منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



 تفسير راهنما
سوره بقره آيه (30)
وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ‏ و [ياد كن‏] وقتى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى قرار خواهم داد. گفتند: آيا در آن كسى را قرار مى‏دهى كه در آن فساد كند و خون‏ها بريزد، در حالى كه ما همراه با ستايش تو، تو را تسبيح مى‏كنيم و به تقديس تو مى‏پردازيم؟ گفت: البته من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.
1- خداوند، بعد از آفرينش آسمانها و مواهب زمين، به خلقت انسان پرداخت، تا او را به منصب خلافت برساند.
خلق لكم ما فى الأرض ... و إذ قال ربّك للملئكة إنى جاعل فى الأرض خليفة
با توجه به آيه 34 از همين سوره و آيات ديگرى كه درباره خلقت آدم (ع) است، مى‏توان گفت: سخن خداوند با فرشتگان درباره آدم، قبل از خلقت وى بوده است. بنابراين «إنى جاعل فى الأرض خليفة» علاوه بر بيان خلافت آدم (ع) دلالت بر آفرينش او نيز دارد؛ يعنى: مى‏خواهم (موجودى) بيافرينم و او را خليفه قرار دهم.
2- انسان، داراى جايگاهى ويژه در فلسفه جهان آفرينش‏
هو الذى خلق لكم ... ثم استوى‏ إلى السماء ... و إذ قال ربّك‏
3- فرشتگان، پيش از خلقت و خلافت آدم (ع)، آفريده شده بودند.
و إذ قال ربّك للملئكة إنى جاعل فى الأرض خليفة
4- گفتگوى خدا و فرشتگان درباره خلقت و خلافت انسان‏
و إذ قال ربّك للملئكة ... قالوا أتجعل فيها من يفسد ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون‏
5- خداوند، تقدير خويش را بر خلقت و خلافت انسان در زمين، به فرشتگان اعلام كرد.
و إذ قال ربّك للملئكة إنى جاعل فى الأرض خليفة
6- خلافت انسان در زمين، داراى نوعى ارتباط با فرشتگان‏
و إذ قال ربّك للملئكة إنى جاعل فى الأرض خليفة
از آن جايى كه مسأله خلقت و خلافت انسان در زمين با فرشتگان در ميان گذاشته شد، معلوم مى‏شود وجود انسان در روى زمين ارتباط تنگاتنگى با فرشتگان دارد.
7- فرشتگان، مطمئن به فسادگرى و خونريزى انسان، پيش از آفرينش وى‏
قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء
 «سفك» (مصدر يسفك) به معناى ريختن است و «من ... يسفك الدماء» (كسى كه ... خونها خواهد ريخت) كنايه از كشتارهاى فراوان است.
8- فرشتگان با پيش بينى فسادگرى انسان، او را شايسته خلافت نمى‏ديدند.
قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء
9- كشتار و خونريزى، گناهى بزرگ و مصداق‏بارز فسادگرى است.
أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء
فسادگرى شامل خونريزى نيز مى‏شود. بنابراين عطف «يسفك الدماء» بر «يفسد فيها» عطف خاص بر عام است و حكايت از آن دارد كه گناه خونريزى و آدمكشى از ديگر فسادگريها، بزرگتر و تباهى آن بيشتر است.
10- فرشتگان، تسبيح كننده، ستايشگر و تقديس كننده خدا هستند.
و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك‏
11- فرشتگان داراى ادراك و آگاهى و توانا بر اظهار نظر و تحليل وقايع‏
قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء
12- خلوص فرشتگان در تسبيح و تقديس خداوند
نحن نسبح بحمدك و نقدس لك‏
 «لك» علاوه بر تعلقش به «نقدس»، متعلق به «نسبح» نيز مى‏باشد. خلوص از لام «لك» استفاده شده است؛ يعنى: نقدسك لك لا لغيرك.
13- تسبيح همراه با ستايش، روشى نيكو در تسبيح خداوند
و نحن نسبح بحمدك‏
 «باء» در «بحمدك» به معناى مصاحبت بوده و نيز مى‏تواند براى استعانت باشد. برداشت فوق بر اساس وجه اول است.
14- در ستايش خداوند، بايد سخنى به كار رود، يا معنايى در نظر گرفته شود كه مستلزم كمترين عيب و نقصى نباشد.
و نحن نسبح بحمدك‏
برداشت فوق مبتنى بر اين وجه است كه «با» براى استعانت باشد. بر اين مبنا، معناى «نسبح بحمدك» چنين مى‏شود: به وسيله حمد و ستايش، تو را تسبيح و تنزيه مى‏كنيم. روشن است كه حمد و ستايش، آن گاه در پى دارنده تسبيح و تنزيه است كه الفاظ انتخاب شده، يا معانى در نظر گرفته شده براى ستايش خدا، مستلزم هيچ گونه نقص و عيبى براى او نباشد.
15- فرشتگان با توجه به حضورشان در هستى و لياقتشان براى خلافت، فلسفه‏اى براى خلقت و خلافت انسان نمى‏ديدند.
قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها ... و نحن نسبح بحمدك‏
جمله حاليه «و نحن نسبح ...» گوياى اين مطلب است كه: فرشتگان علاوه بر اينكه انسان رابه خاطر فسادگرى‏اش شايسته خلافت نمى‏دانستند، وجود خويش را براى احراز اين مقام لايق دانسته و زمين را از خلافت انسان بى‏نياز مى‏شمردند.
16- انسان، داراى ارزشها و استعدادهايى كه وى را شايسته خلقت و زيبنده خلافت مى‏كرد.
إنى أعلم ما لاتعلمون‏
مقصود از «ما لاتعلمون» مى‏تواند استعداد و قابليت نهفته در انسان باشد. همچنين مراد از آن مى‏تواند علوم و حقايقى‏باشد كه بر فرشتگان مخفى بوده و شايستگى دريافت آن را نداشتند. برداشت فوق بر اساس احتمال اول است.
17- زمينه‏هاى كمال و ارزشهاى انسان، جبران كننده فسادگريهاى وى‏
أتجعل فيها من يفسد فيها ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون‏
چون خداوند پيش بينى فرشتگان مبنى بر فسادگرى انسان را رد نكرد ولى با گوشزد كردن وجود استعدادى ويژه در او، خلقت و خلافت وى را موجه دانست؛ معلوم مى‏شود: وجود آن استعداد در بشر جبران كننده جهات منفى اوست.
18- محدوديت علم و آگاهى فرشتگان‏
إنى أعلم ما لاتعلمون‏
19- فرشتگان، ناآگاه به زمينه‏هاى كمال و ارزشهاى والاى انسان‏
إنى أعلم ما لاتعلمون‏
20- نا آگاهى فرشتگان به ارزشهاى والاى انسان، موجب شد تا فسادگرى او براى فرشتگان جلوه‏گر شود و به خلقت و خلافتش معترض باشند.
أتجعل فيها من يفسد فيها ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون‏
21- همه موجودات هستى داراى رمز و رازند و اعتراض به وجود هر يك از آنها نشانه جهل به حكمت وجودى آنهاست.
أتجعل فيها من يفسد ... قال إنى أعلم ما لاتعلمون‏
22- انسان، توانا به فراگيرى علوم و دريافت حقايق غيبى كه حتى فرشتگان استعداد يادگيرى و دريافت آنها را ندارند.
إنى أعلم ما لاتعلمون‏
برداشت فوق بر اين اساس است كه مراد از «ما لا تعلمون» خصوص استعداد نهفته در آدم (ع) نباشد؛ بلكه مقصود علوم و حقايقى باشد كه در نزد خداوند است. بر اين مبنا مراد از «إنى أعلم ما لاتعلمون»- در رابطه با خلقت و خلافت آدم (ع)- اين است كه: در نزد خداوند حقايقى است كه بايد موجودى به آنها آگاه شود و شما فرشتگان تحمل آن را نداشته و نداريد و تنها انسان است كه استعداد دريافت آنها را دارد و مى‏تواند مظهر آنها بشود. جمله «ألم أقل ...» در آيه 33 مؤيد اين معناست.
23- آدم (ع) و نسل او، جانشين نسل‏هايى كه پيش از آنان در زمين مى‏زيستند.
إنى جاعل فى الأرض خليفة
 «خليفة» به معناى، جانشين و جايگزين است و اين معنا اقتضا مى‏كند كسى كه خليفه به جاى او آمده، در ميان باشد و در آيه بيان نشده كه او كيست و لذا نظرهاى مختلفى ايراد شده است، از جمله: نسل‏هايى كه پيش از آدم (ع) در زمين سكونت داشته‏اند. اطمينان فرشتگان به فسادگرى بشر مؤيد اين احتمال است.
24- ساكنان زمين پيش از آدم (ع) موجوداتى فسادگر و خونريز بودند.
إنى جاعل فى الأرض خليفة قالوا أتجعل فيهامن يفسد فيها
ظاهر آيه شريفه مى‏نماياند كه منشأ اطمينان فرشتگان به‏فسادگرى بشر خليفه او در زمين است. اين حقيقت مى‏تواند به دو معنا اشاره داشته باشد: 1- آدم (ع) و نسل او جانشين موجودات پيشين هستند؛ 2- موجودات پيشين، موجوداتى فسادگر بوده‏اند.
25- انسان، شايسته دستيابى به مقام خلافت الهى است.
إنى جاعل فى الأرض خليفة
به قرينه آيات بعد كه آدم (ع)- به عنوان نمونه‏اى از نوع انسان- برتر از فرشتگان و دارنده علم تمامى اسما معرفى شده و حقايقى (غيب آسمانها و زمين) به وى تعليم داده شده، اين نظر تأييد مى‏شود كه مراد از خلافت، خلافت الهى است؛ چرا كه او تنها موجودى معرفى شده كه مظهر علم الهى است.
26- داستان خلقت و خلافت آدم (ع) و گفتگوى خدا و فرشتگان درباره او، داستانى آموزنده و شايان دقت‏
و إذ قال ربك للملئكة ... إنى أعلم ما لاتعلمون‏
كلمه «إذ» مفعول براى فعل مقدر «اذكر» مى‏باشد.
27- «ربّ» از اسما و صفات خداوند
و إذ قال ربك‏
28- «الحسين بن بشّار عن أبى الحسن علىّ بن موسى الرّضا (ع) قال: سألته أيعلم اللّه الشّى‏ء الذى لم يكن أن لو كان كيف كان يكون أو لايعلم إلّاما يكون؟ فقال: إنّ اللّه تعالى هو العالم بالأشياء قبل كون الأشياء قال اللّه عزّوجلّ: ... «... إنّى أعلم ما لاتعلمون» فلم يزل اللّه عزّوجلّ علمه سابقاً للأشياء قديماً قبل أن يخلقها ...؛ «1»
حسين بن بشّار گويد از امام رضا (ع) سؤال كردم: آيا خداوند مى‏داند چيزى كه نيست اگر وجود يابد چگونه مى‏باشد يا نمى‏داند مگر چيزهايى را كه موجود شده است؟ امام فرمود: خداوند، عالم به اشياست قبل از اينكه آنها تحقق پيدا كند. خداوند عز و جل مى‏فرمايد: «... من مى‏دانم آنچه را شما نمى‏دانيد.» پس هميشه علم خداوند قبل از تحقق اشيا و قبل از خلقت آنهاست».
29- «عن ابن سابط أنّ النّبىّ (ص) قال: دحيت الأرض من مكة ... و هى الأرض التى قال اللّه «إنى جاعل فى الأرض خليفة»؛ «2»
از ابن سابط روايت شده كه پيامبر (ص) فرمود: گسترش زمين از مكه آغاز شده ... و مكه همان زمينى است كه خداوند فرمود: من مى‏خواهم در زمين خليفه قرار دهم».
30- «عن أبى جعفر محمّد بن علىّ (ع) أنّه قال فى قول اللّه عزّوجلّ: «و إذ قال ربّك للملائكة إنّى جاعل فى الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و ...» قال: ... و إنّما قال ذالك بعض الملائكة لما عرفوا من حال من كان فى الأرض من الجنّ قبل آدم‏...؛ «دعائم الاسلام، ج 1، ص 291؛ بحار الأنوار، ج 96، ص 47، ح 36.»
از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند عزوجل: «مى‏خواهم در زمين جانشين قرار دهم و ملائكه گفتند: آيا مى‏خواهى كسى را بر روى زمين قرار دهى كه فساد كند ...؟» روايت شده كه فرمود: ... اين، سخن بعضى از ملائكه بود؛ زيرا آنان قبل از آفرينش آدم، فساد در زمين را از جن ديده بودند ...».
30- «قال أمير المؤمنين (ع): ... فقالت الملائكة: سبحانك «أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدّماء و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك» ... فاجعله منّا فإنّا لانفسد فى الأرض و لانسفك الدّماء. قال جلّ‏جلاله ... «إنّى أعلم ما لاتعلمون» إنّى أريد أن اخلق خلقاً بيدى أجعل ذريته أنبياء مرسلين و عباداً صالحين و أئمّة مهتدين أجعلهم خلفائى فى أرضى ...؛ «علل الشرايع، ج 1، ص 105، ح 1، باب 96؛ نورالثقلين، ج 1، ص 51، ح 80.»
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: ... ملائكه گفتند: پروردگارا منزهى تو «آيا قرار مى‏دهى در زمين كسى را كه فساد و خونريزى مى‏كند و ما تسبيح و حمد تو را به جا مى‏آوريم و تقديست مى‏كنيم». پس خليفه را از ما قرار بده كه ما نه در زمين فساد مى‏كنيم و نه خونريزى مى‏نماييم. خداوند جل جلاله فرمود: من چيزى را مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد؛ من اراده نموده‏ام كه با دست خود خلقى را بيافرينم كه از نسل او پيامبران مرسل، بندگان صالح و پيشوايان هدايت يافته به وجود آيند كه آنان را جانشينان خود بر مخلوقاتم در زمين قرار بدهم».
32- «روى عن أبى عبد اللّه (ع): أنّ الملائكة ... قالوا: نحن نقدّسك و نطيعك و لانعصيك كغيرنا؛ قال: فلمّا اجيبوا بما ذكر اللّه فى القرآن علموا أنّهم تجاوزوا ما ليس لهم فلا ذوا بالعرش استغفاراً ...؛ « تفسير تبيان، ج 1، ص 136؛ نورالثقلين، ج 1، ص 54، ح 86.»
از امام صادق (ع) روايت شده است كه ملائكه گفتند: (خدايا!) ما تو را تقديس و اطاعت مى‏كنيم و تو را معصيت نخواهيم كرد، آن گونه كه ديگران تو را نافرمانى كردند. امام فرمود: چون ملائكه جواب خداوند را آنگونه كه در قرآن آمده، شنيدند، دانستند كه از حد خود تجاوز كرده‏اند؛ پس براى طلب آمرزش به عرش الهى پناه بردند ...».
33- «عن أميرالمؤمنين (ع): ... أوَ كلّ علم يحتمله عالم؟ إنّ اللّه تعالى قال لملائكته «إنّى جاعل فى الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد ...» فهل رأيت الملائكة احتملوا العلم؟ ...؛ «بحارالأنوار، ج 2، ص 211، ح 106؛ نورالثقلين، ج 1، ص 51، ح 79.»
از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه فرمود: ... آيا هر آگاهى براى آگاه شونده قابل تحمل است؟ خداوند به فرشتگان خود فرمود: «من مى‏خواهم روى زمين خليفه قرار دهم گفتند: آيا روى زمين كسى را قرار مى‏دهى كه فساد كند ...؟»

 كليد واژه‏ها:

آدم (ع)؛ آسمان؛ انبياء؛ انسان؛ تاريخ؛ تسبيح؛ تقديس؛ توحيد؛ جاعل/ اسما و صفات؛ جن؛ جهان بينى؛ حمد؛ خلافت الهى؛ خلقت؛ رب/ اسما و صفات؛ زمين؛ صالحان؛ عبرت؛ علم؛ غيب؛ فساد؛ قتل؛ قصه در قرآن؛ كبيره؛ گناه؛ مكه؛ ملائكه؛ نعمت‏

تفسير نور
 [سوره البقرة (2): آيه 30]
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (30)
و هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم كه در زمين جانشينى قرار دهم. فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى‏دهى كه در آن فساد كند و خون‏ها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، ترا تنزيه و تقديس مى‏كنيم. خداوند فرمود: همانا من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.
نكته‏ها:
در آيه‏ى قبل خوانديم كه خداوند، همه‏ى مواهب زمين را براى انسان آفريده است. در اين آيه و آيات بعد، مسأله‏ى خلافت انسان در زمين مطرح مى‏شود كه نگرانى فرشتگان از فسادهاى بشر و توضيح و توجيه خداوند و سجده‏ى آنان در برابر نخستين انسان را بدنبال دارد.                
 فرشتگان، يا از طريق اخبار الهى و يا مشاهده‏ى انسان‏هاى قبل از حضرت آدم عليه السلام در عوالم ديگر يا در همين عالم و يا به خاطر پيش‏بينى صحيحى كه از انسان خاكى و مادّى و تزاحم‏هاى طبيعى آنها داشتند، خونريزى و فساد انسان را پيش‏بينى مى‏كردند.
گرچه همه‏ى انسان‏ها، استعداد خليفه خدا شدن را دارند، امّا همه خليفه‏اى خدا نيستند. چون برخى از آنها با رفتار خود به اندازه‏اى سقوط مى‏كنند كه از حيوان هم پست‏تر مى‏شوند. چنان كه قرآن مى‏فرمايد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» «اعراف، 179.» قرارگاه اين خليفه، زمين است، ولى لياقت او تا «قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏» «نجم، 9.» مى‏باشد.
به ديگران اجازه دهيد سؤال كنند. خداوند به فرشتگان اذن داد تا سؤال كنند و گرنه ملائك، بدون اجازه حرف نمى‏زنند و فرشتگان مى‏دانستند كه براى هر آفريده‏اى، هدفى عالى در كار است.
سؤال: چرا خداوند در آفرينش انسان، موضوع را با فرشتگان مطرح كرد؟
پاسخ: انسان، مخلوق ويژه‏اى است كه ساخت مادّى او به بهترين قوام بوده: «أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» «تين، 4.» و در او روح خدايى دميده شده و بعد از خلقت او خداوند به خود تبريك گفته است: «فَتَبارَكَ اللَّهُ» «مؤمنون، 14»
 سؤال: خدايى كه دائماً حاضر، ناظر و قيّوم است چه نيازى به جانشين و خليفه دارد؟
پاسخ: اوّلًا جانشينى انسان نه به خاطر نياز و عجز خداوند است، بلكه اين مقام به خاطر كرامت و فضيلت رتبه‏ى انسانيّت است. ثانياً نظام آفرينش بر اساس واسطه‏هاست. يعنى با اينكه خداوند مستقيماً قادر بر انجام هر كارى است، ولى براى اجراى امور، واسطه‏هايى را قرار داده كه نمونه‏هايى را بيان مى‏كنيم:
با اينكه مدبّر اصلى اوست: («اللَّهُ الَّذِي» «يُدَبِّرُ» )«يونس، 3.» لكن فرشتگان را مدبّر هستى قرار داده است. «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» « نازعات، 5.»با اينكه شفا بدست اوست «فَهُوَ يَشْفِينِ» « شعراء، 80.» امّا در عسل شفا قرار داده است. «فِيهِ شِفاءٌ» «نحل، 69.» با اينكه علم غيب مخصوص اوست «إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ» «يونس، 20.» لكن بخشى از آن را براى بعضى از بندگان صالحش ظاهر مى‏كند. «إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» «جنّ، 27.» پس انسان مى‏تواند جانشين خداوند شود و اطاعت او همچون اطاعت از خداوند باشد. «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» «نساء، 18.» و بيعت با او نيز به منزله‏ى بيعت با خداوند باشد. («إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ»  «إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» )«فتح، 10.» و محبّت به او مثل محبّت خدا باشد. «من احبكم فقد احب الله» « زيارت جامعه كبيره.» براى قضاوت درباره‏ى موجودات، بايد تمام خيرات و شرور آنها را كنار هم گذاشت و نبايد زود قضاوت كرد. فرشتگان خود را ديدند كه تسبيح و حمد آنها بيشتر از انسان است. ابليس نيز خود را مى‏بيند و مى‏گويد: من از آتشم و آدم از خاك و زير بار نمى‏رود. امّا خداوند متعال مجموعه را مى‏بيند كه انسان بهتر است و مى‏فرمايد: «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»
پيام‏ها:
1 خداوند ابتدا اسباب زندگى را براى انسان فراهم كرد، سپس او را آفريد. («خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً»... «إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ») «حضرت على عليه السلام فرمودند: «فلمّا مهد ارضه و انفذ امره اختار آدم» همين كه زمين را گسترد و فرمانش را متنفّذ قرارداد، انسان را آفريد. نهج البلاغه، خطبه 91.»
 2 آفرينش ملائكه، قبل از آدم بوده است. زيرا خداوند آفريدن انسان را با آنان در ميان گذاشت.
3 انتصاب خليفه و جانشين و حاكم الهى، تنها بدست خداست. «إِنِّي جاعِلٌ فِي‏الْأَرْضِ خَلِيفَةً»
 4 انسان، جانشين دائمى خداوند در زمين است. «جاعِلٌ» «كلمه «جاعل» اسم فاعل و رمز تداوم است. »
 5 انسان مى‏تواند اشرف مخلوقات و لايق مقام خليفة اللهى باشد. «البتّه ستمكاران را از نيل به اين مقام محروم كرده است: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» بقره، 124.» «جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»
6 ملائكه، فساد و خونريزى را كار دائمى انسان مى‏دانستند. «يُفْسِدُ»... «وَ يَسْفِكُ» «فعل مضارع نشانه‏ى استمرار است.»
 7 حاكم و خليفه‏اى الهى بايد عادل باشد، نه فاسد و فاسق. خليفه نبايد «يفسد فى الارض» باشد.
8 طرح لياقتِ خود، اگر بر اساس حسادت نباشد، مانعى ندارد. «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ»
 9 عبادت و تسبيح در فضاى آرام، تنها ملاك و معيار لياقت نيست. «نَحْنُ نُسَبِّحُ»
 10 به خاطر انحراف يا فساد گروهى، نبايد جلوى امكان رشد ديگران گرفته شود. با آنكه خداوند مى‏دانست گروهى از انسان‏ها فساد مى‏كنند، امّا نعمت آفرينش را از همه سلب نكرد.
11 مطيع و تسليم بودن با سؤال كردن براى رفع ابهام منافاتى ندارد. «أَ تَجْعَلُ فِيها»
 12 خداوند فساد و خونريزى انسان را مردود ندانست، لكن مصلحت مهمتر و شايستگى و برترى انسان را طرح نمود. «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»
 13 توقّع نداشته باشيد همه‏ى مردم بى‏چون و چرا، سخن يا كار شما را بپذيرند.زيرا فرشتگان نيز از خدا سؤال مى‏كنند. «قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها»
 14 علوم و اطلاعات فرشتگان، محدود است. «ما لا تَعْلَمُونَ»
           
[ جمعه ۱۳۸۸/۰۲/۲۵ ] [ 20:2 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب