)ـ و نـیز از آنجا كه آزاد كردن یك برده براى همه مردم امكان پذیرنیست , همان گونه كه در شـان نـزول آمد و نیز ممكن است انسان از نظر مالى قادر به آزاد كردن برده باشد اما برده اى براى ایـن كـار پـیـدا نشود ـ همان گونه كه در عصر ماچنین است ـ لذا جهانى و جاودانگى بودن اسلام ایـجـاب مـى كند كه در مرحله بعدجانشینى براى آزادى بردگان ذكر شود به همین دلیل در آیه موردبحث مى فرماید:. ((و كـسـى كـه توانائى (آزادكردن برده اى ) نداشته باشد دوماه پیاپى قبل ازآمیزش روزه بگیرد)) (فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین من قبل ان یتماسا). ایـن كـفـاره نـیـز اثـر عـمیق بازدارنده اى دارد, به علاوه از آنجا كه روزه در تصفیه روح و تهذیب نفوس اثر عمیق دارد مى تواند جلو تكرار این گونه اعمال رادرآینده بگیرد. البته ظاهر آیه این است كه هر شصت روز پى درپى انجام شود, و بسیارى ازفقهاى اهل سنت نیز بر طبق آن فتوا داده اند, ولى در روایات ائمه اهل بیت (ع ) آمده است كه اگر كمى از ماه دوم را (حتى یك روز) به دنبال ماه اول روزه بگیرد مصداق شهرین متتابعین و دو ماه پى درپى خواهد بود و این تصریح حاكم بر ظهور آیه است . و از آنـجـا كـه بـسـیـارى از مـردم نیز قادر به انجام كفاره دوم یعنى دو ماه متوالى روزه نیستند, جـانـشـین دیگرى براى آن ذكر كرده , مى فرماید: ((و كسى كه این را هم نتواند شصت مسكین را اطعام كند)) (فمن لم یستطع فاطعام ستین مسكینا). ظاهر ((اطعام )) این است كه به اندازه اى غذا دهد كه در یك وعده سیر شود,اما در روایات اسلامى در یك ((مد)) طعام (حدود 750 گرم ) تعیین شده است . سپس در دنباله آیه بار دیگر به هدف اصلى این گونه كفارات اشاره كرده , مى افزاید:((این براى آن است كه به خدا و رسولش ایمان بیاورید)) (ذلك لتؤمنوا باللّه ورسوله ). آرى ! جـبـران گـنـاهـان بـه وسیله كفارات پایه هاى ایمان را محكم مى كند, وانسان را نسبت به مقررات الهى علما و عملا پایبند مى سازد!. و در پـایان آیه براى این كه همه مسلمانان این مساله را یك امر جدى تلقى كنند مى گوید: ((اینها مـرزهـاى الـهـى اسـت , و كسانى كه با آن مخالفت كنند عذاب دردناكى دارند))(وتلك حدوداللّه وللكافرین عذاب الیم ). قوانین الهى را از این رو ((حدود الهى )) مى گویند كه عبور از آن مجاز نیست . #چـنانكه دیدیم اسلام ((ظهار)) را به شدت محكوم كرده , بنابراین هرگاه كسى نسبت به همسرش ظهار كند, همسرش مى تواند با مراجعه به حاكم شرع او راموظف سازد كه یا رسما از طریق طلاق از او جـدا شود و یا به زندگى زناشوئى بازگردد, اما پیش از بازگشت باید به ترتیبى كه در آیات فوق خواندیم كفاره بدهد. (آیه5)ـ از آنـجـا كـه آخرین جمله آیه قبل به همگان اخطار مى كرد كه حدود الهى رارعایت كنند, و از آن تـجـاوز نـنـمایند, در اینجا از كسانى سخن مى گوید كه نه تنها ازاین حدود تجاوز كرده , بلكه به مـبـارزه بـا خـدا و پـیـامبر او(ص ) برخاسته اند و سرنوشت آنها را در این دنیا و جهان دیگر روشن مى سازد. نخست مى فرماید: ((كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى كنند خوار وذلیل شدند آن گونه كه پـیـشـیـنـیـان آنها خوار و ذلیل شدند)) (ان الذین یحادون اللّه ورسوله كبتوا كما كبت الذین من قبلهم ). سپس مى افزاید: ((ما آیات روشنى نازل كردیم )) (وقد انزلنا آیات بینات ). بـنـابراین , به قدر كافى اتمام حجت شده و عذر و بهانه اى براى مخالفت باقى نمانده است , و با این حال اگر مخالفت كنند باید مجازات شوند. نـه تنها در این دنیا مجازات مى شوند بلكه ; ((براى كافران عذاب خواركننده اى (در قیامت ) است )) (وللكافرین عذاب مهین ). بـه هـرحـال این تهدید الهى در مورد كسانى كه در برابر پیامبر(ص ) و قرآن ایستاده بودند به وقوع پـیوست , و در جنگهاى بدر و خیبر و خندق و غیر آن با ذلت وشكست روبرو شدند, و سرانجام فتح مكه طومار قدرت و شوكت آنها را در هم پیچید و اسلام در همه جا پیروز گشت .(آیـه6)ـ این آیه در توصیف زمان وقوع عذاب اخروى آنها چنین مى گوید:((در آن روز كه خداوند هـمـه آنـهـا را بـرمـى انگیزد و از اعمالى كه انجام دادند باخبرمى سازد)) (یوم یبعثهم اللّه جمیعا فینبئهم بما عملوا). ((اعمالى كه خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش كردند))(احصیه اللّه ونسوه ). و ایـن خود عذاب دردناكى است كه خداوند گناهان فراموش شده آنها را به یادشان مى آورد و در صحنه محشر در برابر خلایق رسوا مى شوند. و در پایان آیه مى فرماید: ((و خداوند بر هر چیز شاهد و ناظر است )) (واللّه على كل شىء شهید). آرى ; حضور خداوند در همه جا و در هر زمان و در درون و برون ما ایجاب مى كند كه نه فقط اعمال , بـلـكـه نـیـات و عقاید ما را شمارش كند و در آن روز بزرگ كه ((یوم البروز)) است همه را بازگو فرماید. (آیـه7)ـ سـپس براى تاكید بر حضور خداوند در همه جا و آگاهى او بر همه چیز سخن را به مساله ((نـجـوى )) (گـفـتگوهاى درگوشى ) مى كشد, مى فرماید: ((آیانمى دانى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمین است مى داند)) (الم تر ان اللّه یعلم مـا فى السموات ومـا فى الا رض ). سـپس مى افزاید: ((هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى كنند مگر این كه خداوندچهارمین آنهاست , و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى كنند مگر این كه خداوندششمین آنهاست )) (مـا یكون من نجوى ثلثة الا هو رابعهم ولا خمسة الا هوسادسهم ). ((و نه تعدادى كمتر و نه بیشتر از آن , مگر این كه او همراه آنهاست هرجا كه باشند))(ولا ادنى من ذلك ولا اكثر الا هو معهم این مـا كانوا). ((سـپـس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه مى سازد چرا كه خداوند به هرچیزى داناست )) (ثم ینبئهم بمـا عملوا یوم القیمة ان اللّه بكل شى علیم ). منظور از این كه خداوند چهارمین یا ششمین آنهاست این است كه او در همه جا حاضر و ناظر و از هـمـه چیز آگاه است , وگرنه ذات پاكش نه مكان دارد و نه هرگزتوصیف به اعداد مى شود, بلكه شبیه و نظیر و مثل و مانند ندارد. (آیـه8)ـ شـان نـزول : در مورد این آیه دو شان نزول نقل شده كه هركدام مربوط به یك قسمت از آیه است . نـخست این كه : جمعى از یهود و منافقان در میان خودشان جدا از مؤمنان نجوا مى كردند و گاه با چـشـمهاى خود اشاره هاى ناراحت كننده اى به مؤمنان داشتند, و همین باعث غم و اندوه مؤمنان مى شد, هنگامى كه این كار را تكراركردند مؤمنان شكایت به رسول خدا(ص ) نمودند, پیامبر(ص ) دستور داد كه هیچ كس در برابر مسلمانان با دیگرى نجوا نكند, اما آنها گوش ندادند, باز هم تكرار كردند,آیه نازل شد (و آنها را سخت بر این كار تهدید كرد). هـمـچـنـین نقل شده كه : گروهى از یهود خدمت پیامبر(ص ) آمدند و به جاى ((السلا م علیك )) گفتند: ((السام علیك یا اباالقاسم )) (كه مفهومش مرگ بر تو یا ملالت و خستگى بر تو باد, است ). پیامبر(ص ) در جواب آنها فرمود: ((وعلیكم ; همین بر شما باد)). عـایـشه مى گوید: من متوجه این مطلب شدم و گفتم : ((علیكم السام ولعنكم اللّه وغضب علیكم ; مرگ بر شما, خدا لعنت كند شما را, و غضب كند))!. پیامبر به من فرمود: مدارا كن و از خشونت و بدگوئى بپرهیز. گفتم : مگر نمى شنوى مى گویند: ((مرگ بر تو))!. فرمود: مگر تو هم نشنیدى كه من در جواب ((علیكم )) گفتم !. اینجا بود كه خداوند آیه نازل كرد كه هنگامى كه این گروه نزد شما مى آیندتحیتى مى گویند كه خدا چنان تحیتى به شما نگفته است . تفسیر: در اینجا همچنان ادامه بحثهاى نجواست . نخست مى فرماید: ((آیا ندیدى كسانى را كه از نجوا [ سخنان درگوشى ] نهى شدند سپس به كارى كـه از آن نهى شده بودند باز مى گردند, و براى انجام گناه وتعدى و نافرمانى رسول خدا به نجوا مى پردازند)) (الم تر الى الذین نهوا عن النجوى ثم یعودون لما نهوا عنه ویتناجون بالا ثم والعدوان ومعصیت الرسول ). از ایـن تـعـبـیر به خوبى استفاده مى شود كه قبلا به آنها هشدار داده شده بود كه از نجوا بپرهیزند كارى كه ذاتا تولید نگرانى و بدگمانى در دیگران مى كند. در ادامـه ایـن سـخـن بـه یـكـى دیگر از اعمال خلاف منافقان و یهود اشاره كرده ,مى فرماید: ((و هـنگامى كه نزد تو مى آیند تو را تحیتى (و خوشامدى ) مى گویند كه خدا به تو نگفته است )) (واذا جاؤك حیوك بما لم یحیك به اللّه ). مـنـظـور از ((تـحـیـت الـهى )) در این آیه همان جمله ((السلا م علیك )), یا ((سلا م اللّه علیك )) مـى بـاشـد كـه شـبیه آن در آیات قرآن در مورد پیامبران و بهشتیان و غیر آنهاكرارا آمده است : از جـمـلـه در آیـه 181 سـوره صـافـات مـى خوانیم : ((وسلا م على المرسلین ; سلام بر تمام رسولان پروردگار)). سـپـس مـى افـزایـد: آنـها نه فقط مرتكب این گناهان بزرگ مى شوند, بلكه آن چنان از باده غرور سـرمـست هستند كه ; ((در دل مى گویند: (اگر اعمال ما بد است پس ) چرا خداوند ما را به خاطر گفته هایمان عذاب نمى كند))؟! (ویقولون فى انفسهم لولا یعذبنا اللّه بما نقول ). بـه ایـن تـرتـیب هم عدم ایمان خود را به نبوت پیامبر(ص ) ثابت كردند و هم عدم ایمان به احاطه علمى خداوند. ولى قرآن در یك جمله كوتاه به آنها چنین پاسخ مى گوید: ((جهنم براى آنان كافى است (و نیازى بـه مـجـازات دیـگر نیست , همان جهنمى كه به زودى ) وارد آن مى شوند و چه بدفرجامى است )) (حسبهم جهنم یصلونها فبئس المصیر). البته این تعبیر نفى عذاب دنیوى را درباره آنها نمى كند. (آیه9)ـ و از آنجا كه مؤمنان نیز گهگاه به خاطر ضرورتها یا تمایلاتى به نجوامى پرداختند در این آیه روى سـخـن را بـه آنـهـا كـرده , و براى این كه در این كار آلوده به گناهان منافقان و یهود نشوند مـى فرماید: ((اى كسانى كه ایمان آورده اید! هنگامى كه نجوا مى كنید به گناه و تعدى و نافرمانى رسـول (خـدا) نـجـوا نـكنید, (محتواى نجواى شما باید پاك و الهى باشد) به كار نیك و تقوا نجوا كـنید)) (یا ایها الذین آمنوا اذاتتنـاجیتم فلا تناجوا بالا ثم والعدوان ومعصیت الرسول وتناجوا بالبر والتقوى ). ((و از خدائى كه همگى نزد او جمع مى شوید بپرهیزید)) (واتقوااللّه الذى الیه تحشرون ). از ایـن تـعـبـیـر بـه خـوبـى اسـتفاده مى شود كه اصل نجوا اگر در میان مؤمنان باشد,سؤظنى برنیانگیزد, تولید نگرانى نكند و محتواى آن توصیه به نیكیها و خوبیهاباشد مجاز است . (آیه10)ـ لذا در این آیه مى افزاید: ((نجوا تنها از سوى شیطان است )) (انماالنجوى من الشیطان ). ((مى خواهد با آن مؤمنان را غمگین سازد)) (لیحزن الذین آمنوا). ((ولـى (بـایـد بـدانـند كه شیطان ) نمى تواند هیچ گونه ضررى به آنها برساند جزبه فرمان خدا)) (ولیس بضارهم شیئا الا باذن اللّه ). چرا كه هر مؤثرى در عالم هستى است تاثیرش به فرمان خداست . ((پـس مـؤمـنـان بـاید تنها بر خدا توكل كنند)) و از هیچ چیز جز او نترسند و بر غیراو دل ننهند (وعلى اللّه فلیتوكل المؤمنون ). بـدین ترتیب ((نجوا)) گاه حرام است و این در صورتى است كه موجب اذیت وآزار و هتك حیثیت مسلمانى گردد و چنین نجوائى نجواى شیطانى است كه هدفش غمگین ساختن مؤمنان است . در مقابل گاه حكم وجوب به خود مى گیرد, و این در صورتى است كه مساله سرى لازمى درمیان بـاشـد كـه افـشـاى آن خـطرناك , و عدم ذكر آن نیز موجب تضییع حق و یا خطرى براى اسلام و مسلمین است . و گـاه مـتـصف به استحباب مى شود و آن در جائى است كه انسان براى انجام كارهاى نیك و بر و تقوا به سراغ آن رود, و همچنین حكم كراهت و اباحه . ولى اصولا هرگاه هدف مهمترى در كار نباشد نجوا كردن كار پسندیده اى نیست , و برخلاف آداب مجلس است زیرا نوعى بى اعتنائى یا بى اعتمادى نسبت به دیگران محسوب مى شود. [ دوشنبه ۱۳۸۹/۰۹/۱۵ ] [ 9:6 ] [ سعید ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||