منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید


(آيه 151) در اين آيه به نجات معجزه آساى مسلمانان بعد از جنگ احد اشاره مى كند مى فرمايد: «به زودى در دلهاى كافران، رعب و ترس مى افكنيم» (سَنُلْقِى فِى قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ).
همان طور كه در پايان جنگ احد افكنديم و نمونه آن را ديديد.
و در جمله بعد علّت افكندن رعب و ترس را در دلهاى آنها چنين بيان مى كند: «به خاطر اينكه بدون دليل، چيزهايى را براى خدا همتا قرار دادند» (بِمَا أَشْرَكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا).
در پايان آيه به سرنوشتشان اشاره كرده مى فرمايد: اين افراد به خود و اجتماعشان ستم كرده اند «و جايگاه آنها، آتش است; و چه بد جايگاهى است جايگاه ستمكاران!» (وَ مَأْوَيهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ).

  شكست پس از پيروزى
(آيه 152) در ماجراى جنگ احد گفتيم، مسلمانان در آغاز جنگ با اتّحاد و شجاعت خاصّى جنگيدند و به زودى پيروز شدند ولى نافرمانى جمعى از تيراندازان كه سنگر خود را رها كردند و به جمع آورى غنايم مشغول شدند، سبب شد كه شكست سختى به لشكر اسلام وارد گردد. هنگامى كه مسلمانان با دادن تلفات و خسارات سنگينى به مدينه بازمى گشتند با يكديگر مى گفتند: مگر خدا به ما وعده پيروزى نداده بود، پس چرا در اين جنگ شكست خورديم ؟
از اين به بعد قرآن ضمن پاسخ آنها، علل شكست را توضيح مى دهد. مى فرمايد: «خداوند، وعده خود را به شما، (درباره پيروزى بر دشمن در احد،) تحقّق بخشيد; در آن هنگام (كه در آغاز جنگ،) دشمنان را به فرمان او، به قتل مى رسانديد; (و اين پيروزى ادامه داشت) تا اينكه سست شديد; و (بر سر رها كردن سنگرها،) در كار خود به نزاع پرداختيد; و بعد از آنكه آنچه را دوست مى داشتيد (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد، نافرمانى كرديد» (وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ
تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَ تَنَازَعْتُمْ فِى الاَْمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَيكُمْ مَا تُحِبُّونَ).
«تحُسّونهم» از ماده «حس»، به معنى از بين بردن حواسّ كسى و كشتن اوست. يعنى آنها را مى كشتيد.
تعبير «عَصَيتُم» به معنى نافرمانى كرديد، نشان مى دهد كه اكثريت دست به مخالفت زده بودند.
سپس مى افزايد: در اين موقع «بعضى از شما، خواهان دنيا بودند; و بعضى خواهان آخرت» و پاداشهاى الهى (مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الاَْخِرَةَ).
«سپس خداوند شما را از آنان منصرف ساخت; (و پيروزى شما به شكست انجاميد;) تا شما را آزمايش كند» و پرورش دهد (ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ).
«و او شما را بخشيد; و خداوند نسبت به مؤمنان، فضل و بخشش دارد» (وَ لَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْل عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 153) در اين آيه صحنه پايان احد را به مسلمانان يادآورى مى كند مى فرمايد: «به (خاطر بياوريد) هنگامى را كه از كوه بالا مى رفتيد; و (جمعى در وسط بيابان پراكنده شدند; و از شدّت وحشت،) به عقب ماندگان نگاه نمى كرديد; و پيامبر از پشت سر، شما را صدا مى زد» (إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لاَ تَلْوُونَ عَلَى أَحَد وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِى أُخْرَيكُمْ).
فرياد مى زد: بندگان خدا، به سوى من بازگرديد، به سوى من بازگرديد، من رسول خدايم!
ولى هيچ يك از شما به سخنان او توجّه نداشتيد. «سپس اندوه ها را يكى پس از ديگرى به شما جزا داد» (فَأَثَابَكُمْ غَمًّا بِغَمّ).
هجوم سيل غم و اندوه به سوى شما «به خاطر آن بود كه ديگر براى از دست رفتن (غنايم جنگى) غمگين نشويد، و نه به خاطر مصيبتهايى كه بر شما وارد مى گردد. و خداوند از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است» (لِكَيْلاَ تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لاَ مَا أَصَابَكُمْ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ).
(آيه 154) شب بعد از جنگ احد، شب دردناك و پراضطرابى بود. مسلمانان پيش بينى مى كردند كه سربازان فاتح قريش بار ديگر به مدينه بازگردند. در اين ميان مجاهدان راستين و توبه كنندگانى كه از فرار از ميدان احد پشيمان شده بودند، به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعده هاى پيامبر دلگرم بودند. آيه مورد بحث ماجراى آن شب را تشريح مى كند مى گويد: «سپس به دنبال اين غم و اندوه، آرامشى بر شما فرستاد» (ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً).
«اين آرامش، به صورت خواب سبكى بود كه گروهى از شما را فراگرفت; امّا گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند» و خواب به چشمانشان نرفت (نُعَاسًا يَغْشَى طَائِفَةً مِنْكُمْ وَ طَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ).
سپس به تشريح گفتوگوها و افكار منافقان و افراد سست ايمان كه در آن شب بيدار ماندند پرداخته مى گويد: «آنها گمانهاى نادرستى ـ همچون گمانهاى دوران جاهليت ـ درباره خدا داشتند; و مى گفتند: آيا چيزى از پيروزى نصيب ما مى شود؟!» (يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ هَلْ لَنَا مِنَ الاَْمْرِ مِنْ شَىْء).
قرآن در جواب آنها مى گويد: «بگو: همه كارها (و پيروزيها) به دست خداست» و اگر او بخواهد و شما را شايسته ببيند نصيبتان خواهد كرد (قُلْ إِنَّ الاَْمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ).
«آنها در دل خود، چيزى را پنهان مى دارند كه براى تو آشكار نمى سازند» (يُخْفُونَ فِى أَنْفُسِهِمْ مَا لاَيُبْدُونَ لَكَ).
گويى آنها مى پنداشتند كه شكست احد نشانه نادرست بودن آيين اسلام است. به همين خاطر، «مى گويند: اگر ما سهمى از پيروزى داشتيم، در اينجا كشته نمى شديم» (يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الاَْمْرِ شَىْءٌ مَا قُتِلْنَا هَيهُنَا).
خداوند در پاسخ آنها به دو مطلب اشاره مى كند مى فرمايد: «بگو: اگر هم در خانه هاى خود بوديد، آنهايى كه كشته شدن بر آنها مقرّر شده بود، قطعاً به سوى آرامگاه هاى خود، بيرون مى آمدند» و آنها را به قتل مى رساندند (قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِى بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ).
«و اينها براى اين است كه خداوند، آنچه در سينه هايتان پنهان داريد، بيازمايد; و آنچه را در دلهاى شما (از ايمان است) خالص گرداند» (وَ لِيَبْتَلِىَ اللَّهُ مَا فِى صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ مَا فِى قُلُوبِكُمْ).
در پايان آيه مى گويد: «و خداوند از آنچه در درون سينه هاست، باخبر است» (وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ).
به همين دليل، تنها به اعمال مردم نگاه نمى كند، بلكه مى خواهد قلوبشان را نيز بيازمايد و از هرگونه آلودگى به شرك و نفاق و ترديد پاك سازد.
 
گناه سرچشمه گناه ديگر است
(آيه 155) اين آيه كه ناظر به حوادث جنگ احد است، اين حقيقت را بازگو مى كند كه لغزشهايى كه بر اثر وسوسه هاى شيطانى به انسان دست مى دهد، بر اثر گناهان پيشين در انسان فراهم شده چراكه وسوسه هاى شيطانى در دلهاى پاك كه آثار گناهان سابق در آن نيست، اثرى نمى گذارد. بدين رو مى فرمايد: «كسانى از شما كه در روز روبه رو شدن دو جمعيّت با يكديگر (در جنگ احد)، فرار كردند، شيطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانى كه مرتكب شده بودند، به لغزش انداخت; و خداوند آنها را بخشيد. خداوند، آمرزنده و بردبار است» (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفَورٌ حَلِيمٌ).
 

  بهره بردارى منافقان
(آيه 156) حادثه احد زمينه را براى فعاليتهاى تخريبى دشمنان و منافقان آماده ساخت. به همين دليل، آيات زيادى براى خنثى كردن اين حركتها نازل گرديد. در اين آيه نيز به منظور درهم كوبيدن فعاليتهاى منافقان و هشدار به مسلمانان، نخست به مؤمنان خطاب كرده مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همانند كافران نباشيد كه چون برادرانشان به مسافرتى مى روند، يا در جنگ شركت مى كنند (و از دنيا مى روند و يا كشته مى شوند)، مى گويند: اگر آنها نزد ما بودند، نمى مردند و كشته نمى شدند!» شما از اين گونه سخنان نگوييد (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قَالُوا لاِِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِى الاَْرْضِ أَوْ كَانُوا غُزًّى لَوْ كَانُوا عِنْدَنَا مَا مَاتُوا وَ مَا قُتِلُوا).
اگر شما مؤمنان تحت تأثير سخنان گمراه كننده آنان قرار گيريد، روحيه شما ضعيف گشته و از رفتن به ميدان جهاد و سفر در راه خدا خوددارى خواهيد كرد و آنها به هدف خود نائل مى شوند. شما از اين گونه سخنان نگوييد، «تا خدا اين حسرت را بر دل آنها ]= كافران[ بگذارد» (لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِى قُلُوبِهِمْ).
سپس قرآن به آنها سه پاسخ منطقى مى دهد:
1. مرگ و حيات، در هر حال، به دست خداست و مسافرت يا حضور در ميدان جنگ نمى تواند مسير قطعى آن را تغيير دهد «خداوند، زنده مى كند و مى ميراند; و خدا به آنچه انجام مى دهيد، بيناست» (وَاللَّهُ يُحْىِ وَ يُمِيتُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
(آيه 157) 2. «اگر هم در راه خدا كشته شويد يا بميريد، (زيان نكرده ايد; زيرا) آمرزش و رحمت خدا، از تمام آنچه آنها (در طول عمر خود،) جمع آورى مى كنند، بهتر است» (وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ).
(آيه 158) 3. از همه گذشته، مرگ به معنى فنا و نابودى نيست كه از آن وحشت داريد، بلكه دريچه اى است به سوى زندگانى ديگرى در سطحى بسيار وسيع تر و آميخته با ابديت. «و (بنابراين) اگر بميريد يا كشته شويد، به سوى خدا محشور مى شويد» (وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لاَِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ).
قابل توجّه اينكه اگر در آيات فوق مرگ در مسافرت در رديف شهادت در راه خدا ذكر شده، منظور مسافرتهايى بوده كه در راه خدا و براى خدا انجام مى دادند مانند سفر به سوى ميدان جنگ يا سفرهاى تبليغى و مانند آن.
 
 

  فرمان عفو عمومى
(آيه 159) اين آيه نيز ناظر به حوادث احد است زيرا بعد از مراجعت مسلمانان از احد، كسانى كه از جنگ فرار كرده بودند اطراف پيامبر را گرفته و ضمن اظهار ندامت، تقاضاى عفو و بخشش مى كردند. خداوند در اين آيه عفو عمومى آنها را صادر كرد و پيامبر(ص) با آغوش باز، توبه كاران را پذيرفت.
نخست به يكى از مزاياى اخلاقى پيامبر(ص) اشاره كرده مى فرمايد: «به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان ]= مردم[ نرم (و مهربان) شدى; و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند» (فَبِمَا رَحْمَة مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ).
«فظّ» به معنى كسى است كه سخنانش تند و خشن است. «غليظ القلب» به كسى گويند كه انعطاف و محبّت از خود نشان نمى دهد. بنابراين، فظّ در مورد خشونت در سخن و غليظ القلب در مورد خشونت در عمل به كار مى رود.
سپس دستور مى دهد: «پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب» (فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ).
بعد از فرمان عفو عمومى، براى زنده كردن شخصيت مسلمانان و تجديد حيات فكرى و روحى آنان، دستور مى دهد: «و در كارها، با آنان مشورت كن» و رأى آنها را بخواه (وَ شَاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ).
گرچه جمله فوق مفهوم وسيعى دارد ولى مسلّم است كه پيامبر(ص) در احكام الهى هرگز با مردم مشورت نمى كرد، بلكه در آنها صرفاً تابع وحى بود.
سپس قرآن مى افزايد: «امّا هنگامى كه تصميم گرفتى، (قاطع باش و) بر خدا توكّل كن; زيرا خداوند متوكّلان را دوست دارد» (فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ).
همان اندازه كه هنگام مشورت بايد نرمش و انعطاف به خرج داد، در موقع اتّخاذ تصميم نهايى بايد قاطع بود. بنابراين، پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتيجه مشورت، بايد هرگونه ترديد و آراء پراكنده را كنار زد و با قاطعيت تصميم گرفت. اين همان چيزى است كه در آيه فوق از آن تعبير به «عزم» شده است و آن تصميم قاطع مى باشد.
در ضمن از اين آيه استفاده مى شود كه توكّل بايد بعد از مشورت و استفاده از همه امكاناتى كه انسان در اختيار دارد قرار گيرد.
 

  نتيجه توكّل
(آيه 160) در اين آيه كه مكمّل آيه قبل است، افراد باايمان را ترغيب مى كند كه علاوه بر تهيّه همه گونه وسائل ظاهرى باز به قدرت شكست ناپذير خداوند تكيه كنند. مى فرمايد: «اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد; و اگر دست از يارى شما بردارد، كيست كه بعد از او، شما را يارى كند؟!» (إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِى يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ).
در آيه گذشته روى سخن به پيامبر(ص) بود و به او دستور مى داد، امّا در اين آيه روى سخن به همه مؤمنان است. مى گويد همانند پيامبر بايد بر ذات پاك خدا تكيه كنند.
بدين رو در پايان آيه مى خوانيم: «و مؤمنان، تنها بر خداوند بايد توكّل كنند» (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).

  هرگونه خيانتى ممنوع
(آيه 161) هنگامى كه بعضى از تيراندازان احد مى خواستند سنگر خود را براى جمع آورى غنيمت تخليه كنند، امير آنان دستور داد: از جاى خود حركت نكنيد، رسول خدا شما را از غنيمت محروم نخواهد كرد. ولى آن دنياپرستان، براى پنهان ساختن چهره واقعى خود، گفتند: ما مى ترسيم پيامبر در تقسيم غنايم ما را از نظر دور دارد.
 
قرآن مى گويد: گمان كرديد ممكن است پيامبر به شما خيانت كند؟ در حالى كه «ممكن نيست هيچ پيامبرى خيانت كند» (وَ مَا كَانَ لِنَبِىّ أَنْ يَغُلَّ).(1)
خداوند در اين آيه ساحت مقدّس پيامبران را به طور كلّى از خيانت منزّه داشته و مى گويد: اساساً چنين چيزى شايسته مقام نبوّت نيست.
البتّه روشن است، خيانت براى هيچ كس مجاز نيست، خواه پيامبر باشد يا غيرپيامبر، ولى از آنجا كه گفتوگوى عذرتراشان جنگ احد درباره پيامبر(ص) بود، آيه نخست سخن از پيامبران مى گويد سپس اضافه مى نمايد: «و هر كس خيانت كند، روز رستاخيز، آنچه را در آن خيانت كرده، با خود (به صحنه محشر) مى آورد» و به اين ترتيب، در برابر همگان رسوا مى شود (وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ).
«سپس به هركس، آنچه را فراهم كرده (و انجام داده) است، به طور كامل داده مى شود; و (به همين دليل) به آنها ستم نخواهد شد» چراكه محصولِ اعمالِ خود را خواهند ديد (ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْس مَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ يُظْلَمُونَ).
 
 

1. واژه «يغلّ» از «غلل» به معنى خيانت گرفته شده و «غلل» در اصل به معنى نفوذ تدريجى آب در ريشه درختان است. از آنجا كه خيانت به صورت مخفيانه و تدريجى صورت مى گيرد، به آن غلول مى گويند.

  آنها كه در جهاد شركت نكردند
(آيه 162) در آيات گذشته در جوانب مختلف جنگ احد و نتايج آن بحث شد، اكنون نوبت مؤمنان سست ايمانى است كه به پيروى از منافقان در ميدان جنگ حضور نيافتند. آيه مورد بحث سرنوشت آنها را تشريح مى كند مى گويد: «آيا كسى كه از رضاى خدا پيروى كرده، همانند كسى است كه به خشم و غضب خدا بازگشته؟! و جايگاه او جهنّم، و پايان كار او بسيار بد است» (أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَط مِنَ اللَّهِ وَ مَأْوَيهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ).
(آيه 163) در اين آيه مى فرمايد: «هريك از آنان، درجه و مقامى در پيشگاه خدا دارند» (هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَاللَّهِ).
در پايان آيه مى فرمايد: «و خداوند به آنچه انجام مى دهند، بيناست» (وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ).
و به خوبى مى داند هركس طبق نيّت و ايمان و عمل خود شايسته كدامين درجه است.

  بزرگ ترين نعمت خداوند
(آيه 164) اين آيه از بزرگ ترين نعمت الهى يعنى نعمت بعثت پيامبر اسلام(ص) سخن مى گويد و در حقيقت پاسخى است به سؤالاتى كه در ذهن بعضى از تازه مسلمانان بعد از جنگ احد خطور مى كرد كه چرا ما اين همه گرفتار مشكلات و مصائب شويم ؟
قرآن مى گويد: «خداوند بر مؤمنان منّت نهاد ]= نعمت بزرگى بخشيد [هنگامى كه در ميان آنها، پيامبرى از خودشان برانگيخت» (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاًمِنْ أَنْفُسِهِمْ).
بنابراين، اگر در اين راه متحمّل خسارتهايى شده ايد، فراموش نكنيد كه خداوند، بزرگ ترين نعمت را در اختيارتان گذاشته است كه هراندازه براى حفظ اين نعمت بزرگ تلاش كنيد و هر بهايى بپردازيد، باز هم ناچيز است.
يكى از مزاياى پيامبر اين است كه از جنس خودشان و از نوع بشر است، نه از جنس فرشتگان و مانند آنها، تا احتياجات و نيازمندى هاى بشر را درك كند و دردها و مشكلات و مسائل زندگى آنها را لمس نمايد و با توجّه به آن، به تربيت آنها اقدام كند.
سپس مى گويد: اين پيامبر سه برنامه مهم را درباره آنان اجرا مى كند: «آيات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد» (يَتْلُوا عَلَيْهِمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ).
تعليم يعنى وارد ساختن حقايق دين در درون جان آنها و به دنبال آن تزكيه نفوس و تربيت ملكات اخلاقى و انسانى.
 
از آنجا كه هدف اصلى و نهايى تربيت است، در آيه، قبل از تعليم ذكر شده در حالى كه از نظر ترتيب طبيعى، تعليم بر تربيت مقدّم است.
و از آنجا كه اهمّيّت يك نعمت بزرگ آن گاه روشن مى شود كه زمان برخوردارى از آن را با زمانهاى قبل مقايسه كنيم، قرآن در پايان آيه مى فرمايد: «و البتّه پيش از آن، در گمراهى آشكارى بودند» (وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلاَل مُبِين).

  بررسى ديگرى روى جنگ احد
(آيه 165) جمعى از مسلمانان از نتايج دردناك جنگ غمگين و نگران بودند. خداوند در اين آيه به آنها گوشزد مى كند: شما نبايد از نتيجه يك جنگ نگران باشيد، بلكه همه برخوردهاى خود را با دشمن روى هم محاسبه كنيد. «آيا هنگامى كه مصيبتى (در ميدان جنگ احد) به شما رسيد، در حالى كه دو برابر آن را (در ميدان جنگ بدر بر دشمن) وارد ساخته بوديد، گفتيد: اين (مصيبت) از كجاست؟!» (أَوَ لَمَّا أَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَـذَا).
زيرا آنها در احد فقط هفتاد نفر از شما را شهيد كردند، در حالى كه شما در بدر هفتاد نفر از آنها را به قتل رسانديد و هفتاد نفر را اسير كرديد.
اى پيامبر، «بگو: (اين مصيبت) از ناحيه خود شماست» كه در ميدان جنگ احد، با دستور پيامبر مخالف كرديد (قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ).
شما نبايد از آينده نگران باشيد زيرا «خداوند بر هرچيزى قادر است» و چنانچه روش خود را اصلاح كنيد، در آينده شما را پيروز مى كند (إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدِيرٌ).

  بايد صفوف مشخص شود
(آيه 166) آيه مورد بحث اين نكته را يادآور مى شود كه هر مصيبتى مانند مصيبت احد كه پيش مى آيد، علاوه بر اينكه بدون علّت نيست، وسيله آزمايشى است براى جدا شدن صفوف مجاهدان راستين از منافقان يا افراد سست ايمان. از اين رو در قسمت اوّل آيه مى فرمايد: «و آنچه (در روز احد،) در روزى كه دو دسته ]= مؤمنان و كافران [با هم روبه رو شدند به شما رسيد، به فرمان خدا (و طبق سنّت الهى) بود» (وَ مَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ).
منظور از «إذن اللّه» (فرمان خدا)، همان اراده و مشيت اوست كه به صورت قانون علّيت در عالم هستى منعكس شده است.
در پايان آيه به يكى ديگر از آثار جنگ احد اشاره كرده مى فرمايد: «و براى اين بود كه مؤمنان را مشخّص كند» (وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 167) در اين آيه به اثر ديگرى اشاره كرده مى فرمايد: «و نيز براى اين بود كه منافقان شناخته شوند» (وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا).
اگر حادثه سخت احد نبود هيچ گاه صفوف به اين روشنى مشخص نمى شد و افراد، هر كدام با صفات ويژه خود، در صف معيّنى قرار نمى گرفتند و هركس ممكن بود هنگام ادّعا، خود را بهترين فرد باايمان بداند.
سپس قرآن گفتوگوى ميان بعضى از مسلمانان و منافقين، قبل از جنگ را به اين صورت بيان مى كند: بعضى از مسلمانان ـ كه طبق نقل ابن عبّاس، عبداللّه بن عمر بن حزام بوده است ـ هنگامى كه ديد عبداللّه بن أبي سلول و يارانش از لشكر اسلام كنار كشيده و تصميم بازگشت به مدينه دارند، «گفته شد: بياييد در راه خدا نبرد كنيد; و يا (دست كم) از حريم خود، دفاع نماييد» (وَ قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا).
ولى آنها به يك بهانه واهى دست زدند و «گفتند: اگر مى دانستيم جنگى روى خواهد داد، از شما پيروى مى كرديم» امّا مى دانيم جنگى نمى شود (قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاكُمْ).
اينها بهانه اى بيش نبود، هم وقوع جنگ حتمى بود و هم مسلمانان در آغاز پيروز شدند و اگر شكستى دامنگيرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافكارى هاى خودشان بود.
سپس مى افزايد: «آنها در آن هنگام، به كفر نزديك تر بودند تا به ايمان» (هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْيمَانِ).
«به زبان خود چيزى مى گويند كه در دلهايشان نيست» (يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ).
از جمله فوق استفاده مى شود كه كفر و ايمان داراى درجاتى است كه به عقيده و طرز عمل انسان بستگى دارد.
آنها به خاطر لجاجت روى پيشنهاد خود دائر به جنگ كردن در خود مدينه يا ترس از ضربات دشمن و يا بى علاقگى به اسلام، از شركت در ميدان جنگ خوددارى كردند.
«و خداوند به آنچه كتمان مى كنند، آگاه تر است» (وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ).
هم در اين جهان پرده از چهره آنها برداشته و قيافه شان را به مسلمانان نشان مى دهد و هم در آخرت به حسابشان رسيدگى خواهد كرد.
 
گفته هاى بى اساس منافقان
(آيه 168) منافقان، علاوه بر اينكه خودشان از جنگ احد كناره گيرى كردند، هنگام بازگشت مجاهدان زبان به سرزنش آنها گشودند. قرآن در اين آيه به گفتار بى اساس آنها پاسخ مى دهد مى گويد: «منافقان) آنها هستند كه به برادران خود ـ در حالى كه از حمايت آنها دست كشيده بودند ـ گفتند: اگر آنها از ما پيروى مى كردند، كشته نمى شدند. بگو: مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مى گوييد!» (الَّذِينَ قَالُوا لاِِخْوَانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ).
در آيه فوق از مؤمنان تعبير به «برادر» شده در حالى كه هرگز مؤمنان برادر منافقان نيستند. و اين نوعى سرزنش آنهاست كه اگر شما مؤمنان را برادر خود مى دانستيد چرا در اين لحظات حسّاس دست از حمايتشان برداشتيد! از اين رو، پس از تعبير «إخوانهم» جمله «قَعَدوا» يعنى از جنگ بازنشستند، ذكر شده است.
 

  شأن نزول:
(آيه 169) ابن مسعود از پيامبر اكرم(ص) نقل مى كند كه خداوند به ارواح شهداى احد خطاب كرد: چه آرزويى داريد؟ گفتند: پروردگارا، چه آرزويى بالاتر از اين مى توانيم داشته باشيم كه غرق نعمتهاى جاويدان تو هستيم؟ تنها تقاضاى ما اين است كه به دنيا بازگرديم و بار ديگر در راه تو شهيد شويم. خداوند فرمود: فرمان تخلّف ناپذير من اين است كه كسى دوباره به دنيا بازنگردد. عرض كردند: حال كه چنين است تقاضاى ما اين است كه سلام ما را به پيامبر برسانى و از وضع ما به بازماندگانمان بشارت دهى كه هيچ گونه نگران نباشند. در اين هنگام آيه مورد بحث و دو آيه بعد از آن نازل شد.

  تفسير: زندگان جاويد
اين آيه و دو آيه بعد از آن بعد از حادثه احد نازل شده است امّا مضمون و محتواى آن تعميم دارد و همه شهدا حتّى شهداى بدر را كه چهارده نفر بودند شامل مى شود; و در آن، مقام شامخ و بلند شهيدان را ياد كرده مى گويد: «(اى پيامبر !) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند» (وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا).
در اينجا روى سخن فقط به پيامبر است تا ديگران حساب خود را بكنند.
«بلكه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند» (بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).
منظور از حيات و زندگى در اينجا همان حيات و زندگى برزخى است كه ارواح در عالم پس از مرگ دارند. و اين اختصاص به شهيدان ندارد، ولى از آنجا كه شهيدان به قدرى غرق مواهب حيات معنوى هستند كه گويا زندگى ساير برزخيان در مقابل آنها چيزى نيست، تنها از آنها نام برده شده است.(1)
(آيه 170) در اين آيه به گوشه اى از مزايا و بركات فراوان زندگى برزخى شهيدان اشاره كرده مى فرمايد: «آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحالند» (فَرِحِينَ بِمَا ءَاتَيهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
خوشحالى ديگرشان به خاطر برادران مجاهد آنهاست، همان طور كه مى گويد: «و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند ]= مجاهدان و شهيدان آينده [خوشوقت اند; (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى بينند; و مى دانند) كه نه ترسى بر آنهاست، و نه غمى خواهند داشت» (وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَهُمْ يَحْزَنُونَ).
(آيه 171) اين آيه توضيح بيش ترى درباره بشارتهايى است كه شهيدان بعد از كشته شدن دريافت مى كنند. مى فرمايد: «و از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان نيز) مسرورند» (يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِنَ اللَّهِ وَ فَضْل).(2)
«و (مى بينند كه) خداوند پاداش مؤمنان را ضايع نمى كند»، نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدانى كه شهيد نشدند (وَ أَنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ).
 
 

1. به گفته بعضى از محققين، حيات برزخى براى دو دسته است: نيكوكارانى كه در درجه عالى هستند و بدكارانى كه وضع بسيار بدى دارند.
2. استبشار به معنى خوشحال شدن بر اثر دريافت بشارت يا مشاهده نعمتى براى خود يا دوستان است.
 

  غزوه حَمراءُ الأسد
(آيه 172) گفتيم در پايان جنگ احد لشكر فاتح ابوسفيان پس از پيروزى به سرعت راه مكّه را پيش گرفتند. هنگامى كه به سرزمين روحاء رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه و نابود كردن باقى مانده مسلمانان گرفتند. اين خبر به پيامبر رسيد، فوراً دستور داد: لشكر احد خود را براى شركت در جنگ ديگرى آماده كنند. اين خبر به لشكر قريش رسيد و از اين مقاومت عجيب به وحشت افتادند.
در اين موقع جريان ديگرى روحيه آنها را ضعيف تر ساخت. يكى از مشركان به نام معبدالخزاعى كه از مشاهده وضع پيامبر و يارانش متأثّر گرديده بود، به پيامبر(ص) گفت: مشاهده وضع شما براى ما بسيار ناگوار است. اين سخن را گفت و از آنجا گذشت، در سرزمين روحاء به لشكر قريش رسيد. ابوسفيان از او درباره پيامبر اسلام سؤال كرد. وى در جواب گفت: محمّد را ديدم با لشكرى انبوه در تعقيب شما هستند.
ابوسفيان و يارانش تصميم به عقب نشينى گرفتند و از جمعى از قبيله عبدالقيس كه از آنجا مى گذشتند، خواهش كردند به پيامبر اسلام خبر برسانند كه ابوسفيان و بت پرستان قريش با لشكر انبوهى به سوى مدينه مى آيند تا بقيّه ياران پيامبر را از پاى درآورند.
هنگامى كه اين خبر به پيامبر و مسلمانان رسيد، گفتند: «حَسبُنا اللّهُ وَ نِعمَ الوَكيلُ» (خدا ما را كافى است و او بهترين حامى ماست).
امّا هرچه انتظار كشيدند خبرى از لشكر دشمن نشد به همين خاطر، پس از سه روز توقّف، به مدينه بازگشتند. اين آيه و دو آيه بعد به اين ماجرا اشاره مى كند مى گويد: «آنها كه دعوت خدا و پيامبر(ص) را، پس از آن همه جراحاتى كه به ايشان رسيد، اجابت كردند; و هنوز زخمهاى ميدان احد التيام نيافته بود، به سوى ميدان حمراءالأسد حركت نمودند;) براى كسانى از آنها، كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند، پاداش بزرگى است» (الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ).
(آيه 173) در اين آيه يكى از نشانه هاى پايمردى و استقامت آنها را به اين صورت بيان مى كند: «اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: ]= لشكر دشمن [براى (حمله به) شما اجتماع كرده اند; از آنها بترسيد! امّا اين سخن، بر ايمانشان افزود; و گفتند: خدا ما را كافى است; و او بهترين حامى ماست» (الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيْمَانًا وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ).
(آيه 174) به دنبال آن ايمان و پايمردى آشكار، در اين آيه نتيجه عمل آنها را بيان كرده مى گويد: «آنها (از اين ميدان،) با نعمت و فضل پروردگار، بازگشتند» (فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَة مِنَ اللَّهِ وَ فَضْل).
 
سپس به عنوان تأكيد مى فرمايد: «در حالى كه هيچ ناراحتى به آنان نرسيد» (لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ). «و از رضاى خدا، پيروى كردند» (وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ).
«و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است» (وَاللَّهُ ذُو فَضْل عَظِيم).
(آيه 175) اين آيه دنباله آياتى است كه درباره غزوه حمراء الأسد نازل گرديد. مى فرمايد: «اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس،) مى ترساند. از آنها نترسيد» (إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ).
تعبير از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس به شيطان، يا به خاطر اين است كه عمل آنها به راستى عمل شيطانى بود، يا منظور از شيطان، خود اين اشخاص مى باشند. و اين از مواردى است كه شيطان بر مصداق انسانى آن اطلاق شده زيرا شيطان معنى وسيعى دارد كه همه اغواگران، اعمّ از انسان و غيرانسان را شامل مى شود. بنابراين، معنى آيه چنين است: عمل نعيم بن مسعود، يا كاروان عبدالقيس، يك عمل شيطانى است كه براى ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته است. يعنى اين گونه وسوسه ها فقط در كسانى اثر مى گذارد كه از اوليا و دوستان شيطان باشند.
در پايان آيه مى فرمايد: «و از من بترسيد اگر ايمان داريد!» (وَ خَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
يعنى ايمان با ترس از غير خدا سازگار نيست و چنانچه در قلبى ترس از خدا پيدا شود، نشانه عدم تكامل ايمان و نفوذ وسوسه هاى شيطانى است زيرا در عالم هستى، تنها پناهگاه خداست و مؤثّر بالذات فقط اوست و ديگران در برابر او قدرتى ندارند.
 

  تسليت به پيامبر(ص)
(آيه 176) در اين آيه كه روى سخن به پيامبر است، به دنبال حادثه دردناك احد خداوند او را تسليت داده مى گويد: اى پيامبر ، «كسانى كه در راه كفر، شتاب مى كنند، تو را غمگين نسازند!» (وَ لاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِى الْكُفْرِ).
«به يقين، آنها هرگز زيانى به خداوند نمى رسانند» (إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْـًا).
اصولا نفع و ضرر براى موجوداتى است كه وجودشان از خودشان نيست، امّا خداوند ازلى و ابدى كه از هر جهت بى نياز است، كفر و ايمان مردم، كوششها و تلاشهاى آنها در اين راه چه اثرى براى خداوند مى تواند داشته باشد ؟
و اگر مى بينى آنها به اراده خود راه كفر را در پيش مى گيرند، «خدا مى خواهد (آنها را به حال خودشان واگذارد; و در نتيجه،) بهره اى براى آنها در آخرت قرار ندهد. و براى آنها مجازات بزرگى است!» (يُرِيدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِى الاَْخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ).
بنابراين، خدا آزادى عمل به آنها داده تا هرچه مى توانند انجام دهند و نتيجه اش محروميت كامل آنها از مواهب جهان ديگر است.
(آيه 177) در اين آيه مطلب را به طور وسيع تر عنوان كرده مى فرمايد: آرى «كسانى كه ايمان را دادند و كفر را خريدارى كردند، هرگز به خدا زيانى نمى رسانند» (إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالاِْيمَانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْـًا).
در پايان آيه مى فرمايد: «و براى آنها، مجازات دردناكى است» (وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ).

  سنگين بارها
(آيه 178) اين آيه نيز بحثهاى مربوط به حادثه احد و حوادث بعد از آن را تكميل مى كند زيرا، يك جا روى سخن را به پيامبر و در جاى ديگر به مؤمنان و در اينجا روى سخن به مشركان است و درباره سرنوشت شومى كه در پيش دارند سخن مى گويد. مى فرمايد: «آنها كه كافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصوّر نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم، به سودشان است» (وَ لاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لاَِنْفُسِهِمْ).(1)
«ما به آنان مهلت مى دهيم فقط براى اينكه بر گناهان خود بيفزايند» (إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا).
در پايان آيه به سرنوشت آنها اشاره كرده مى فرمايد: «و براى آنها، عذاب خواركننده اى (آماده شده) است» (وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ).
آيه فوق به آنها اخطار مى كند كه هرگز نبايد امكاناتى را كه خدا در اختيارشان گذاشته و پيروزيهايى كه گاه گاه نصيبشان مى شود و آزادى عملى كه دارند، دليل بر اين بگيرند كه افرادى صالح و درستكار هستند، يا نشانه اى از خشنودى خدا نسبت به خودشان فكر كنند.
در ضمن آيه فوق به اين سؤال كه در ذهن بسيارى وجود دارد پاسخ مى گويد كه چرا جمعى از ستمگران و افراد گنهكار اين همه غرق نعمت اند و مجازات نمى بينند؟ قرآن مى گويد: اينها افراد غيرقابل اصلاحى هستند كه، طبق سنت آفرينش و اصل آزادى اراده و اختيار، به حال خود واگذار شده اند تا به آخرين مرحله سقوط برسند و مستحقّ حداكثر مجازات شوند.
 
 

1. «نُملى» از ماده «املاء» به معنى كمك دادن است كه در بسيارى از موارد به معنى مهلت دادن كه آن نيز نوعى كمك دادن محسوب مى شود، آمده است.

  مسلمانان تصفيه مى شوند
(آيه 179) قبل از حادثه احد موضوع منافقان زياد مطرح نبود امّا بعد از شكست احد و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان، مسلمانان فهميدند دشمنانى خطرناك تر دارند. اين، يكى از نتايج حادثه احد بود.
آيه مورد بحث كه آخرين آيه اى است كه در اينجا از حادثه احد بحث مى كند، اين حقيقت را به صورت يك قانون كلّى بيان نموده مى گويد: «چنين نبود كه خداوند، مؤمنان را به همان گونه كه شما هستيد و اگذارد; مگر آنكه ناپاك را از پاك جدا سازد» (مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ).
اين يك حكم عمومى است كه هر كس ادعاى ايمان كند، به حال خود رها نمى شود; بلكه با آزمايشهاى پى درپى خداوند، سرانجام اسرار درونش فاش مى گردد.
در اينجا ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اگر خدا از اسرار درون همه آگاه است چه مانعى دارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب، مؤمن از منافق شناخته شود؟
قسمت دوم آيه به پاسخ اين سؤال پرداخته مى فرمايد: «و (نيز) چنين نبود كه خداوند، شما را از اسرار غيب، آگاه كند» تا مؤمنان و منافقان را از اين راه بشناسيد; اين برخلاف سنّت الهى است (وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ).
زيرا آگاهى بر اسرار نهانى مشكلى را براى مردم حل نمى كند، بلكه باعث از هم پاشيدن پيوندهاى اجتماعى و از بين رفتن تلاش و كوشش در ميان توده مردم مى گردد.
و از همه مهم تر اينكه بايد ارزش اشخاص از طريق اعمالشان روشن گردد و مسأله آزمايش الهى نيز چيزى جز اين نيست.
سپس پيامبران خدا را از اين حكم استثنا كرده مى فرمايد: «ولى خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد برمى گزيند»; و قسمتى از اسرار نهان را كه براى مقام رهبرى او لازم است، در اختيارش مى گذارد (وَ لَـكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِى مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ).
منظور از «مشيت» و خواست خدا، همان اراده آميخته با حكمت است. يعنى خدا هر كس را شايسته ببيند و حكمتش اقتضا كند، به اسرار غيب آگاه مى سازد.
در پايان آيه خاطر نشان مى سازد: «پس (اكنون كه اين جهان بوته آزمايش پاك و ناپاك است،) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد» (فَـَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ).
امّا تنها به ايمان آوردن اكتفا نمى كند، مى فرمايد: «و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداش بزرگى براى شماست» (وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ).
 

  طوق سنگين اسارت
(آيه 180) اين آيه سرنوشت بخيلان را شرح مى دهد. همانها كه در جمع آورى و حفظ ثروت مى كوشند و از انفاق كردن در راه خدا، خوددارى مى كنند.
گرچه در آيه نامى از زكات و حقوق واجب مالى برده نشده، ولى در روايات اهل بيت(ع)، و گفتار مفسّران، آيه به مانعان زكات تخصيص داده شده است.
مى فرمايد: «كسانى كه بخل مىورزند، و آنچه را خدا از فضل خويش به آنان داده، انفاق نمى كنند، گمان نكنند اين كار به سود آنهاست; بلكه براى آنها شرّ است» (وَ لاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَيهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ).
سپس سرنوشت آنها را چنين توصيف مى كند: «به زودى در روز قيامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزيدند، همانند طوقى به گردنشان مى افكنند» (سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ).
از اين جمله استفاده مى شود، اموالى كه حقوق واجب آن پرداخت نشده و اجتماع از آن بهره اى نگرفته است و تنها در مسير هوسهاى فردى و گاهى مصارف جنون آميز به كار گرفته شده، يا بى دليل روى هم انباشته گرديده ـ همانند ساير اعمال زشت انسان ـ در روز رستاخيز، طبق قانون تجسّم اعمال، تجسّم مى يابد و به صورت عذاب دردناكى درخواهد آمد.
از امام باقر(ع) روايت شده است: «هر كس زكات مال خود را نپردازد، خدا آن مال را به طوقهايى از آتش مبدّل مى كند، سپس به او گفته مى شود: همان طور كه در دنيا به هيچ قيمت اين اموال را از خود دور نمى كردى اكنون آنها را بردار و به گردن خود بيفكن!»
سپس آيه به نكته ديگرى اشاره مى كند مى گويد: اين اموال چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود يا نشود، سرانجام از صاحبان آن جدا خواهد شد; «و ميراث آسمانها و زمين، از آنِ خداست» (وَ لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَـواتِ وَالاَْرْضِ).
اكنون كه چنين است چه بهتر كه پيش از جدا شدن از آنها، از بركات معنوى آن بهره مند گردند، نه تنها از حسرت و مسؤوليت آن.
 
در پايان آيه مى فرمايد: «و خداوند، از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است» (وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ).
بنابراين، اگر بخل بورزيد مى داند و اگر در راه كمك به جامعه انسانى از آن استفاده كنيد آن را نيز مى داند و به هركس پاداش مناسبى خواهد داد.
 

  شأن نزول:
(آيه 181) اين آيه و آيه بعد درباره توبيخ و سرزنش يهود نازل شده است. ابن عبّاس مى گويد: پيامبر(ص) نامه اى به يهود بنى قينقاع نوشت و در طى آن، آنها را به انجام نماز و پرداخت زكات و دادن قرض به خدا (منظور از اين جمله انفاق در راه خداست كه براى تحريك هرچه بيش تر عواطف مردم، از آن چنين تعبيرى شده است) دعوت نمود.
فرستاده پيامبر(ص) به خانه اى كه مركز تدريس مذهبى يهوديان بود و بيت المدارس نام داشت، وارد شد و نامه را به دست فنحاص، دانشمند بزرگ يهود داد. او پس از مطالعه نامه با لحن استهزاآميزى گفت: اگر سخنان شما راست باشد، بايد گفت خدا فقير است و ما بى نياز زيرا اگر او فقير نبود از ما قرض نمى خواست. به علاوه، «محمّد» معتقد است، خدا شما را از رباخوارى نهى كرده، در حالى كه خود او در برابر انفاقها به شما وعده ربا و فزونى مى دهد.
ولى بعد فنحاص انكار كرد چنين سخنانى را گفته باشد. در اين موقع اين دو آيه نازل گشت.

  تفسير:
در اين آيه مى گويد: «خداوند، سخن آنها را كه گفتند: خدا فقير است، و ما بى نيازيم شنيد» (لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِيَاءُ).
بنابراين، انكار آنها بيهوده است.
سپس مى گويد: نه تنها سخنانشان را مى شنويم، بلكه «به زودى آنچه را گفتند، خواهيم نوشت; و (همچنين) به ناحق كشتن پيامبران را» مى نويسيم (سَنَكْتُبُ مَا قَالُوا وَ قَتْلَهُمُ الاَْنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقّ).
منظور از نوشتن، نگاه دارى آثار عمل است كه از هر كتابى بالاتر مى باشد.
ثبت و حفظ اعمال آنها براى اين است كه روز رستاخيز آن را در برابرشان قرار مى دهيم «و به آنها مى گوييم: بچشيد عذاب سوزان را» در برابر كارهايتان! (وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ).
(آيه 182) در اين آيه مى افزايد: «اين (عذاب دردناك) به خاطر چيزى است كه دستهاى شما از پيش فرستاده (و نتيجه كار شماست) و به خاطر آن است كه خداوند، به بندگان (خود)، ستم نمى كند» (ذلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّم لِلْعَبِيدِ).
اگر امثال شما جنايتكاران، مجازات اعمال خود را نبينيد و در رديف نيكوكاران قرار گيريد، اين نهايت ظلم است و اگر خدا، چنين نكند «ظلاّم» (بسيار ظلم كننده) خواهد بود.

  شأن نزول:
(آيه 183) جمعى از بزرگان يهود به حضور پيامبر اسلام(ص) رسيدند و گفتند: تو ادّعا مى كنى كه خداوند تو را به سوى ما فرستاده و كتابى نيز بر تو نازل كرده است، در حالى كه خداوند در تورات از ما پيمان گرفته به كسى كه ادّعاى نبوّت كند ايمان نياوريم، مگر اينكه براى ما حيوانى را قربانى كند و آتش (صاعقه اى) از آسمان بيايد و آن را بسوزاند; اگر تو نيز چنين كنى ما به تو ايمان خواهيم آورد. اين آيه و آيه بعد نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

  تفسير: بهانه جويى يهود
يهود براى اينكه از قبول اسلام سر باز زنند، بهانه هاى عجيبى مى آوردند، از جمله همان است كه در شأن نزول به آن اشاره شد. آيه مى گويد: «(اينها) همان كسانى (هستند) كه گفتند: خداوند از ما پيمان گرفته كه به هيچ پيامبرى ايمان نياوريم تا (اين معجزه را انجام دهد:) يك قربانى بياورد، كه آتش ]= صاعقه آسمانى[ آن را بخورد!» (الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُول حَتَّى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَان تَأْكُلُهُ النَّارُ).
سپس مى افزايد: در پاسخ اين بهانه جويى ها «بگو: پيامبرانى پيش از من، براى شما آمدند; و دلايل روشن، و آنچه را گفتيد آوردند; پس چرا آنها را به قتل رسانديد اگر راست مى گوييد؟!» (قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِى بِالْبَيِّنَاتِ وَ بِالَّذِى قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ).
اشاره به زكريّا و يحيى و جمع ديگرى از پيامبران بنى اسرائيل است كه به دست خود آنان به قتل رسيدند.
(آيه 184) خداوند در اين آيه پيامبر را تسلّى مى دهد مى فرمايد: «پس اگر (اين بهانه جويان،) تو را تكذيب كنند، (چيز تازه اى نيست;) رسولان پيش از تو (نيز) تكذيب شدند» (فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ).
پيامبرانى «كه دلايل آشكار، و نوشته هاى متين و محكم، و كتاب روشنى بخش آورده بودند» (جَاءُو بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِيرِ).
تفاوت ميان «الزّبُر» و «الكتاب المنير»، با اينكه هر دو از جنس كتاب مى باشد، ممكن است از اين جهت باشد كه اوّلى اشاره به كتب پيامبران قبل از موسى است و دومى به تورات و انجيل.

  قانون عمومى مرگ
(آيه 185) اين آيه نخست به قانونى اشاره مى كند كه حاكم بر تمام موجودات زنده جهان است. مى گويد: «هر كسى مرگ را مى چشد» (كُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ).
گرچه بسيارى از مردم مايلند كه فناپذير بودن خود را فراموش كنند، ولى اين واقعيتى است كه اگر ما آن را فراموش كنيم آن هرگز ما را فراموش نخواهد كرد.
 
منظور از «نَفْس» در آيه مجموعه جسم و جان است و تعبير به «چشيدن» اشاره به احساس كامل است.
سپس مى گويد: بعد از زندگى اين جهان مرحله پاداش و كيفر اعمال آغاز مى شود «و شما پاداش خود را به طوركامل در روز قيامت خواهيد گرفت» (وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ).
جمله «توفّون» كه به معنى پرداخت كامل است، نشان مى دهد كه اجر و پاداش انسان در روز قيامت به طور كامل پرداخت مى گردد.
سپس مى افزايد: «آنها كه از آتش دوزخ دور شده، به بهشت وارد شوند نجات يافته و رستگار شده اند» (فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ).
واژه «زحزج» به معنى اين است كه انسان خود را از تحت تأثير جاذبه و كشش چيزى به تدريج خارج و دور سازد. واژه «فازَ» در اصل به معنى نجات از هلاكت و رسيدن به محبوب است.
گويا دوزخ با تمام قدرتش انسانها را به سوى خود جذب مى كند; و راستى عواملى كه انسان را به سوى آن مى كشاند جاذبه عجيبى دارند. آيا هوسهاى زودگذر، لذّات جنسى نامشروع، مقامها و ثروتهاى غيرمباح، براى هر انسانى جاذبه ندارد!
در جمله بعد بحث گذشته را تكميل كرده مى گويد: «و زندگى دنيا، چيزى جز سرمايه فريب نيست» (وَ مَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ).
مهم اين است كه جهان ماده و لذّات آن، هدف نهايى انسان قرار نگيرد، وگرنه استفاده از جهان ماده و مواهب آن، به عنوان يك وسيله براى نيل به تكامل انسانى، نه تنها نكوهيده نيست، بلكه لازم و ضرورى مى باشد.

  شأن نزول:
(آيه 186) هنگامى كه مسلمانان از مكّه به مدينه مهاجرت نمودند و از خانه و زندگى خود دور شدند، مشركان دست تجاوز به اموال آنها دراز كرده و به تصرّف خود درآوردند.
 
و هنگامى كه به مدينه آمدند، در آنجا گرفتار بدگويى و آزار يهوديان مدينه شدند. مخصوصاً يكى از آنان به نام كعب بن اشرف، شاعرى بدزبان و كينه توز بود كه پيوسته پيامبر و مسلمانان را بهوسيله اشعار خود هَجو مى كرد، حتّى زنان و دختران مسلمان را موضوع غزلسرايى و عشق بازى خود قرار مى داد. سرانجام كار وقاحت را به جايى رسانيد كه پيامبر(ص) به ناچار دستور قتل او را صادر كرد. سرانجام وى به دست مسلمانان كشته شد.
 

  تفسير: از مقاومت خسته نشويد
اين آيه در حقيقت هشدارى است به همه مسلمانان كه گمان نكنند حوادث سخت زندگى آنها پايان يافته يا ـ مثلاًـ با كشته شدن كعب بن اشرف، ديگر ناراحتى و زخم زبان از دشمن نخواهند ديد. نخست مى فرمايد: «به يقين (همه شما) در اموال و جانهاى خود، آزمايش مى شويد» (لَتُبْلَوُنَّ فِى أَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ).
در جمله بعد مى گويد: «و از كسانى كه پيش از شما به آنها كتاب (آسمانى) داده شده ]= يهود[، و (همچنين) از مشركان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهيد شنيد» (وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا).
سپس قرآن به وظيفه اى كه مسلمانان در برابر اين گونه حوادث سخت و دردناك دارند اشاره كرده مى گويد: «و اگر استقامت كنيد و تقوا پيشه سازيد، (شايسته تر است; زيرا) اين از كارهاى مهم و قابل اطمينان است» (وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الاُْمُورِ).
تقارن «صبر» و «تقوا» در آيه گويا اشاره به اين است كه بعضى افراد در عين استقامت و شكيبايى، زبان به ناشكرى و شكايت باز مى كنند، ولى مؤمنان واقعى، صبر و استقامت را همواره با تقوا مى آميزند و از اين امور دورند.
(آيه 187) به دنبال ذكر پاره اى از خلافكارى هاى اهل كتاب، اين آيه به يكى ديگر از اعمال زشت آنها، كه مكتوم ساختن حقايق بوده، اشاره كرده مى گويد: «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خدا، از كسانى كه كتاب (آسمانى) به آنها داده شده، پيمان گرفت كه حتماً آن را براى مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد» (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لاَ تَكْتُمُونَهُ).
امّا با اين همه، در اين پيمان محكم الهى خيانت كردند و حقايق كتب آسمانى را كتمان نمودند. بدين رو در ادامه مى گويد: «ولى آنها، آن را پشت سر افكندند» (فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ).
در جمله بعد به دنياپرستى و انحطاط فكرى آنها اشاره مى كند مى گويد: «و به بهاى كمى فروختند; و چه بد متاعى مى خرند؟!» (وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاًفَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ).
آيه فوق گرچه درباره دانشمندان اهل كتاب وارد شده، ولى در حقيقت اخطار به تمام دانشمندان و علماى مذهبى است كه آنها موظّفند در تبيين و روشن ساختن فرامين الهى و معارف دينى بكوشند و خداوند از همه آنها پيمان مؤكّدى در اين زمينه گرفته است.

  شأن نزول:
(آيه 188) جمعى از يهود هنگامى كه آيات كتب آسمانى خويش را تحريف و كتمان مى كردند، از اين عمل خود بسيار شاد و مسرور بودند و، در عين حال دوست مى داشتند كه مردم آنها را عالم و دانشمند و حامى دين و وظيفه شناس بدانند. آيه نازل شد و به پندار غلط آنها پاسخ گفت.

  تفسير: از خود راضى ها
اين آيه در پاسخ جمعى از دانشمندان يهود كه آيات خدا را تحريف مى كردند مى فرمايد: «گمان مبر آنها كه از اعمال (زشت) خود خوشحال مى شوند، و دوست دارند در برابر كار (نيكى) كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند، از عذاب (الهى) بركنارند. (بلكه) براى آنها، عذاب دردناكى است!» (لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَة مِنَ الْعَذَابِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ).
(آيه 189) در اين آيه كه بشارتى براى مؤمنان و تهديدى نسبت به كافران است، مى فرمايد: «و حكومت آسمانها و زمين، از آنِ خداست; و خدا بر همه چيز تواناست» (وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَـوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدِيرٌ).
يعنى دليلى ندارد كه مؤمنان براى پيشرفت خود از راه هاى انحرافى وارد شوند، آنها مى توانند در پرتو قدرت خداوند با استفاده از راه هاى مشروع و صحيح، به پيشروى خود ادامه دهند. همچنين افراد بدكار كه مى خواهند با استفاده از اين راه هاى انحرافى به جايى برسند، تصوّر نكنند كه از مجازات پروردگارى كه بر تمام هستى حكومت مى كند، نجات مى يابند.

  روشن ترين راه خداشناسى
(آيه 190) آيات قرآن تنها براى خواندن نيست، بلكه براى فهم و درك مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آيات مقدّمه اى است براى انديشيدن. از اين رو، در آيه مورد بحث به عظمت آفرينش آسمانها و زمين اشاره كرده مى گويد: «مسلّماً در آفرينش آسمانها و زمين، و آمدو رفتِ شب و روز، نشانه هاى (روشنى) براى خردمندان است» (إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَـوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاَفِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ لاََيَات لاُِولِى الاَْلْبَابِ).
(آيه 191) نقشه دلربا و شگفت انگيز اين جهان آن چنان قلوب صاحبان خرد را به خود جذب مى كند كه در همه حال به ياد پديدآورنده اين نظام و اسرار شگرف آن مى باشند. از اين رو، آيه در معرّفى خردمندان مى فرمايد: «همانها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، و آن گاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى كنند; و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند» (الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَـوَاتِ وَالاَْرْضِ).
يعنى هميشه و در همه حال غرق اين تفكّر حيات بخشند.
 
خردمندان با توجّه به اين حقيقت كه هر موجودى ـ حتّى اعضا و ذرّات آن ـ در اين جهان بزرگ داراى هدف خاصّى است، اين زمزمه را سر مى دهند كه: «بارالها، اينها را بيهوده نيافريده اى» و همه روى حكمت و هدف صحيحى آفريده شده (رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـذَا بَاطِلاً).
خردمندان پس از اعتراف به وجود هدف در آفرينش، متوجّه مسؤوليتهاى خود مى شوند و از خدا تقاضاى توفيق انجام آنها را مى طلبند، تا از كيفر او در امان باشند. بدين رو مى گويند: «منزّهى تو، ما را از عذابِ آتش، نگاه دار» (سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ).
(آيه 192) «پروردگارا، هر كه را تو (به خاطر اعمالش،) به آتش افكنى، او را خوار و رسوا ساخته اى; و براى افراد ستمگر، هيچ ياورى نيست» (رَبَّنَا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَار).
از اين آيه استفاده مى شود كه دردناك ترين عذاب رستاخيز، همان رسوايى در پيشگاه خدا و بندگان خداست.
(آيه 193) خردمندان پس از دريافت هدف آفرينش، اين نكته را نيز متوجّه مى شوند كه اين راه پرفراز و نشيب را بدون رهبران الهى هرگز نمى توانند بپيمايند. از اين رو همواره در انتظار شنيدن صداى مناديان ايمان هستند و تا نخستين نداى آنها را بشنوند به سرعت به سوى آنها مى شتابند و با تمام وجود ايمان مى آورند و به پيشگاه پروردگار عرض مى كنند: «پروردگارا، ما صداى منادى (تو) را شنيديم كه به ايمان دعوت مى كرد كه: به پروردگار خود، ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم» (رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِى لِلاِْيمَانِ أَنْ ءَامَنُوا بِرَبِّكُمْ فَـَامَنَّا).
بارالها ! اكنون ما با تمام وجود خود ايمان آورديم، امّا از آنجا كه در معرض وزش طوفانهاى غرايز گوناگون قرار داريم، گاهى لغزشهايى از ما سر مى زند و مرتكب گناهانى مى شويم، «پروردگارا، گناهان ما را ببخش; و بديهاى ما را بپوشان; و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران» (رَبَّنَا فَاغْفِرْلَنَا ذُنُوبَنَا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّـَاتِنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الاَْبْرَارِ).
 
(آيه 194) و در آخرين مرحله، پس از پيمودن راه توحيد و ايمان به رستاخيز و اجابت دعوت پيامبران و انجام وظايف و مسؤوليتهاى خويش، چنين مى گويند: اكنون كه ما به پيمان خويش وفا كرديم، «پروردگارا، آنچه را به وسيله پيامبرانت به ما وعده فرمودى، به ما عطا كن; و ما را در روز رستاخيز، رسوا مگردان; زيرا تو هيچ گاه از وعده خود، تخلّف نمى كنى» (رَبَّنَا وَ ءَاتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِكَ وَ لاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَـمَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ).
پنج آيه فوق از فرازهاى تكان دهنده قرآن است كه مجموعه اى از معارف دينى، آميخته با لحن لطيف مناجات و نيايش، در شكل يك نغمه آسمانى مى باشد.
از امام صادق(ع) روايت شده است: «هر كس را كار مهمّى پيش آيد پنج بار بگويد ربّنا، خداوند او را از آنچه مى ترسد رهايى مى بخشد و به آنچه اميد دارد نائل مى گرداند.» عرض شد: چگونه پنج بار ربّنا بگويد؟ فرمود: «اين آيات را كه مشتمل بر پنج ربّنا است، بخواند و به دنبال آن اجابت پروردگار است; زيرا مى فرمايد: فَستَجابَ لَهُم رَبُّهُم... .»
در روايات اهل بيت(ع) نيز دستور داده شده كه هركس براى نماز شب برمى خيزد، اين آيات را تلاوت كند.
 

  شأن نزول:
(آيه 195) امّ سلمه (يكى از همسران رسول خدا) خدمت پيامبر(ص) عرض كرد: در قرآن از جهاد و هجرت و فداكارى مردان فراوان بحث شده، آيا زنان نيز در اين قسمت سهمى دارند؟ آيه نازل شد.

  تفسير: نتيجه برنامه خردمندان
در پنج آيه گذشته فشرده اى از ايمان و برنامه هاى عملى و درخواستهاى صاحبان خرد و نيايشهاى آنها بيان شد، در اين آيه مى فرمايد: «خداوند، درخواست آنها را پذيرفت» (فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ).
 
سپس براى اينكه اشتباه نشود و ارتباط پيروزى و نجات آدمى با اعمال و كردار او قطع نگردد، مى فرمايد: «من عمل هيچ عمل كننده اى از شما را ضايع نخواهم كرد» (أَنِّى لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِل مِنْكُمْ).
و براى اينكه تصوّر نشود اين وعده الهى اختصاص به دسته معيّنى دارد مى فرمايد: عمل كننده «زن باشد يا مرد» تفاوتى نمى كند (مِنْ ذَكَر أَوْ أُنْثَى).
از اينجا روشن مى شود اينكه پاره اى از افراد بى اطّلاع گاهى اسلام را متّهم مى كنند كه اسلام دين مردهاست نه زنها، چه اندازه از حقيقت دور است!
زيرا همه شما در آفرينش به يكديگر بستگى داريد، «شما همنوعيد، و از جنس يكديگر» (بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض).
در جمله بعد چنين نتيجه گيرى مى كند مى فرمايد: «آنها كه در راه خدا هجرت كردند، و از خانه هاى خود بيرون رانده شدند و در راه من آزار ديدند، و جنگ كردند و كشته شدند، به يقين گناهانشان را مى بخشم» (فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ أُوذُوا فِى سَبِيلِى وَ قَاتَلُوا وَ قُتِلُوا لاَُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّـَاتِهِمْ).
سپس مى فرمايد: «و آنها را در باغهاى بهشتى، كه از زير درختانش نهرها جارى است، وارد مى كنم» (وَ لاَُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ).
«اين پاداشى است از طرف خداوند; و بهترين پاداشها نزد پروردگار است» (ثَوَابًا مِنْ عِنْدِاللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ).
اشاره به اينكه پاداشهاى الهى براى مردم اين جهان به طور كامل قابل توصيف نيست، همين اندازه بايد بدانند كه از هر پاداشى بالاتر است.

  شأن نزول:
(آيه 196) بسيارى از مشركان مكّه و يهوديان مدينه تجارت پيشه بودند و در ناز و نعمت به سر مى بردند، در حالى كه مسلمانان به خاطر شرايط خاصّ زندگى، از جمله مسأله مهاجرت از مكّه به مدينه و محاصره اقتصادى از ناحيه دشمنان نيرومند، از نظر وضع مادّى در زحمت بودند و به عسرت زندگى مى كردند. مقايسه اين دو حالت، اين سؤال را براى بعضى طرح كرده بود كه چرا افراد بى ايمان اين چنين در ناز و نعمت اند امّا افراد باايمان در فقر و پريشانى زندگى مى كنند؟ آيه نازل شد و پاسخ گفت.

  تفسير: يك سؤال ناراحت كننده
سؤالى كه در شأن نزول بالا براى جمعى از مسلمانان عصر پيامبر مطرح بود يك سؤال عمومى براى بسيارى از مردم در هر عصر و زمان است. آنها غالباً زندگى مرفّه گردنكشان فراعنه و افراد بى بندوبار را با زندگى پرمشقّت جمعى از افراد باايمان مقايسه مى كنند و گاهى اين موضوع در افراد سست ايمان ايجاد ترديد مى كند.
اين سؤال اگر به دقّت بررسى شود پاسخهاى روشنى دارد كه آيه مورد بحث به بعضى از آنها اشاره كرده است. مى گويد: «رفتو آمدِ (پيروزمندانه) كافران در شهرها، تو را نفريبد!» (لاَيَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِى الْبِلاَدِ).
(آيه 197) در اين آيه مى فرمايد: «اين متاع ناچيزى است» (مَتَاعٌ قَلِيلٌ).
يعنى بسيارى از پيروزيهاى طغيانگران و ستمكاران، ابعاد محدودى دارد همان طور كه محروميتها و ناراحتى هاى بسيارى از افراد باايمان نيز محدود است.
سپس مى افزايد: به دنبال اين پيروزيها، عواقب شوم و مسؤوليتهاى آن دامانشان را خواهد گرفت «و سپس جايگاهشان دوزخ، و چه بد جايگاهى است!» (ثُمَّ مَأْوَيهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ).
بنابراين، نمى توان حال اين دو را با يكديگر مقايسه كرد زيرا افراد بى ايمان از هر طريقى ـ خواه مشروع يا نامشروع و حتّى با مكيدن خون بينوايان ـ براى خود ثروت اندوزى مى كنند، در حالى كه مؤمنان براى رعايت اصول حق و عدالت محدوديتهايى دارند، و بايد هم داشته باشند.
(آيه 198) در آيه قبل سرانجام افراد بى ايمان تشريح شده بود، در اين آيه عاقبت پرهيزگاران بيان مى شود. مى فرمايد: «ولى كسانى كه (ايمان دارند، و) از پروردگارشان مى پرهيزند، (و براى رسيدن به سرمايه هاى مادّى، موازين حق و عدالت را در نظر گرفتند، و يا به خاطر ايمان به خدا، از وطنهاى خود آواره شدند و در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار گرفتند، در برابر اين مشكلات) براى آنها باغهايى از بهشت است، كه از زير درختانش نهرها جارى است; هميشه در آن خواهند بود» (لَـكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَاالاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا).
سپس مى افزايد: «اين، (نخستين) پذيرايى است كه از سوى خداوند به آنها مى رسد» (نُزُلاً مِنْ عِنْدِاللَّهِ).
«نُزُل» در لغت به معنى چيزى است كه براى پذيرايى ميهمان آماده مى شود.
و پذيرايى مهم و عالى تر، همان نعمتهاى روحانى و معنوى است كه در پايان آيه به آن اشاره كرده مى فرمايد: «و آنچه در نزد خداست، براى نيكان بهتر است» (وَ مَا عِنْدَاللَّهِ خَيْرٌ لِلاَْبْرَارِ).
 

  شأن نزول:
(آيه 199) در سال نهم هجرى در ماه رجب، نجاشى وفات يافت. اين خبر با يك الهام در همان روز به پيامبر رسيد. حضرت به مسلمانان فرمود: حاضر شويد تا به پاس خدماتى كه در حقّ مسلمانان كرده است بر او نماز گذاريم. سپس به قبرستان بقيع آمد و از دور بر او نماز گذاشت.
بعضى از منافقان گفتند: محمّد بر مرد كافرى كه هرگز او را نديده است نماز مى گذارد و حال آنكه آيين او را نپذيرفته است. آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

  تفسير:
اين آيه درباره مؤمنان اهل كتاب است و سخن از اقلّيتى به ميان مى آورد كه دعوت پيامبر را اجابت كردند. و براى آنها پنج صفت ممتاز بيان مى كند:
1. «و از اهل كتاب، كسانى هستند كه به خدا، ايمان دارند» (وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ).
 
2. آنها به قرآن «و آنچه بر شما نازل شده» ايمان دارند (وَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ).
3. ايمان آنها به پيامبر اسلام، از ايمان واقعى به كتاب آسمانى خودشان و بشاراتى كه در آن آمده است سرچشمه مى گيرد. به اين ترتيب، «و به آنچه بر خودشان نازل گرديده» ايمان دارند (وَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ).
4. «در برابر (فرمانِ) خدا خاضع اند» (خَاشِعِينَ لِلَّهِ).
و همين خضوع آنهاست كه انگيزه ايمان واقعى شده و ميان آنها و تعصّبهاى جاهلانه جدايى افكنده است.
5. «و آيات خدا را به بهاى ناچيزى نمى فروشند» (لاَ يَشْتَرُونَ بِـَايَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً).
آنها همانند بعضى از دانشمندان يهود نيستند كه، به خاطر حفظ موقعيت خود و ادامه حكومت بر آن جمعيّت و گرفتن رشوه ها، آيات خدا را تحريف مى كردند.
با داشتن آن برنامه روشن و صفات عالى انسانى «پاداش آنها، نزد پروردگارشان است» (أُولَـئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
در پايان آيه مى فرمايد: «خداوند، سريع الحساب است» تمام اعمال نيك آنها را به سرعت حساب مى كند، و پاداش مى دهد (إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ).
(آيه 200) آخرين آيه سوره آل عمران محتوى يك برنامه جامع چهار ماده اى است كه ضامن سربلندى و پيروزى مسلمين مى باشد. نخست روى سخن را به مؤمنان كرده و در اوّلين ماده اين برنامه مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، (در برابر مشكلات و هوسها،) استقامت كنيد» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اصْبِرُوا).
استقامت در برابر مشكلات، در حقيقت ريشه اصلى هرگونه پيروزى مادّى و معنوى را تشكيل مى دهد.
در مرحله دوم به افراد باايمان دستور به استقامت در برابر دشمن مى دهد مى فرمايد: «و در برابر دشمنان (نيز،) پايدار باشيد» (وَ صَابِرُوا).
در جمله بعد به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدات كشورهاى اسلامى مى دهد مى فرمايد: «و از مرزهاى خود، مراقبت كنيد» (وَ رَابِطُوا).
اين دستور به خاطر آن است كه مسلمانان هرگز گرفتار حملات غافلگيرانه دشمن نشوند و، در برابر حملات شيطان و هوسهاى سركش، هميشه آماده و مراقب باشند.
«رابطوا» از ماده «رباط» در اصل به معنى بستن چيزى در مكانى است. به همين جهت، مرابطه به معنى مراقبت از مرزها آمده است زيرا سربازان و مركبها و وسايل جنگى را در آن محل نگاه دارى مى كنند.
سرانجام در آخرين دستور كه همچون چترى بر همه دستورهاى سابق سايه مى افكند، مى فرمايد: «و از خدا بپرهيزيد، شايد رستگار شويد» (وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
يعنى شما در سايه به كار بستن اين چهار دستور مى توانيد رستگار شويد و با تخلّف از آنها، راهى به سوى رستگارى نخواهيد داشت.
به هر حال، اگر روح استقامت و پايمردى در مسلمانان زنده شود، اگر در برابر افزايش تلاش و كوشش دشمنان، مسلمانان تلاش بيش ترى از خود نشان دهند و پيوسته از مرزهاى جغرافيايى و عقيده اى خود مراقبت نمايند و ـ علاوه بر همه اينها ـ با تقواى فردى و اجتماعى، گناه و فساد را از جامعه خود دور كنند، پيروزى آنها تضمين خواهد شد.
 
«پايان تفسير سوره آل عمران»
 

[ پنجشنبه ۱۳۸۸/۰۷/۰۲ ] [ 11:22 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب