منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
تفسير راهنما سوره بقره آيه (30) وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ و [ياد كن] وقتى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى قرار خواهم داد. گفتند: آيا در آن كسى را قرار مىدهى كه در آن فساد كند و خونها بريزد، در حالى كه ما همراه با ستايش تو، تو را تسبيح مىكنيم و به تقديس تو مىپردازيم؟ گفت: البته من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد. 1- خداوند، بعد از آفرينش آسمانها و مواهب زمين، به خلقت انسان پرداخت، تا او را به منصب خلافت برساند. خلق لكم ما فى الأرض ... و إذ قال ربّك للملئكة إنى جاعل فى الأرض خليفة با توجه به آيه 34 از همين سوره و آيات ديگرى كه درباره خلقت آدم (ع) است، مىتوان گفت: سخن خداوند با فرشتگان درباره آدم، قبل از خلقت وى بوده است. بنابراين «إنى جاعل فى الأرض خليفة» علاوه بر بيان خلافت آدم (ع) دلالت بر آفرينش او نيز دارد؛ يعنى: مىخواهم (موجودى) بيافرينم و او را خليفه قرار دهم. 2- انسان، داراى جايگاهى ويژه در فلسفه جهان آفرينش هو الذى خلق لكم ... ثم استوى إلى السماء ... و إذ قال ربّك 3- فرشتگان، پيش از خلقت و خلافت آدم (ع)، آفريده شده بودند. و إذ قال ربّك للملئكة إنى جاعل فى الأرض خليفة 4- گفتگوى خدا و فرشتگان درباره خلقت و خلافت انسان و إذ قال ربّك للملئكة ... قالوا أتجعل فيها من يفسد ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون 5- خداوند، تقدير خويش را بر خلقت و خلافت انسان در زمين، به فرشتگان اعلام كرد. و إذ قال ربّك للملئكة إنى جاعل فى الأرض خليفة 6- خلافت انسان در زمين، داراى نوعى ارتباط با فرشتگان و إذ قال ربّك للملئكة إنى جاعل فى الأرض خليفة از آن جايى كه مسأله خلقت و خلافت انسان در زمين با فرشتگان در ميان گذاشته شد، معلوم مىشود وجود انسان در روى زمين ارتباط تنگاتنگى با فرشتگان دارد. 7- فرشتگان، مطمئن به فسادگرى و خونريزى انسان، پيش از آفرينش وى قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء «سفك» (مصدر يسفك) به معناى ريختن است و «من ... يسفك الدماء» (كسى كه ... خونها خواهد ريخت) كنايه از كشتارهاى فراوان است. 8- فرشتگان با پيش بينى فسادگرى انسان، او را شايسته خلافت نمىديدند. قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء 9- كشتار و خونريزى، گناهى بزرگ و مصداقبارز فسادگرى است. أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء فسادگرى شامل خونريزى نيز مىشود. بنابراين عطف «يسفك الدماء» بر «يفسد فيها» عطف خاص بر عام است و حكايت از آن دارد كه گناه خونريزى و آدمكشى از ديگر فسادگريها، بزرگتر و تباهى آن بيشتر است. 10- فرشتگان، تسبيح كننده، ستايشگر و تقديس كننده خدا هستند. و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك 11- فرشتگان داراى ادراك و آگاهى و توانا بر اظهار نظر و تحليل وقايع قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء 12- خلوص فرشتگان در تسبيح و تقديس خداوند نحن نسبح بحمدك و نقدس لك «لك» علاوه بر تعلقش به «نقدس»، متعلق به «نسبح» نيز مىباشد. خلوص از لام «لك» استفاده شده است؛ يعنى: نقدسك لك لا لغيرك. 13- تسبيح همراه با ستايش، روشى نيكو در تسبيح خداوند و نحن نسبح بحمدك «باء» در «بحمدك» به معناى مصاحبت بوده و نيز مىتواند براى استعانت باشد. برداشت فوق بر اساس وجه اول است. 14- در ستايش خداوند، بايد سخنى به كار رود، يا معنايى در نظر گرفته شود كه مستلزم كمترين عيب و نقصى نباشد. و نحن نسبح بحمدك برداشت فوق مبتنى بر اين وجه است كه «با» براى استعانت باشد. بر اين مبنا، معناى «نسبح بحمدك» چنين مىشود: به وسيله حمد و ستايش، تو را تسبيح و تنزيه مىكنيم. روشن است كه حمد و ستايش، آن گاه در پى دارنده تسبيح و تنزيه است كه الفاظ انتخاب شده، يا معانى در نظر گرفته شده براى ستايش خدا، مستلزم هيچ گونه نقص و عيبى براى او نباشد. 15- فرشتگان با توجه به حضورشان در هستى و لياقتشان براى خلافت، فلسفهاى براى خلقت و خلافت انسان نمىديدند. قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها ... و نحن نسبح بحمدك جمله حاليه «و نحن نسبح ...» گوياى اين مطلب است كه: فرشتگان علاوه بر اينكه انسان رابه خاطر فسادگرىاش شايسته خلافت نمىدانستند، وجود خويش را براى احراز اين مقام لايق دانسته و زمين را از خلافت انسان بىنياز مىشمردند. 16- انسان، داراى ارزشها و استعدادهايى كه وى را شايسته خلقت و زيبنده خلافت مىكرد. إنى أعلم ما لاتعلمون مقصود از «ما لاتعلمون» مىتواند استعداد و قابليت نهفته در انسان باشد. همچنين مراد از آن مىتواند علوم و حقايقىباشد كه بر فرشتگان مخفى بوده و شايستگى دريافت آن را نداشتند. برداشت فوق بر اساس احتمال اول است. 17- زمينههاى كمال و ارزشهاى انسان، جبران كننده فسادگريهاى وى أتجعل فيها من يفسد فيها ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون چون خداوند پيش بينى فرشتگان مبنى بر فسادگرى انسان را رد نكرد ولى با گوشزد كردن وجود استعدادى ويژه در او، خلقت و خلافت وى را موجه دانست؛ معلوم مىشود: وجود آن استعداد در بشر جبران كننده جهات منفى اوست. 18- محدوديت علم و آگاهى فرشتگان إنى أعلم ما لاتعلمون 19- فرشتگان، ناآگاه به زمينههاى كمال و ارزشهاى والاى انسان إنى أعلم ما لاتعلمون 20- نا آگاهى فرشتگان به ارزشهاى والاى انسان، موجب شد تا فسادگرى او براى فرشتگان جلوهگر شود و به خلقت و خلافتش معترض باشند. أتجعل فيها من يفسد فيها ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون 21- همه موجودات هستى داراى رمز و رازند و اعتراض به وجود هر يك از آنها نشانه جهل به حكمت وجودى آنهاست. أتجعل فيها من يفسد ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون 22- انسان، توانا به فراگيرى علوم و دريافت حقايق غيبى كه حتى فرشتگان استعداد يادگيرى و دريافت آنها را ندارند. إنى أعلم ما لاتعلمون برداشت فوق بر اين اساس است كه مراد از «ما لا تعلمون» خصوص استعداد نهفته در آدم (ع) نباشد؛ بلكه مقصود علوم و حقايقى باشد كه در نزد خداوند است. بر اين مبنا مراد از «إنى أعلم ما لاتعلمون»- در رابطه با خلقت و خلافت آدم (ع)- اين است كه: در نزد خداوند حقايقى است كه بايد موجودى به آنها آگاه شود و شما فرشتگان تحمل آن را نداشته و نداريد و تنها انسان است كه استعداد دريافت آنها را دارد و مىتواند مظهر آنها بشود. جمله «ألم أقل ...» در آيه 33 مؤيد اين معناست. 23- آدم (ع) و نسل او، جانشين نسلهايى كه پيش از آنان در زمين مىزيستند. إنى جاعل فى الأرض خليفة «خليفة» به معناى، جانشين و جايگزين است و اين معنا اقتضا مىكند كسى كه خليفه به جاى او آمده، در ميان باشد و در آيه بيان نشده كه او كيست و لذا نظرهاى مختلفى ايراد شده است، از جمله: نسلهايى كه پيش از آدم (ع) در زمين سكونت داشتهاند. اطمينان فرشتگان به فسادگرى بشر مؤيد اين احتمال است. 24- ساكنان زمين پيش از آدم (ع) موجوداتى فسادگر و خونريز بودند. إنى جاعل فى الأرض خليفة قالوا أتجعل فيهامن يفسد فيها ظاهر آيه شريفه مىنماياند كه منشأ اطمينان فرشتگان بهفسادگرى بشر خليفه او در زمين است. اين حقيقت مىتواند به دو معنا اشاره داشته باشد: 1- آدم (ع) و نسل او جانشين موجودات پيشين هستند؛ 2- موجودات پيشين، موجوداتى فسادگر بودهاند. 25- انسان، شايسته دستيابى به مقام خلافت الهى است. إنى جاعل فى الأرض خليفة به قرينه آيات بعد كه آدم (ع)- به عنوان نمونهاى از نوع انسان- برتر از فرشتگان و دارنده علم تمامى اسما معرفى شده و حقايقى (غيب آسمانها و زمين) به وى تعليم داده شده، اين نظر تأييد مىشود كه مراد از خلافت، خلافت الهى است؛ چرا كه او تنها موجودى معرفى شده كه مظهر علم الهى است. 26- داستان خلقت و خلافت آدم (ع) و گفتگوى خدا و فرشتگان درباره او، داستانى آموزنده و شايان دقت و إذ قال ربك للملئكة ... إنى أعلم ما لاتعلمون كلمه «إذ» مفعول براى فعل مقدر «اذكر» مىباشد. 27- «ربّ» از اسما و صفات خداوند و إذ قال ربك 28- «الحسين بن بشّار عن أبى الحسن علىّ بن موسى الرّضا (ع) قال: سألته أيعلم اللّه الشّىء الذى لم يكن أن لو كان كيف كان يكون أو لايعلم إلّاما يكون؟ فقال: إنّ اللّه تعالى هو العالم بالأشياء قبل كون الأشياء قال اللّه عزّوجلّ: ... «... إنّى أعلم ما لاتعلمون» فلم يزل اللّه عزّوجلّ علمه سابقاً للأشياء قديماً قبل أن يخلقها ...؛ «1» حسين بن بشّار گويد از امام رضا (ع) سؤال كردم: آيا خداوند مىداند چيزى كه نيست اگر وجود يابد چگونه مىباشد يا نمىداند مگر چيزهايى را كه موجود شده است؟ امام فرمود: خداوند، عالم به اشياست قبل از اينكه آنها تحقق پيدا كند. خداوند عز و جل مىفرمايد: «... من مىدانم آنچه را شما نمىدانيد.» پس هميشه علم خداوند قبل از تحقق اشيا و قبل از خلقت آنهاست». 29- «عن ابن سابط أنّ النّبىّ (ص) قال: دحيت الأرض من مكة ... و هى الأرض التى قال اللّه «إنى جاعل فى الأرض خليفة»؛ «2» از ابن سابط روايت شده كه پيامبر (ص) فرمود: گسترش زمين از مكه آغاز شده ... و مكه همان زمينى است كه خداوند فرمود: من مىخواهم در زمين خليفه قرار دهم». 30- «عن أبى جعفر محمّد بن علىّ (ع) أنّه قال فى قول اللّه عزّوجلّ: «و إذ قال ربّك للملائكة إنّى جاعل فى الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و ...» قال: ... و إنّما قال ذالك بعض الملائكة لما عرفوا من حال من كان فى الأرض من الجنّ قبل آدم...؛ «دعائم الاسلام، ج 1، ص 291؛ بحار الأنوار، ج 96، ص 47، ح 36.» از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند عزوجل: «مىخواهم در زمين جانشين قرار دهم و ملائكه گفتند: آيا مىخواهى كسى را بر روى زمين قرار دهى كه فساد كند ...؟» روايت شده كه فرمود: ... اين، سخن بعضى از ملائكه بود؛ زيرا آنان قبل از آفرينش آدم، فساد در زمين را از جن ديده بودند ...». 30- «قال أمير المؤمنين (ع): ... فقالت الملائكة: سبحانك «أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدّماء و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك» ... فاجعله منّا فإنّا لانفسد فى الأرض و لانسفك الدّماء. قال جلّجلاله ... «إنّى أعلم ما لاتعلمون» إنّى أريد أن اخلق خلقاً بيدى أجعل ذريته أنبياء مرسلين و عباداً صالحين و أئمّة مهتدين أجعلهم خلفائى فى أرضى ...؛ «علل الشرايع، ج 1، ص 105، ح 1، باب 96؛ نورالثقلين، ج 1، ص 51، ح 80.» اميرالمؤمنين (ع) فرمود: ... ملائكه گفتند: پروردگارا منزهى تو «آيا قرار مىدهى در زمين كسى را كه فساد و خونريزى مىكند و ما تسبيح و حمد تو را به جا مىآوريم و تقديست مىكنيم». پس خليفه را از ما قرار بده كه ما نه در زمين فساد مىكنيم و نه خونريزى مىنماييم. خداوند جل جلاله فرمود: من چيزى را مىدانم كه شما نمىدانيد؛ من اراده نمودهام كه با دست خود خلقى را بيافرينم كه از نسل او پيامبران مرسل، بندگان صالح و پيشوايان هدايت يافته به وجود آيند كه آنان را جانشينان خود بر مخلوقاتم در زمين قرار بدهم». 32- «روى عن أبى عبد اللّه (ع): أنّ الملائكة ... قالوا: نحن نقدّسك و نطيعك و لانعصيك كغيرنا؛ قال: فلمّا اجيبوا بما ذكر اللّه فى القرآن علموا أنّهم تجاوزوا ما ليس لهم فلا ذوا بالعرش استغفاراً ...؛ « تفسير تبيان، ج 1، ص 136؛ نورالثقلين، ج 1، ص 54، ح 86.» از امام صادق (ع) روايت شده است كه ملائكه گفتند: (خدايا!) ما تو را تقديس و اطاعت مىكنيم و تو را معصيت نخواهيم كرد، آن گونه كه ديگران تو را نافرمانى كردند. امام فرمود: چون ملائكه جواب خداوند را آنگونه كه در قرآن آمده، شنيدند، دانستند كه از حد خود تجاوز كردهاند؛ پس براى طلب آمرزش به عرش الهى پناه بردند ...». 33- «عن أميرالمؤمنين (ع): ... أوَ كلّ علم يحتمله عالم؟ إنّ اللّه تعالى قال لملائكته «إنّى جاعل فى الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد ...» فهل رأيت الملائكة احتملوا العلم؟ ...؛ «بحارالأنوار، ج 2، ص 211، ح 106؛ نورالثقلين، ج 1، ص 51، ح 79.» از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه فرمود: ... آيا هر آگاهى براى آگاه شونده قابل تحمل است؟ خداوند به فرشتگان خود فرمود: «من مىخواهم روى زمين خليفه قرار دهم گفتند: آيا روى زمين كسى را قرار مىدهى كه فساد كند ...؟» كليد واژهها: آدم (ع)؛ آسمان؛ انبياء؛ انسان؛ تاريخ؛ تسبيح؛ تقديس؛ توحيد؛ جاعل/ اسما و صفات؛ جن؛ جهان بينى؛ حمد؛ خلافت الهى؛ خلقت؛ رب/ اسما و صفات؛ زمين؛ صالحان؛ عبرت؛ علم؛ غيب؛ فساد؛ قتل؛ قصه در قرآن؛ كبيره؛ گناه؛ مكه؛ ملائكه؛ نعمت تفسير نور [سوره البقرة (2): آيه 30] وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (30) و هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم كه در زمين جانشينى قرار دهم. فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مىدهى كه در آن فساد كند و خونها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، ترا تنزيه و تقديس مىكنيم. خداوند فرمود: همانا من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد. نكتهها: در آيهى قبل خوانديم كه خداوند، همهى مواهب زمين را براى انسان آفريده است. در اين آيه و آيات بعد، مسألهى خلافت انسان در زمين مطرح مىشود كه نگرانى فرشتگان از فسادهاى بشر و توضيح و توجيه خداوند و سجدهى آنان در برابر نخستين انسان را بدنبال دارد. فرشتگان، يا از طريق اخبار الهى و يا مشاهدهى انسانهاى قبل از حضرت آدم عليه السلام در عوالم ديگر يا در همين عالم و يا به خاطر پيشبينى صحيحى كه از انسان خاكى و مادّى و تزاحمهاى طبيعى آنها داشتند، خونريزى و فساد انسان را پيشبينى مىكردند. گرچه همهى انسانها، استعداد خليفه خدا شدن را دارند، امّا همه خليفهاى خدا نيستند. چون برخى از آنها با رفتار خود به اندازهاى سقوط مىكنند كه از حيوان هم پستتر مىشوند. چنان كه قرآن مىفرمايد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» «اعراف، 179.» قرارگاه اين خليفه، زمين است، ولى لياقت او تا «قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى» «نجم، 9.» مىباشد. به ديگران اجازه دهيد سؤال كنند. خداوند به فرشتگان اذن داد تا سؤال كنند و گرنه ملائك، بدون اجازه حرف نمىزنند و فرشتگان مىدانستند كه براى هر آفريدهاى، هدفى عالى در كار است. سؤال: چرا خداوند در آفرينش انسان، موضوع را با فرشتگان مطرح كرد؟ پاسخ: انسان، مخلوق ويژهاى است كه ساخت مادّى او به بهترين قوام بوده: «أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» «تين، 4.» و در او روح خدايى دميده شده و بعد از خلقت او خداوند به خود تبريك گفته است: «فَتَبارَكَ اللَّهُ» «مؤمنون، 14» سؤال: خدايى كه دائماً حاضر، ناظر و قيّوم است چه نيازى به جانشين و خليفه دارد؟ پاسخ: اوّلًا جانشينى انسان نه به خاطر نياز و عجز خداوند است، بلكه اين مقام به خاطر كرامت و فضيلت رتبهى انسانيّت است. ثانياً نظام آفرينش بر اساس واسطههاست. يعنى با اينكه خداوند مستقيماً قادر بر انجام هر كارى است، ولى براى اجراى امور، واسطههايى را قرار داده كه نمونههايى را بيان مىكنيم: با اينكه مدبّر اصلى اوست: («اللَّهُ الَّذِي» «يُدَبِّرُ» )«يونس، 3.» لكن فرشتگان را مدبّر هستى قرار داده است. «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» « نازعات، 5.»با اينكه شفا بدست اوست «فَهُوَ يَشْفِينِ» « شعراء، 80.» امّا در عسل شفا قرار داده است. «فِيهِ شِفاءٌ» «نحل، 69.» با اينكه علم غيب مخصوص اوست «إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ» «يونس، 20.» لكن بخشى از آن را براى بعضى از بندگان صالحش ظاهر مىكند. «إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ» «جنّ، 27.» پس انسان مىتواند جانشين خداوند شود و اطاعت او همچون اطاعت از خداوند باشد. «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» «نساء، 18.» و بيعت با او نيز به منزلهى بيعت با خداوند باشد. («إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ» «إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» )«فتح، 10.» و محبّت به او مثل محبّت خدا باشد. «من احبكم فقد احب الله» « زيارت جامعه كبيره.» براى قضاوت دربارهى موجودات، بايد تمام خيرات و شرور آنها را كنار هم گذاشت و نبايد زود قضاوت كرد. فرشتگان خود را ديدند كه تسبيح و حمد آنها بيشتر از انسان است. ابليس نيز خود را مىبيند و مىگويد: من از آتشم و آدم از خاك و زير بار نمىرود. امّا خداوند متعال مجموعه را مىبيند كه انسان بهتر است و مىفرمايد: «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» پيامها: 1 خداوند ابتدا اسباب زندگى را براى انسان فراهم كرد، سپس او را آفريد. («خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً»... «إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ») «حضرت على عليه السلام فرمودند: «فلمّا مهد ارضه و انفذ امره اختار آدم» همين كه زمين را گسترد و فرمانش را متنفّذ قرارداد، انسان را آفريد. نهج البلاغه، خطبه 91.» 2 آفرينش ملائكه، قبل از آدم بوده است. زيرا خداوند آفريدن انسان را با آنان در ميان گذاشت. 3 انتصاب خليفه و جانشين و حاكم الهى، تنها بدست خداست. «إِنِّي جاعِلٌ فِيالْأَرْضِ خَلِيفَةً» 4 انسان، جانشين دائمى خداوند در زمين است. «جاعِلٌ» «كلمه «جاعل» اسم فاعل و رمز تداوم است. » 5 انسان مىتواند اشرف مخلوقات و لايق مقام خليفة اللهى باشد. «البتّه ستمكاران را از نيل به اين مقام محروم كرده است: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» بقره، 124.» «جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» 6 ملائكه، فساد و خونريزى را كار دائمى انسان مىدانستند. «يُفْسِدُ»... «وَ يَسْفِكُ» «فعل مضارع نشانهى استمرار است.» 7 حاكم و خليفهاى الهى بايد عادل باشد، نه فاسد و فاسق. خليفه نبايد «يفسد فى الارض» باشد. 8 طرح لياقتِ خود، اگر بر اساس حسادت نباشد، مانعى ندارد. «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ» 9 عبادت و تسبيح در فضاى آرام، تنها ملاك و معيار لياقت نيست. «نَحْنُ نُسَبِّحُ» 10 به خاطر انحراف يا فساد گروهى، نبايد جلوى امكان رشد ديگران گرفته شود. با آنكه خداوند مىدانست گروهى از انسانها فساد مىكنند، امّا نعمت آفرينش را از همه سلب نكرد. 11 مطيع و تسليم بودن با سؤال كردن براى رفع ابهام منافاتى ندارد. «أَ تَجْعَلُ فِيها» 12 خداوند فساد و خونريزى انسان را مردود ندانست، لكن مصلحت مهمتر و شايستگى و برترى انسان را طرح نمود. «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» 13 توقّع نداشته باشيد همهى مردم بىچون و چرا، سخن يا كار شما را بپذيرند.زيرا فرشتگان نيز از خدا سؤال مىكنند. «قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها» 14 علوم و اطلاعات فرشتگان، محدود است. «ما لا تَعْلَمُونَ» [ جمعه ۱۳۸۸/۰۲/۲۵ ] [ 20:2 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |