|
منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
|
(آيه 191) اين آيه كه دستور آيه قبل را تكميل مى كند، با صراحت بيش ترى سخن مى گويد مى فرمايد: «و آنها را ]= بت پرستانى كه از هيچ گونه جنايتى ابا ندارند [هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد; و از آنجا كه شما را بيرون ساختند ]= مكّه[ آنها را بيرون كنيد»; چراكه اين يك دفاع عادلانه و مقابله به مثل منطقى است (وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ). سپس مى افزايد: «و فتنه (و بت پرستى) از كشتار هم بدتر است» (وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ). «فتنه» از «فَتْن» به معنى قرار دادن طلا در آتش براى ظاهر شدن ميزان خوبى آن از بدى است. واژه فتنه و مشتقّات آن در قرآن دَه ها بار ذكر شده و در معانى مختلفى به كار رفته است ولى تمام اين معانى به همان ريشه اصلى كه در معنى فتنه گفته شد بازمى گردد. از آنجا كه آيين بت پرستى و فسادهاى گوناگون فردى و اجتماعى مولود آن، در سرزمين مكّه رايج شده بود و حرم امن خدا را آلوده كرده بود و فساد آن از قتل و كشتار هم بيش تر بود، آيه مورد بحث مى گويد: به خاطر ترس از خونريزى، دست از پيكار با بت پرستى بر نداريد كه بت پرستى از قتل بدتر است. سپس قرآن به مسأله ديگرى در همين رابطه اشاره كرده مى فرمايد: مسلمانان بايد احترام مسجدالحرام را نگه دارند و اين حرم امن الهى بايد هميشه محترم شمرده شود. بدين لحاظ «با آنها، در نزد مسجدالحرام (در منطقه حرم) جنگ نكنيد; مگر اينكه در آنجا با شما بجنگند» (وَ لاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَالْمَسْجِدِالْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ). «پس اگر (در آنجا) با شما پيكار كردند، آنها را به قتل برسانيد. چنين است جزاى كافران!» (فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ). چراكه وقتى آنها حرمت اين حرم امن را بشكنند ديگر سكوت در برابر آنان جايز نيست و بايد پاسخ محكم به آنان داده شود تا از قداست و احترام حرم امن خدا هرگز سوءاستفاده نكنند. (آيه 192) ولى از آنجا كه اسلام هميشه انذار و بشارت را با هم مى آميزد تا معجون سالم تربيتى براى گنهكاران فراهم كند، در اين آيه راه بازگشت را به روى آنها گشوده مى فرمايد: «و اگر خوددارى كردند، خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ). (آيه 193) در اين آيه به هدف جهاد در اسلام اشاره كرده مى فرمايد: «و با آنها پيكار كنيد; تا فتنه (و بت پرستى، و سلب آزادى از مردم،) باقى نماند» (وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَتَكُونَ فِتْنَةٌ). «و دين، مخصوص خدا گردد» (وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ). سپس مى افزايد: «پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند (مزاحم آنها نشويد; زيرا) تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ). در ظاهر سه هدف براى جهاد در اين آيه ذكر شده: از ميان بردن فتنه ها، محو شرك و بت پرستى، جلوگيرى از ظلم و ستم. مسأله جهاد در اسلام از آنجا كه هميشه افراد زورمند و خودكامه و فرعونها و نمرودها و قارونها اهداف انبيا را مزاحم خويش مى ديده اند، در برابر آن ايستاده و جز به محو دين و آيين خدا راضى نبودند. از طرفى دينداران راستين در عين تكيه بر عقل و منطق و اخلاق بايد در مقابل اين گردنكشان ظالم و ستمگر بايستند و راه خود را با مبارزه و درهم كوبيدن آنان به سوى جلو باز كنند. جهاد يك قانون عمومى در عالم حيات است و تمام موجودات زنده براى بقاى خود، با عوامل نابودى خود در حال مبارزه اند. به هر حال، يكى از افتخارات ما مسلمانان، آميخته بودن دين با مسأله حكومت و داشتن دستور جهاد در برنامه هاى دينى است. منتها جهاد اسلامى اهدافى را تعقيب مى كند و آنچه ما را از ديگران جدا مى سازد همين است. چنانكه در آيات فوق خوانديم، جهاد در اسلام براى چند هدف مجاز شمرده شده است: 1. جهاد براى خاموش كردن فتنه ها به عبارت ديگر، جهاد ابتدايى آزادى بخش. مى دانيم: خداوند دستورها و برنامه هايى براى سعادت و آزادى و تكامل و خوشبختى و آسايش انسانها طرح كرده است و پيامبران خود را موظّف ساخته كه اين دستورها را به مردم ابلاغ كنند، حال اگر فرد يا جمعيّتى ابلاغ اين فرمانها را مزاحم منافع پست خود ببيند و بر سر راه دعوت انبيا موانعى ايجاد نمايد، آنها حق دارند نخست از طريق مسالمت آميز و اگر ممكن نشد با توسّل به زور اين موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادى تبليغ را براى خود كسب كنند تا مردم از قيد اسارت و بردگى فكرى و اجتماعى آزاد گردند. 2. جهاد دفاعى تمام قوانين آسمانى و بشرى، به شخص يا جمعيّتى كه مورد هجوم واقع شده حق مى دهد براى دفاع از خويشتن به پا خيزد و آنچه در قدرت دارد به كار برد و از هرگونه اقدام منطقى براى حفظ موجوديت خويش فروگذار نكند، اين نوع جهاد را جهاد دفاعى مى نامند. جنگهايى مانند: جنگ احزاب، احد، موته، تبوك، حنين و بعضى ديگر از غزوات اسلامى، جزء اين بخش از جهاد بوده و جنبه دفاعى داشته است. 3. جهاد براى محو شرك و بت پرستى اسلام در عين اينكه آزادى عقيده را محترم مى شمرد، هيچ كس را با اجبار دعوت به سوى اين آيين نمى كند. به همين دليل، به اقوامى كه داراى كتاب آسمانى هستند فرصت كافى مى دهد كه با مطالعه و تفكّر، آيين اسلام را بپذيرند و اگر نپذيرفتند با آنها به صورت يك اقلّيت هم پيمان (اهل ذمّه) معامله مى كند و با شرايط خاصّى كه نه پيچيده است و نه مشكل، با آنها همزيستى مسالمت آميز برقرار مى كند. در عين حال نسبت به شرك و بت پرستى، سختگير است زيرا شرك و بت پرستى نه دين است و نه آيين بلكه يك خرافه است و انحراف و حماقت و در واقع يك نوع بيمارى فكرى و اخلاقى كه بايد به هر قيمت ممكن آن را ريشه كن ساخت. از آنچه تاكنون گفتيم روشن مى شود كه اسلام جهاد را با اصول صحيح و منطق عقل هماهنگ ساخته است و هرگز آن را وسيله سلطه جويى و استعمار و استثمار قرار نداده است. ولى مى دانيم، دشمنان اسلام به خصوص ارباب كليسا و مستشرقان مغرض با تحريف حقايق، سخنان زيادى بر ضدّ مسأله جهاد اسلامى ايراد كرده اند و به اين قانون الهى سخت هجوم برده اند. به نظر مى رسد وحشت از پيشرفت اسلام در جهان، به خاطر معارف قوى و برنامه هاى حساب شده، سبب شده كه از اسلام چهره دروغين وحشتناكى بسازند تا جلو پيشرفت اسلام را در جهان بگيرند. 4. جهاد براى حمايت از مظلومان حمايت از مظلومان در مقابل ظالمان، در اسلام يك اصل است كه بايد مراعات شود، حتّى اگر به جهاد منتهى گردد. اسلام اجازه نمى دهد مسلمانان در برابر فشارهايى كه به مظلومان جهان وارد مى شود بى تفاوت باشند و اين دستور يكى از ارزشمندترين دستورهاى اسلامى است كه از حقّانيت اين آيين خبر مى دهد. (آيه 194) مشركان «مكّه» مى دانستند كه جنگ در ماه هاى حرام (ذى القعده; ذى الحجّه; محرّم; رجب) از نظر اسلام جايز نيست. به همين دليل، در نظر داشتند مسلمانان را غافلگير ساخته و در ماه هاى حرام به آنها حملهور شوند. شايد گمانشان اين بود كه اگر آنها احترام ماه هاى حرام را ناديده بگيرند، مسلمانان به مقابله بر نمى خيزند. آيه مورد بحث به اين پندارها پايان داد و نقشه هاى احتمالى آنها را نقش بر آب كرد و دستور داد: اگر آنها در ماه هاى حرام دست به اسلحه ببرند، مسلمانان در مقابل آنها بايستند. مى فرمايد: «ماهِ حرام، در برابر ماهِ حرام است» (الشَّهرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ). اگر دشمنان احترام آن را شكستند و در آن با شما جنگيدند، شما نيز حق داريد مقابله به مثل كنيد «و تمام حرامها (قابل) قصاص است» (وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ). اين در واقع يك نوع قصاص است تا هرگز مشركان به فكر سوءاستفاده از احترام ماه حرام يا سرزمين محترم مكّه نيفتند. «حُرُمات» جمع «حرمه» به معنى چيزى است كه بايد آن را حفظ كرد و احترام آن را نگه داشت. حَرَم را از اين جهت حَرَم گفته اند كه محلّ محترمى است و هتك آن جايز نيست. اعمال نامشروع و قبيح را از اين جهت حرام مى گويند كه ممنوعيت دارد. سپس به يك دستور عمومى اشاره كرده مى گويد: «و (به طور كلّى) هر كس به شما تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدّى كنيد و از خدا بپرهيزيد (و زياده روى ننماييد); و بدانيد خدا با پرهيزگاران است» (فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَااعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ). اسلام برخلاف مسيحيت كنونى كه مى گويد: «... هركس كه به رخساره راست تو طپانچه زند رخساره ديگر را به سوى او بگردان»(1) چنين دستورى نمى دهد چراكه اين دستور انحرافى باعث جرأت و جسارت ظالم و تجاوزگر است. حتّى مسيحيان جهان امروز نيز هرگز به چنين دستورى عمل نمى كنند و كم ترين تجاوزى را با پاسخى شديدتر ـ كه آن هم برخلاف دستور اسلام است ـ جواب مى گويند. اسلام به هر كس حق مى دهد كه اگر به او تعدّى شود به همان مقدار مقابله كند. تسليم در برابر متجاوز مساوى است با مرگ و مقاومت مساوى است با حيات ـ اين است منطق اسلام. و اين كه در پايان آيه مى گويد خدا با پرهيزگاران است، اشاره به اين است كه آنها را در مشكلات تنها نمى گذارد و يارى مى دهد. (آيه 195) اين آيه تكميلى است بر آيات جهاد زيرا جهاد به همان اندازه كه به مردان با اخلاص و كارآزموده نياز دارد، به اموال و ثروت نيز احتياج دارد چراكه از سربازان كه عامل تعيين كننده سرنوشت جنگ هستند، بدون وسائل و تجهيزات كافى اعم از سلاح، مهمّات، وسيله نقل و انتقال، موادّ غذايى و وسائل درمانى كارى ساخته نيست. بدين رو، در اسلام تأمين وسائل جهاد با دشمنان از واجبات شمرده شده; از جمله در اين آيه با صراحت دستور مى دهد مى فرمايد: «و در راه خدا انفاق كنيد; و (با ترك انفاق،) خود را به دست خود، به هلاكت نيفكنيد» (وَ أَنْفِقُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ لاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ). در آخر آيه دستور به نيكوكارى داده مى فرمايد: «و نيكى كنيد كه خداوند، نيكوكاران را دوست مى دارد» (وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ). 1. انجيل متى، باب پنجم، شماره 39. انفاق سبب پيشگيرى از هلاكت جامعه است اين آيه گرچه در ذيل آيات جهاد آمده است ولى بيانگر اين حقيقت است كه انفاق سبب نجات جامعه از مفاسد كشنده است زيرا هنگامى كه مسأله انفاق به فراموشى سپرده شود و ثروتها در دست گروهى معدود جمع گردد و در برابر آنان اكثريتى محروم و بينوا وجود داشته باشد، ديرى نخواهد گذشت كه انفجار عظيمى در جامعه بهوجود مى آيد كه نفوس و اموال ثروتمندان هم در آتش آن خواهد سوخت و از اينجا رابطه انفاق و پيشگيرى از هلاكت روشن مى شود. بنابراين انفاق قبل از آنكه به حال محرومان مفيد باشد به نفع ثروتمندان است زيرا تعديل ثروت حافظ ثروت است. اميرمؤمنان على(ع) مى فرمايد: «حَصِّنُوا أموالَكُم بِالزّكاةِ» (داراييهاى خود را با (دادن) زكات حفظ كنيد). قسمتى از احكام مهم حج (آيه 196) در اين آيه احكام زيادى بيان شده است. 1. ابتدا يك دستور كلّى براى انجام فريضه حج و عمره به طوركامل و براى اطاعت فرمان خدا داده مى فرمايد: «و حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد» (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ). در واقع، قبل از هر چيز به سراغ انگيزه هاى اين دو عبادت رفته و توصيه مى كند كه جز انگيزه الهى و قصد تقرّب به ذات پاك او نبايد چيز ديگرى در كار باشد. 2. بعد به سراغ كسانى مى رود كه پس از بستن احرام، به خاطر وجود مانعى مانند بيمارى شديد و ترس از دشمن، موفق به انجام حجّ عمره نمى شوند. مى فرمايد: «و اگر محصور شديد، (و مانعى اجازه نداد كه پس از احرام بستن، وارد مكّه شويد،) آنچه از قربانى فراهم شود» ذبح كنيد، و از احرام خارج شويد (فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْىِ). 3. سپس به دستور ديگرى اشاره كرده مى فرمايد: «و سرهاى خود را نتراشيد، تا قربانى به محلّش برسد» و در قربانگاه ذبح شود (وَ لاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْىُ مَحِلَّهُ). 4. سپس مى فرمايد: «و اگر كسى از شما بيمار بود، و يا ناراحتى در سر داشت، (و ناچار بود سر خود را بتراشد،) بايد فديه و كفّاره اى از قبيل روزه يا صدقه يا گوسفندى بدهد» (فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَام أَوْ صَدَقَة أَوْ نُسُك). «نُسُك» جمع «نَسيكَه» به معنى حيوان ذبح شده است. اين واژه به معنى عبادت نيز آمده است. در واقع، شخص مخيّر در ميان اين سه كفّاره (روزه; صدقه; ذبح گوسفند) مى باشد. 5. سپس مى افزايد: «و هنگامى كه (از بيمارى و دشمن) درامان بوديد، هركس با ختم عمره، حج را آغاز كند، آنچه از قربانى براى او ميسّر است» ذبح كند (فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ). اشاره به اينكه در حجّ تمتع، قربانى كردن لازم است و فرق نمى كند اين قربانى شتر باشد يا گاو و يا گوسفند; و بدون آن، از احرام خارج نمى شود. 6. سپس به بيان حكم كسانى مى پردازد كه در حال حجّ تمتع قادر به قربانى نيستند. مى فرمايد: «و هر كه نيافت، سه روز در ايّام حج، و هفت روز هنگامى كه بازمى گرديد، روزه بدارد. اين، ده روز كامل است» (فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَـثَةِ أَيَّام فِى الحَجِّ وَ سَبْعَة إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ). بنابراين، اگر قربانى يافت نشود يا وضع مالى انسان اجازه ندهد جبران آن ده روز روزه است. تعبير به «كاملة» اشاره به اين است كه روزه ده روز مى تواند به طور كامل جانشين قربانى شود و زوّار خانه خدا نبايد از اين بابت نگران باشند. 7. بعد به بيان حكم ديگرى پرداخته مى گويد: «اين براى كسى است كه خانواده او، نزد مسجدالحرام نباشد ]= اهل مكّه و اطرافِ آن نباشد[» (ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِى الْمَسْجِدِالْحَرَامِ). بنابراين، كسانى كه اهل مكّه يا اطراف آن باشند، حجّ تمتع ندارند و وظيفه آنها حجّ قِران يا اِفراد است ـ شرح اين موضوع در كتب فقهى آمده است. بعد از بيان اين احكام هفتگانه در پايان آيه دستور به تقوا مى دهد مى فرمايد: «و از خدا بپرهيزيد; و بدانيد كه او، سخت كيفر است» (وَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ). اين تأكيد شايد به اين جهت است كه مسلمانان در هيچ يك از جزييات اين عبادت مهم اسلامى كوتاهى نكنند چراكه كوتاهى در آن گاهى سبب فساد حج و از بين رفتن بركات مهم آن مى شود. اهمّيت حج در ميان وظايف اسلامى حج از مهم ترين عباداتى است كه در اسلام تشريع شده و داراى آثار و بركات فراوان و بى شمارى است. حج مراسمى است كه پشت دشمنان را مى لرزاند و هر سال خون تازه اى در عروق مسلمانان جارى مى سازد. حج عبادتى است كه اميرمؤمنان على(ع) آن را پرچم و شعار مهم اسلام ناميده و در وصيّت خود، به هنگام وفات فرمود: «خدا را! خدا را! در حق خانه پروردگارتان، تا زنده ايد آن را وامگذاريد كه اگر رها شود، (از عذاب الهى) مهلت داده نخواهيد شد.» و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت. اقسام حج: فقهاى بزرگ ما با الهام از آيات قرآن و سنّت پيامبر(ص) و ائمه اهل بيت(ع) حج را به سه قسم تقسيم كرده اند: حجّ تمتع، حجّ قِران و اِفراد. حجّ تمتع مخصوص كسانى است كه فاصله آنها از مكّه 48 ميل (حدود 86 كيلومتر) يا بيش تر باشد و حجّ قِران و اِفراد مربوط به كسانى است كه در كم تر از اين فاصله زندگى مى كنند. در حجّ تمتع نخست عمره را به جا مى آورند سپس از احرام بيرون مى آيند بعد مراسم حج را در ايّام مخصوص آن انجام مى دهند. ولى در حجّ قِران و اِفراد اوّل مراسم حج به جا آورده مى شود و بعد از پايان آن مراسم عمره با اين تفاوت كه در حجّ قِران قربانى به همراه مى آورند و در حجّ اِفراد اين قربانى نيست. (آيه 197) قرآن در اين آيه احكام حج را تعقيب مى كند و دستورهاى جديدى مى دهد. نخست مى فرمايد: «حج، در ماه هاى معيّنى است» (الحَجُّ أَشْهُرُ مَعْلُومَاتٌ). منظور ماه هاى شوّال، ذى قعده و ذى حجّه است. 2. سپس به دستور ديگرى در مورد آنها كه با بستن احرام مناسك حج را آغاز مى كنند اشاره كرده مى فرمايد: «و كسانى كه (با احرام بستن و شروع به مناسك حج،) حج را بر خود فرض كرده اند، (بايد بدانند كه) در حج، آميزش جنسى با زنان، و گناه و جدال نيست» (فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَ لاَ فُسُوقَ وَ لاَ جِدَالَ فِى الْحَجِّ). به اين ترتيب، محيط حج بايد از تمتّعات جنسى، همچنين گناهان و گفتوگوهاى بى فايده و كشمكش هاى بيهوده پاك باشد زيرا محيطى است كه روح انسان بايد از آن نيرو بگيرد و يك باره از جهان ماده جدا شود و به عالم ماوراى ماده راه يابد. در عين حال رشته الفت و اتّحاد و اتّفاق و برادرى در ميان مسلمانان محكم گردد و هر كارى كه با اين امور منافات دارد ممنوع است. در مرحله بعد به مسائل معنوى حج و آنچه مربوط به اخلاص است اشاره كرده مى فرمايد: «و آنچه از كارهاى نيك انجام دهيد، خدا آن را مى داند» (وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر يَعْلَمْهُ اللَّهُ). و اين بسيار لذّت بخش است كه «كارهاى نيك» در محضر او انجام مى شود. و در ادامه همين مطلب مى فرمايد: «و زاد و توشه تهيّه كنيد، كه بهترين زاد و توشه، پرهيزگارى است. و از من بپرهيزيد اى خردمندان!» (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُولِى الاَْلْبَابِ). اين جمله ممكن است اشاره لطيفى به اين حقيقت بوده باشد كه در سفر حج موارد فراوانى براى تهيّه زادهاى معنوى وجود دارد كه بايد از آن غفلت نكنيد. در آنجا تاريخ مجسّم اسلام است و صحنه هاى زنده فداكارى ابراهيم(ع) و جلوه هاى خاصّى از مظاهر قرب پروردگار ديده مى شود. آنها كه روحى بيدار و انديشه اى زنده دارند مى توانند براى يك عمر از اين سفر بى نظير روحانى توشه معنوى فراهم سازند. (آيه 198) در اين آيه به رفع پاره اى از اشتباهات در زمينه مسأله حج پرداخته مى فرمايد: «گناهى بر شما نيست كه از فضل پروردگارتان (و از منافع اقتصادى در ايّام حج) طلب كنيد» (لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ). در زمان جاهليت هنگام مراسم حج هرگونه معامله و تجارت و باركشى و مسافربرى را گناه مى دانستند و حجّ كسانى را كه چنين مى كردند باطل مى شمردند. آيه فوق اين حكم جاهلى را بى ارزش و باطل اعلام كرد و فرمود: هيچ مانعى ندارد كه در موسم حج از معامله و تجارت حلال كه بخشى از فضل خداوند بر بندگان است بهره گيريد، يا كار كنيد و از دست رنج خود استفاده كنيد. اضافه بر اين، مسافرت مسلمانان از نقاط مختلف به سوى خانه خدا مى تواند پايه و اساسى براى يك جهش اقتصادى عمومى در جوامع اسلامى گردد. سپس در ادامه آيه عطف توجّه به مناسك حج كرده مى فرمايد: «و هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد، خدا را نزد مشعرالحرام ياد كنيد» (فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَات فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِالْحَرَامِ). «او را ياد كنيد همان طور كه شما را هدايت نمود; و قطعاً شما پيش از اين، از گمراهان بوديد» (وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَيكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ). (آيه 199) و در ادامه همين معنى مى فرمايد: «سپس از همان جا كه مردم كوچ مى كنند، (به سوى سرزمين منى) كوچ كنيد» (ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ). «إفاضه» از ماده «فَيض» به معنى جريان و ريزش آب است. و از آنجا كه وقتى مردم به طور دسته جمعى از جايى به نقطه ديگرى با سرعت حركت مى كنند بى شباهت به يك نهر جارى نيست، اين تعبير به كار مى رود. در روايات آمده است كه قبيله قريش در جاهليت امتيازات نادرستى براى خود قائل بودند; از جمله اينكه مى گفتند: ما نبايد در مراسم حج به عرفات برويم زيرا عرفات از حرم مكّه بيرون است. قرآن در آيه فوق بر اين اوهام خطّ بطلان كشيد و به مسلمانان دستور داد در عرفات وقوف كنند و از آنجا همگى به سوى مشعرالحرام سپس به سوى منى كوچ كنند. در پايان آيه دستور به استغفار و توبه مى دهد مى فرمايد: «و از خداوند، آمرزش بطلبيد كه خداوند آمرزنده مهربان است» (وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ). آمرزش بطلبيد از آن افكار و خيالات جاهلى كه مخالف روح مساوات و برابرى حج است. در اين بخش از آيات به سه موقف حج اشاره شده: عرفات كه محلّى در بيست كيلومترى مكّه است، سپس وقوف در مشعرالحرام يا مزدلفه و سوم سرزمين منى كه محلّ قربانى و رمى جمرات و پايان دادن به احرام و انجام مراسم عيد است. نكته ها: 1. نخستين موقف حج زائران خانه خدا بعد از انجام مراسم عمره راهى مراسم حج مى شوند و نخستين مرحله همان وقوف در عرفات است. در نامگذارى سرزمين عرفات به اين نام، ممكن است اشاره به اين حقيقت باشد كه اين سرزمين محيط بسيار آماده اى براى معرفت پروردگار و شناسايى ذات پاك اوست. به راستى آن جذبه معنوى و روحانى كه انسان به هنگام ورود در عرفات پيدا مى كند با هيچ بيان و سخنى قابل توصيف نيست. تنها بايد رفت و مشاهده كرد ـ همه يك نواخت، همه بيابان نشين، همه از هياهوى دنياى مادى و زرق و برقش فرار كرده در زير آن آسمان نيلى و در آن هواى پاك از آلودگى گناه، در آنجا كه از لابه لاى نسيمش صداى زمزمه جبرئيل و آهنگ مردانه ابراهيم خليل و طنين حياتبخش صداى پيامبر اسلام(ص) شنيده مى شود. در اين سرزمين خاطره انگيز كه گويا دريچه اى به جهان ماوراى طبيعت در آن گشوده شده، انسان نه تنها از نشئه عرفان پروردگار سرمست مى شود و لحظه اى با زمزمه تسبيح عمومى خلقت هماهنگ مى گردد بلكه در درون وجود خود، خودش را هم كه عمرى است گم كرده و به دنبالش مى گردد پيدا مى كند و به حال خويشتن نيز عارف مى گردد. آرى اين سرزمين را عرفات مى نامند. 2. مشعرالحرام، دومين موقف حج «مشعر» از ماده «شعور» است. در آن شب تاريخى (شب دهم ذى الحجّه) كه زائران خانه خدا پس از طى دوران تربيت خود در عرفات به آنجا كوچ مى كنند و شبى را تا به صبح روى ماسه هاى نرم در زير آسمان پرستاره در سرزمينى كه نمونه كوچكى از محشر كبرى و پرده اى از رستاخيز بزرگ، قيامت است، در درون جامه معصومانه احرام، انسان جوشش چشمه هاى تازه اى از انديشه و فكر و شعور در درون خود احساس مى كند و صداى ريزش آن را در اعماق قلب خود به روشنى مى شنود، آنجا را «مشعر» مى نامند. شأن نزول: (آيه 200) از امام باقر(ع) روايت شده است: در ايّام جاهليت هنگامى كه از مراسم حج فارغ مى شدند، در آنجا اجتماع مى كردند و افتخارات نياكان خود را برمى شمردند. آيه نازل شد و به آنها دستور داد كه به جاى اين كار (نادرست) ذكر خدا گويند و از نعمتهاى بى دريغ خداوند و مواهب او ياد كنند. تفسير: اين آيه همچنان ادامه بحثهاى مربوط به حج است. نخست مى گويد: «و هنگامى كه مناسك (حجّ) خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد، همانند يادآورى از پدرانتان (آن گونه كه رسم آن زمان بود); بلكه از آن هم بيش تر» (فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ ءَابَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا). منظور از تعبير فوق اين نيست كه هم نياكانتان را ذكر كنيد و هم خدا را; بلكه اشاره اى است به اين واقعيت كه اگر آنها به خاطر پاره اى از مواهب لايق يادآورى هستند چرا به سراغ خدا نمى رويد كه عالم هستى از آنِ او و تمام نعمتهاى جهان از ناحيه اوست، صاحب صفات جلال و جمال و ولى نعمت همگان است. «ذكر خدا» در اينجا تمام اذكار الهى بعد از مراسم را شامل مى شود. سپس مى افزايد: در اين مراسم مردم دو گروهند: «بعضى از مردم مى گويند: خداوندا، به ما در دنيا نيكى عطا كن. ولى در آخرت بهره اى ندارند» (فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فِى الدُّنْيَا وَ مَا لَهُ فِى الاَْخِرَةِ مِنْ خَلاَق). (آيه 201) «و بعضى مى گويند: پروردگارا، به ما در دنيا نيكى عطا كن، و در آخرت نيز نيكى مرحمت فرما; و ما را از عذاب آتش نگاه دار» (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِى الاَْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ). در حقيقت، اين قسمت از آيات اشاره به خواسته هاى مردم و اهداف آنها در اين عبادت بزرگ است زيرا گروهى هم مواهب مادى دنيا را مى خواهند و هم مواهب معنوى را، بلكه زندگى دنيا را نيز به عنوان مقدّمه تكامل معنوى مى طلبند. در اينكه منظور از «حسنة» در آيه چيست؟ تفسيرهاى مختلفى براى آن ذكر كرده اند.از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است: «كسى كه خدا به او قلبى شاكر و زبان مشغول به ذكر حق و همسرى باايمان كه او را در امور دنيا و آخرت يارى كند ببخشد، نيكى دنيا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش بازداشته شده.» البتّه «حسنه» به معنى هرگونه خير و خوبى است و مفهوم وسيعى دارد كه تمام مواهب مادى و معنوى را شامل مى شود. بنابراين، آنچه در روايت فوق آمده بيان مصداق روشن آن است. (آيه 202) در اين آيه اشاره به گروه دوم كرده، همان گروهى كه حسنه دنيا و آخرت را از خدا مى طلبند. مى فرمايد: «آنها از كار (و دعاى) خود، نصيب و بهره اى دارند; و خداوند، سريع الحساب است» (أُولَـئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ). در حقيقت، اين آيه نقطه مقابل جمله اى است كه در آيات قبل درباره گروه اوّل آمد كه مى فرمايد: آنها نصيبى در آخرت ندارند. (آيه 203) اين آيه آخرين آيه اى است كه در اينجا درباره مراسم حج سخن مى گويد و سنّتهاى جاهلى را در رابطه با تفاخرهاى موهوم نسبت به نياكان و گذشتگان درهم مى شكند و به آنها توصيه مى كند كه بعد از مراسم عيد به ياد خدا باشند. مى فرمايد: «و خدا را در روزهاى معيّنى ياد كنيد: (روزهاى 11 و 12 و 13 ماه ذى حجّه).» (وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِى أَيَّام مَعْدُودَات). اين «اذكار» در احاديث اسلامى به اين صورت تعيين شده كه بعد از پانزده نماز كه آغاز آن نماز ظهر روز عيد قربان و پايانش نماز روز سيزدهم است، جمله هاى الهام بخش زير تكرار گردد: «اللّهُ اكبرُ اللّهُ اكبرُ لا إلهَ إلاّاللّهُ وَاللّهُ اكبرُ وَلِلّهِ الْحَمدُ اللّهُ اكبرُ على ما هَدانا اللّهُ اكبرُ على ما رَزَقَنا مِن بَهيمَةِ الاْنعامِ». سپس در دنبال اين دستور مى افزايد: «و هركس شتاب كند، و (ذكر خدا را) در دو روز انجام دهد، گناهى بر او نيست; و هر كه تأخير كند، (و سه روز انجام دهد نيز) گناهى بر او نيست; براى كسى كه تقوا پيشه كند» (فَمَنْ تَعَجَّلَ فِى يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى). اين تعبير در حقيقت اشاره به نوعى تخيير در اداء ذكر خدا، ميان دو روز و سه روز مى باشد. و در پايان آيه يك دستور كلّى به تقوا داده مى فرمايد: «و از خدا بپرهيزيد; و بدانيد شما به سوى او محشور خواهيد شد» (وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ). اين جمله مى تواند اشاره به اين باشد كه مراسم روحانى حج، گناهان گذشته شما را پاك كرده و همچون فرزندى كه از مادر متولّد شده است پاك از اين مراسم بازمى گرديد، امّا مراقب باشيد بعداً خود را آلوده نكنيد. شأن نزول: (آيه 204) در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد گفته اند: اين آيات درباره اخنس بن شريق نازل شده كه مردى زيبا و خوش زبان بود و تظاهر به دوستى پيامبر(ص) مى كرد و سوگند مى خورد كه آن حضرت را دوست دارد و به خدا ايمان آورده است. پيامبر هم كه مأمور به ظاهر بود، با او گرم مى گرفت. ولى او در باطن مرد منافقى بود. در يك ماجرا زراعت بعضى از مسلمانان را آتش زد و چارپايان آنان را كشت. اين سه آيه نازل شد و به اين ترتيب پرده از روى كار او برداشته شد. تفسير: در اين آيه به بعضى از منافقان اشاره كرده مى فرمايد: «و از مردم كسانى هستند كه گفتار آنان، در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مى شود; (در ظاهر، اظهار محبّت شديد مى كنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مى گيرند. (اين در حالى است كه) آنان، سرسخت ترين دشمنانند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِى قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ). «ألد» به معنى كسى است كه دشمنى شديد دارد و «خصام» معنى مصدرى دارد و به معنى خصومت و دشمنى است. (آيه 205) سپس مى افزايد: نشانه آن، اين است كه «هنگامى كه روى بر مى گردانند و (از نزد تو خارج مى شوند)، در راه فساد در زمين، كوشش مى كنند، و زراعتها و چارپايان را نابود مى سازند; (با اينكه مى دانند) خدا فساد را دوست نمى دارد» (وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الاَْرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لاَيُحِبُّ الْفَسَادَ). آرى اگر اينها در اظهار دوستى و محبّت به پيامبر اسلام و پيروان او صادق بودند، هرگز دست به فساد و تخريب نمى زدند. ظاهر آنان دوستى خالصانه است امّا در باطن، بى رحم ترين و سرسخت ترين دشمنانند. «حرث» به معنى زراعت و «نسل» به معنى اولاد است و بر اولاد انسان و غير انسان اطلاق مى شود. جمله يُهلك الحرثَ والنسل، توليد فساد را در سطح جامعه در زمينه اموال و انسانها شامل مى شود. (آيه 206) در اين آيه مى افزايد: «و هنگامى كه به آنها گفته شود: از خدا بترسيد (لجاجت آنان بيش تر مى شود; و) لجاجت و تعصّب، آنها را به گناه مى كشاند» (وَ إِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالاِْثْمِ)(1). او نه به اندرز ناصحان گوش فرا مى دهد و نه به هشدارهاى الهى; بلكه پيوسته با غرور و نخوت مخصوص به خود، بر خلاف كارى هايش مى افزايد. چنين كسى را جز آتش دوزخ رام نمى كند. از اين رو در پايان آيه مى فرمايد: «آتش دوزخ براى آنان كافى است; و چه بد جايگاهى است» (فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهَادُ). 1. «عزّت» در اصل نقطه مقابل «ذلّت» است ولى در اينجا به معنى غرور و نخوت مى باشد. شأن نزول: (آيه 207) مفسّر معروف اهل تسنن ثعلبى مى گويد: هنگامى كه پيامبر اسلام(ص) تصميم گرفت مهاجرت كند و مشركان اطراف خانه او را براى حمله به او محاصره كرده بودند، دستور داد على(ع) در بستر او بخوابد و پارچه سبزرنگى كه مخصوص خود پيغمبر بود، روى خود بكشد. در اين هنگام خداوند به جبرئيل و ميكائيل وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكى از شما را طولانى تر قرار دادم، كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند؟ هيچ كدام حاضر نشدند. به آنها وحى شد: اكنون على(ع) در بستر پيغمبر خوابيده و آماده شده جان خويش را فداى او سازد، به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد. هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پايين پاى على(ع) نشسته بودند جبرئيل مى گفت: به به آفرين به تو اى على، خداوند بهواسطه تو بر فرشتگان مباهات مى كند! در اين هنگام آيه نازل گرديد. به همين دليل، آن شب تاريخى به نام «ليلَةُ المَبيت» ناميده شده است. تفسير: گرچه اين آيه در مورد هجرت پيغمبر و فداكارى على(ع) نازل شده ولى مفهوم و محتواى كلّى و عمومى دارد و در واقع نقطه مقابل چيزى است كه در آيات قبل در مورد منافقان وارد شده بود. مى فرمايد: «بعضى از مردم (باايمان و فداكار، همچون على(ع) در ليلة المبيت به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر(ص)) جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند; و خداوند نسبت به بندگان مهربان است» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ). جمله «وَاللّهُ رءُوفٌ بالعباد» ممكن است اشاره به اين باشد كه خداوند در عين اينكه بخشنده جان به انسان است همان را خريدارى مى كند و بالاترين بها را كه همان خشنودى اوست، به انسان مى پردازد. قابل توجّه اينكه فروشنده، انسان و خريدار، خدا و متاع، جان و بهاى معامله، خشنودى ذات پاك اوست، در حالى كه در موارد ديگر بهاى اين گونه معاملات را بهشت جاويدان و نجات از دوزخ ذكر كرده است. به هر حال، آيه فوق با توجّه به شأن نزول يكى از بزرگ ترين فضائل على(ع) است كه در بيش تر منابع اسلامى ذكر شده است. صلح جهانى تنها در سايه ايمان (آيه 208) بعد از اشاره به دو گروه (گروه مؤمنان بسيار خالص و منافقان مفسد) در آيات گذشته، همه مؤمنان را در اين آيه مخاطب ساخته مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همگى در صلح و آشتى درآييد» (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ادْخُلُوا فِى السَّلْمِ كَافَّةً). «سلم» و «سلام» در لغت به معنى صلح و آرامش است. از مفهوم اين آيه استفاده مى شود كه صلح و آرامش تنها در پرتو ايمان امكان پذير است. اصولا در مقابل عوامل پراكندگى (زبان و نژاد و ...) يك حلقه محكم اتّصال در ميان قلوب بشر لازم است، اين حلقه اتّصال تنها ايمان به خداست كه مافوق اين اختلافات است. سپس مى افزايد: «و از گامهاى شيطان، پيروى نكنيد; كه او دشمن آشكار شماست» (وَ لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ). «خُطوات» جمع «خُطْوَه» به معنى گام و قدم است. در اينجا نيز اين حقيقت تكرار شده كه انحراف از صلح و عدالت و تسليم شدن در برابر انگيزه هاى دشمنى و جنگ و خونريزى از مراحل ساده و كوچك شروع مى شود و به مراحل حاد و خطرناك منتهى مى گردد. جمله «إنّهُ لَكُم عَدوٌّ مُبينٌ» متضمّن استدلال زنده و روشنى است مى گويد: دشمنى شيطان با شما چيزى مخفى و پوشيده نيست، او از آغاز آفرينش آدم، براى دشمنى با او كمر بست، با اين حال چگونه تسليم وسوسه هاى او مى شويد؟ (آيه 209) در اين آيه به همه مؤمنان هشدار مى دهد: «و اگر بعد از (اين همه) نشانه هاى روشن، كه براى شما آمده است، لغزش كرديد (و گمراه شديد)، بدانيد (از چنگال عدالت خدا، فرار نتوانيد كرد;) كه خداوند، توانا و حكيم است» (فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ). برنامه روشن، راه روشن و مقصد هم معلوم است. با اين حال جايى براى لغزش و قبول وسوسه هاى شيطانى نيست. اگر منحرف شويد قطعاً مقصّر خود شماييد و بدانيد خداوند قادر و حكيم شما را مجازات عادلانه خواهد كرد. (آيه 210) اين آيه گرچه از آيات پيچيده قرآن به نظر مى رسد ولى دقّت روى تعبيرات آن ابهام را برطرف مى سازد. در اينجا روى سخن به پيامبر(ص) است. مى فرمايد: «آيا (پيروان فرمان شيطان، پس از اين همه نشانه ها و برنامه هاى روشن) انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان در سايه هايى از ابرها به سوى آنان بيايند» و دلايل تازه اى در اختيارشان بگذارند؟! با اينكه چنين چيزى محال است! (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِى ظُلَل مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ). «و همه چيز انجام شده» (وَ قُضِىَ الاَْمْرُ). منظور از پايان گرفتن كار، نزول عذاب الهى بر كافران لجوج مى باشد زيرا ظاهر آيه مربوط به اين جهان است. در پايان آيه مى فرمايد: «و همه كارها به سوى خدا بازگردانده مى شود» (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُْمُورُ). امور مربوط به ارسال پيامبران ونزول كتابهاى آسمانى وتبيين حقايق بازگشت به او مى كند همان گونه كه امر حساب و كيفر و پاداش به او باز مى گردد. رؤيت خداوند بى شك مشاهده حسّى تنها در مورد اجسامى صورت مى گيرد كه داراى رنگ و مكان و محل است. بنابراين در مورد ذات خداوند كه مافوق زمان و مكان است معنى ندارد. ذات پاك او، نه در دنيا با اين چشم ديده مى شود و نه در آخرت; دلايل عقلى اين مسأله به قدرى روشن است كه ما را از شرح و بسط بى نياز مى كند. البتّه مشاهده خداوند با چشم دل هم در اين جهان ممكن است و هم در جهان ديگر و مسلّماً در قيامت كه ذات پاك او ظهور و بروز قوى ترى دارد اين مشاهده قوى تر خواهد بود. (آيه 211) اين آيه در حقيقت يكى از مصاديق آيات گذشته است چراكه در آيات گذشته سخن از مؤمنان و كافران و منافقان بود; كافرانى كه بر اثر لجاجت، آيات و دلايل روشن را ناديده گرفته به بهانه جويى مى پرداختند و بنى اسرائيل يكى از مصاديق روشن اين معنى هستند. مى فرمايد: «از بنى اسرائيل بپرس: چه اندازه نشانه هاى روشن به آنها داديم؟» (سَلْ بَنِى إِسْرَائِيلَ كَمْ ءَاتَيْنَاهُمْ مِنْ ءَايَة بَيِّنَة). ولى آنان نعمتها و امكانات مادى و معنوى را كه خداوند در اختيارشان گذاشته بود در راه غلط به كار گرفتند. سپس مى افزايد: «و كسى كه نعمت خدا را، پس از آنكه به سراغش آمد، تبديل كند (و در مسير خلاف به كار گيرد، گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد) كه خداوند سخت كيفر است» (وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُالْعِقَابِ). منظور از «تبديل نعمت» اين است كه انسان امكانات و منابع مادّى و معنوى را كه در اختيار دارد در مسيرهاى انحرافى و گناه به كار گيرد. مسأله تبديل نعمت و سرنوشت دردناك ناشى از آن منحصر به بنى اسرائيل نيست، هم اكنون دنياى صنعتى گرفتار اين بدبختى بزرگ است زيرا با اينكه خداوند نعمتها و امكاناتى در اختيار انسان امروز قرار داده كه در هيچ دورانى از تاريخ سابقه نداشته ولى به خاطر دورى از تعليمات الهى پيامبران گرفتار تبديل نعمت شده و آنها را به صورت وحشتناكى در راه فنا و نيستى خود به كار گرفته و از آن مخرّب ترين سلاحها براى ويرانى جهان ساخته و يا از قدرت مادّى خويش براى توسعه ظلم و استعمار و استثمار بهره گرفته و دنيا را از هر نظر به جايگاهى ناامن مبدّل كرده است. شأن نزول: (آيه 212) ابن عبّاس مفسّر معروف مى گويد: اين آيه درباره اقلّيت اشرافى و رؤساى قريش نازل شد كه زندگى بسيار مرفّهى داشتند و جمعى از مؤمنان ثابت قدم كه از نظر زندگى مادّى فقير و تهيدست بودند را استهزا مى كردند و مى گفتند: اگر پيامبر اسلام شخصيّتى داشت و از طرف خدا بود اشراف و بزرگان از او پيروى مى كردند. آيه نازل شد و به سخنان بى اساس آنها پاسخ داد. تفسير: شأن نزول آيه مانع از آن نيست كه يك قاعده كلّى از آن استفاده كرده يا آن را مكمّل آيه پيشين درباره يهود بدانيم. آيه مى گويد: «زندگى دنيا براى كافران زينت داده شده است» (زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا). «از اين رو (از باده غرور سرمست شده و) افراد باايمان را (كه گاهى دستشان تهى است)، مسخره مى كنند» (وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا). «در حالى كه پرهيزگاران در قيامت، بالاتر از آنان هستند» (وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ). چراكه ارزشهاى حقيقى در آنجا آشكار مى گردد و صورت عينى به خود مى گيرد و مؤمنان در درجات بالايى قرار خواهند گرفت. «و خداوند، هر كس را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد» (وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَاب). اينها در حقيقت بشارت و آرامشى است براى مؤمنان فقير و هشدار و تهديدى است براى ثروتمندان مغرور و بى ايمان. بى حساب بودن روزى خداوند نسبت به افراد باايمان اشاره به اين است كه هرگز پاداشها و مواهب الهى به اندازه اعمال ما نيست; بلكه مطابق كرم و لطف اوست و مى دانيم لطف و كرمش حد و حدودى ندارد. (آيه 213) بعد از بيان حال مؤمنان و منافقان و كفار در آيات پيشين، در اين آيه به سراغ يك بحث اصولى و جامع در مورد پيدايش دين و مذهب و اهداف و مراحل مختلف آن مى رود. مى فرمايد: «مردم (در آغاز) يك دسته بودند» (كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً). و تضادّى در ميان آنها وجود نداشت. زندگى بشر و اجتماع او ساده بود. فطرتها دست نخورده و انگيزه هاى هوىو هوس و اختلاف و كشمكش در ميان آنها ناچيز بود ـ اين مرحله اوّل زندگى انسانها بود. سپس زندگى انسانها شكل اجتماعى به خود گرفت زيرا انسان براى تكامل آفريده شده و تكامل او تنها در دل اجتماع تأمين مى گردد ـ اين مرحله دوم زندگى انسانها بود. ولى به هنگام ظهور اجتماع، اختلافات و تضادها بهوجود آمد، چه از نظر ايمان و عقيده و چه از نظر عمل و تعيين حق و حقوق هر كس و هر گروه در اجتماع; و اينجا بشر تشنه قوانين و تعليمات انبيا و هدايتهاى آنها مى گردد تا به اختلافات او در جنبه هاى مختلف پايان دهد ـ اين مرحله سوم بود. در اين حال، «خداوند، پيامبران را برانگيخت; تا مردم را بشارت و بيم دهند» (فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ). و اين مرحله چهارم بود. در اينجا انسانها با هشدارهاى انبيا و توجّه به مبدأ و معاد و جهان ديگر كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال خويش را درمى يابند، براى گرفتن احكام و قوانين الهى آمادگى پيدا كردند. از اين رو مى فرمايد: «و كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مى كرد، با آنها نازل نمود; تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند» (وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ). و به اين ترتيب، ايمان به انبيا و تمسّك به تعليمات آنها و كتب آسمانى، آبى بر آتش اختلافات فروريخت و آن را خاموش ساخت ـ و اين مرحله پنجم بود. اين وضع مدّتى ادامه يافت ولى كم كم وسوسه هاى شيطانى و امواج خروشان هواى نفس كار خود را در ميان گروهى كرد. به همين خاطر، آيه مى فرمايد: افراد باايمان در آن اختلاف نكردند; «تنها (گروهى از) كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند، و نشانه هاى روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف كردند» (وَ مَااخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ). و اين مرحله ششم بود. در اينجا مردم به دو گروه تقسيم شدند: مؤمنان راستين كه در برابر حق تسليم بودند، آنها براى پايان دادن به اختلافات جديد به كتب آسمانى و تعليمات انبيا بازگشتند و به حق رسيدند. بدين رو مى فرمايد: «خداوند، آنهايى را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبرى نمود»; امّا افراد بى ايمان، همچنان در گمراهى و اختلاف، باقى ماندند (فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا لِمَااخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ). و اين مرحله هفتم بود. در پايان آيه مى فرمايد: «و خدا، هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت مى كند» (وَاللَّهُ يَهْدِى مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاط مُسْتَقِيم). اشاره به اينكه مشيّت الهى كه آميخته با حكمت اوست، گزاف و بى حساب نيست و از هرگونه تبعيض ناروا بركنار است. تمام كسانى كه داراى نيّت پاك و روح تسليم در برابر حق هستند مشمول هدايتهاى او مى شوند. شأن نزول: (آيه 214) بعضى از مفسّران گفته اند: در جنگ احزاب هنگامى كه ترس بر مسلمانان غالب شد و در محاصره قرار گرفتند، اين آيه نازل شد و آنان را به صبر و استقامت دعوت نمود و وعده يارى و نصرت به آنها داد. تفسير: از اين آيه چنين بر مى آيد كه جمعى از مؤمنان مى پنداشتند كه عامل اصلى ورود در بهشت تنها اظهار ايمان به خداست بى آنكه تلاش و كوششى به خرج دهند. قرآن در برابر اين تفكّر نادرست مى فرمايد: «آيا گمان كرديد داخل بهشت مى شويد، بى آنكه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟!» (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ). «همانان كه گرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد، و آن چنان ناراحت شدند كه پيامبر و افرادى كه با او ايمان آورده بودند گفتند: پس يارى خدا كى خواهد آمد؟!» (مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ). البتّه آنها اين جمله را به عنوان اعتراض و ايراد نمى گفتند; بلكه به عنوان تقاضا و انتظار مطرح مى كردند و چون آنها نهايت استقامت خود را در برابر اين حوادث به خرج دادند و دست به دامن الطاف الهى زدند، به آنها گفته شد: «آگاه باشيد، يارى خدا نزديك است!» (أَلاَ إِنَّ نَصْرَاللَّهِ قَرِيبٌ). در حقيقت، اين آيه به يكى از سنن الهى كه در همه اقوام جارى بوده است، اشاره مى كند و به مؤمنان در همه قرون و اعصار هشدار مى دهد كه براى پيروزى و موفّقيّت و نايل شدن به مواهب بهشتى، بايد به استقبال مشكلات بروند و فداكارى كنند و اين آزمونى است كه مؤمنان را پرورش مى دهد. شأن نزول: (آيه 215) عَمْرو بن جَموح كه پيرمردى بزرگ و ثروتمند بود، به پيامبر(ص) عرض كرد: از چه چيز صدقه بدهم و به چه كسانى؟ اين آيه نازل شد و به او پاسخ گفت. تفسير: در قرآن مجيد آيات فراوانى درباره انفاق و بخشش در راه خدا آمده است. همين امر سبب مى شد كه درباره جزييات از پيامبر(ص) سؤال كنند. بدين رو، در آيه مورد بحث مى فرمايد: «از تو سؤال مى كنند چه چيز انفاق كنند؟» (يَسْئَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ). سپس مى افزايد: «بگو: هر خير و نيكى (و سرمايه سودمند مادّى و معنوى) كه انفاق مى كنيد، بايد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد» (قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْر فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالاَْقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ). مسلّماً ذكر اين پنج طايفه به عنوان بيان مصداقهاى روشن است و منحصر به آنها نمى باشد. در پايان آيه مى فرمايد: «و هر كار خيرى كه انجام دهيد، خداوند از آن آگاه است» (وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ). لازم نيست تظاهر كنيد و مردم را از كار خويش آگاه سازيد، چه بهتر كه براى اخلاص بيشتر انفاقهاى خود را پنهان سازيد زيرا كسى كه پاداش مى دهد از همه چيز باخبر است و كسى كه جزا به دست اوست حساب همه نزد اوست. جمله «وما تَفعَلوا» معنى وسيعى دارد كه تمام اعمال خير را شامل مى شود. و جمله «ما أنفَقتُم مِن خَير» (هر خير و نيكى كه انفاق مى كنيد)، مى گويد انفاق از هر موضوع خوبى مى تواند باشد و تمام نيكيها را شامل مى شود; از اموال باشد يا خدمات، از موضوعات مادّى باشد يا معنوى. در ضمن تعبير «خير» نشان مى دهد كه مال و ثروت ذاتاً چيز بدى نيست، بلكه يكى از بهترين وسائل خير است، مشروط بر اينكه به نيكى از آن بهره گيرى شود. (آيه 216) آيه گذشته بيش تر در مورد انفاق اموال بود، در اين آيه سخن از انفاق جانها در راه خداست و اين هر دو در ميدان فداكارى دوش به دوش يكديگر قرار دارند. مى فرمايد: «جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد; در حالى كه برايتان ناخوشايند است» (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ). تعبير «كُتِبَ» (نوشته شده)، اشاره به حتمى و قطعى بودن اين فرمان الهى است. «كُرهٌ» به معنى اسم مفعول، يعنى مكروه است و مكروه بودن و ناخوشايند بودن جنگ، اگرچه با دشمن و در راه خدا بوده باشد، براى انسانهاى معمولى يك امر طبيعى است زيرا در جنگ هم تلف اموال و هم نفوس و هم جراحتها و مشقّتهاست. البتّه براى عاشقان شهادت در راه حق و كسانى كه در سطح بالايى از معرفت قرار دارند، جنگ با دشمنان حق، شربت گوارايى است كه همچون تشنه كامان به دنبال آن مى روند و مسلّماً حساب آنها از حساب توده مردم جداست. سپس به يك اصل اساسى كه حاكم بر قوانين تكوينى و تشريعى خداوند است اشاره مى كند مى فرمايد: «چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آنكه خير شما در آن است» (وَ عَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْـًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ). به عكس، كناره گيرى از جنگ و عافيت طلبى ممكن است خوشايند شما باشد در حالى كه چنين نيست. «چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرّ شما در آن است» (وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْـًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ). در پايان آيه مى فرمايد: «و خدا مى داند، و شما نمى دانيد» (وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ). پروردگار جهان با اين لحن قاطع مى گويد: افراد بشر نبايد تشخيص خود را در مسائل مربوط به سرنوشتشان حاكم سازند چراكه علم آنها از هر نظر محدود و ناچيز است و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطره اى در برابر درياست. آنها با توجّه به علم محدود خود نبايد در برابر احكام الهى روى درهم كشند. بايد بدانند كه اگر خداوند، جهاد و روزه و حج را تشريع كرده، همه به سود آنهاست. توجّه به اين حقيقت روح انضباط و تسليم در برابر قوانين الهى را در انسان پرورش مى دهد و درك و ديد او را از محيطهاى محدود فراتر مى برد و به نامحدود يعنى علم بى پايان خدا پيوند مى دهد. شأن نزول: (آيه 217) پيش از جنگ بدر پيامبر اسلام(ص) عبداللّه بن جَحْش را طلبيد و نامه اى به او داد، به وى فرمان داد پس از آنكه دو روز راه پيمود نامه را بگشايد و طبق آن عمل كند. او پس از دو روز طى طريق نامه را گشود و چنين يافت: «پس از آنكه نامه را باز كردى تا نخله (زمينى كه بين مكّه و طائف است) پيش برو و در آنجا وضع قريش را زير نظر بگير و جريان را به ما گزارش بده.» عبداللّه با همراهانش حركت كردند، هنگامى كه به نخله رسيدند به قافله اى از قريش برخورد كردند كه عمرو بن حضرمى در آن بود، به آنها حمله كردند عمرو بن حضرمى را كشتند و قافله را با دو نفر نزد پيامبر(ص) آوردند. حضرت به آنان فرمود: «من به شما دستور نداده بودم كه در ماه هاى حرام نبرد كنيد.» مشركان نيز زبان به طعن گشودند كه محمّد جنگ و خونريزى را در ماه هاى حرام، حلال شمرده است. آيه مورد بحث نازل شد، سپس عبداللّه بن جحش و همراهانش اظهار كردند كه در اين راه براى درك ثواب جهاد كوشش كرده اند; و از پيامبر پرسيدند كه آيا اجر مجاهدان را دارند؟ آيه بعد (آيه 218) نازل گرديد. تفسير: اين آيه درصدد پاسخگويى به پاره اى از سؤالها درباره جهاد و استثناهاى آن است. نخست مى فرمايد: «از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مى كنند» (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِالْحَرَامِ قِتَال فِيهِ). «بگو: جنگ در آن، (گناهى) بزرگ است» (قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ). و به اين ترتيب، سنّتى را كه از زمانهاى قديم و اعصار انبياى پيشين در ميان عرب در مورد تحريم پيكار در ماه هاى حرام (رجب، ذى القعده، ذى الحجّه و محرّم) وجود داشته با قاطعيت امضا مى كند. سپس مى فرمايد: چنين نيست كه اين قانون استثنايى نداشته باشد، نبايد اجازه داد گروهى فاسد و مفسد زير چتر اين قانون هر ظلم و فساد و گناهى را مرتكب شوند. درست است كه جهاد در ماه حرام مهم است «ولى جلوگيرى از راه خدا (و گرايش مردم به آيين حق) و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجدالحرام، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهم تر از آن است» (وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِالْحَرَامِ وَ إِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَاللَّهِ). سپس مى افزايد: «و ايجاد فتنه، (و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان بازدارد) حتّى از قتل بالاتر است» (وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ). چراكه آن جنايتى است بر جسم انسان و اين جنايتى است بر جان و روح و ايمان انسان. بعد چنين ادامه مى دهد: مسلمانان نبايد تحت تأثير تبليغات انحرافى مشركان قرار گيرند زيرا «آنها پيوسته با شما مى جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند» و به كم تر از اين قانع نيستند (وَ لاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا). بنابراين، محكم در برابر آنها بايستيد و به وسوسه هاى آنها در زمينه ماه حرام و غير آن اعتنا نكنيد. سپس به مسلمانان در زمينه بازگشت از دين خدا هشدار جدّى داده مى گويد: «ولى كسى كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته) او در دنيا و آخرت، بر باد مى رود، و آنان اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود» (وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كَافِرٌ فَأُولَـئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِى الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَ أُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ). چه مجازاتى از اين سخت تر كه تمام اعمال نيك انسان نابود شود! (آيه 218) در اين آيه به نقطه مقابل اين گروه اشاره كرده مى فرمايد: «كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نموده اند، اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ أُولَـئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ). آنها در پرتو اين سه كار بزرگ (ايمان، هجرت و جهاد) اگر مرتكب اشتباهاتى نيز بشوند، ممكن است مشمول عنايات و مغفرت الهى گردند. شأن نزول: (آيه 219) در مورد نزول اين آيه گفته اند: گروهى از ياران پيامبر(ص) خدمتش آمدند و عرض كردند: حكم شراب و قِمار كه عقل را زايل و مال را تباه مى كند بيان فرما. آيه نازل شد و به آنها پاسخ داد. تفسير: اين آيه از يك سؤال درباره شراب و قِمار آغاز مى شود. مى فرمايد: «درباره شراب و قمار از تو سؤال مى كنند» (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ). «خمر» در اصطلاح شرع به معنى هر مايع مست كننده است هر چند در لغت براى هر يك از انواع مشروبات الكلى اسمى قرار داده شده است. «مَيْسر» از ماده «يُسر» به معنى سهل و آسان است و از آنجا كه قِمار در نظر بعضى از مردم وسيله آسانى براى نيل به مال و ثروت است، به آن ميسر گفته شده است. سپس در جواب مى فرمايد: «بگو: در آنها گناه و زيان بزرگى است; و منافعى (از نظر مادّى براى مردم دربردارد; ولى) گناه آنها از نفعشان بيشتر است» (قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنَافِـعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا). بنابراين، هيچ انسان عاقلى به خاطر آن نفع كم به اين همه زيان تن درنمى دهد. دومين سؤالى كه در اين آيه مطرح است درباره انفاق مى باشد. مى فرمايد: «و از تو مى پرسند: چه چيز انفاق كنند؟» (وَ يَسْئَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ). «بگو: از مازاد نيازمندى خود» (قُلِ الْعَفْوَ). «عفو» به معنى از بين بردن اثر، حدّ وسط و ميانه هر چيز، مقدار اضافى چيزى و بهترين قسمت مال آمده است. شايد در اينجا به معنى مغفرت و گذشت از لغزش ديگران باشد. مطابق اين معنى تفسير آيه چنين مى شود: بگو: بهترين انفاق، انفاق عفو و گذشت است. با توجّه به اوضاع اجتماعى عرب جاهلى و محل نزول قرآن، به خصوص مكّه و مدينه كه از نظر دشمنى و كينه توزى و عدم گذشت در حدّ اعلا بودند، هيچ مانعى ندارد كه آنها سؤال از انفاق اموال كنند ولى نياز شديد به انفاق عفو، سبب شود كه قرآن آنچه را لازم تر است در پاسخ بيان كند. و اين يكى از شئون فصاحت و بلاغت است كه گوينده پاسخ طرف را رها كرده و به مهم تر از آن مى پردازد. در پايان آيه مى فرمايد: «اين چنين خداوند آيات را براى شما روشن مى سازد; شايد انديشه كنيد» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الاَْيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ). شأن نزول: (آيه 220) پس از نزول آياتى كه در آن از نزديك شدن به اموال و دارايى يتيمان و نيز از خوردن اموال آنها نهى شده(1)، مردمى كه يتيمى در خانه داشتند، از كفالت وى فاصله گرفتند و حتّى گروهى آنان را از خانه خود بيرون كردند، يا در خانه براى آنان وضعى بهوجود آورده بودند كه كم تر از بيرون كردن نبود. اين عمل هم براى سرپرستان و هم براى يتيمان مشكلات فراوانى به بار مى آورد. خدمت پيامبر رسيده و از اين طرز عمل سؤال كردند، در پاسخ آنها اين آيه نازل شد. 1. آيه 34 سوره اسراء و آيه 10 سوره نساء. تفسير: در اين آيه، مركز اصلى فكر و انديشه را چنين بيان مى كند، مى گويد: تا انديشه كنيد «درباره دنيا و آخرت» (فِى الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ). در حقيقت، با اينكه انسان مأمور است در برابر خدا و پيامبرانش تسليم باشد، در عين حال موظّف است كه اين اطاعت فرمان را با فكر و انديشه انجام دهد، نه اينكه كوركورانه پيروى كند. به عبارت روشن تر، بايد از اسرار احكام الهى آگاه گردد و با درك صحيح آنها را انجام دهد. سپس به پاسخ سومين سؤال مى پردازد مى فرمايد: «و از تو درباره يتيمان سؤال مى كنند» (وَ يَسْـَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى). «بگو: اصلاح كار آنان بهتر است» (قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ). «و اگر زندگى خود را با زندگى آنان بياميزيد، (مانعى ندارد;) برادر (دينى) شما هستند» و همچون يك برادر با آنها رفتار كنيد (وَ إِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ). به اين ترتيب، قرآن به مسلمانان گوشزد مى كند كه شانه خالى كردن از زير بار مسؤوليت سرپرستى يتيمان و آنها را به حال خود واگذاردن، كار درستى نيست. سپس مى افزايد: «خداوند، مفسدان را از مصلحان، بازمى شناسد» (وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ). او از نيّات شما آگاه است و آنها را كه قصد سوءاستفاده از اموال يتيمان دارند و با آميختن اموال آنان با اموال خود به حيف و ميل اموال يتيمان مى پردازند، از دلسوزان پاكدل واقعى مى شناسد. در پايان آيه مى فرمايد: «و اگر خدا بخواهد، شما را به زحمت مى اندازد; (و دستور مى دهد در عين سرپرستى يتيمان، زندگى و اموال آنها را به كلّى از اموال خود، جدا سازيد; ولى خداوند چنين نمى كند;) زيرا او توانا و حكيم است» (وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لاََعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).(1) 1. «أعنَتَكُم» از ماده «عَنَت» در اصل به معنى وقوع در امر خوفناك است و به گفته بعضى به معنى هرگونه مشقّت است. [ شنبه ۱۳۸۸/۰۲/۰۵ ] [ 18:22 ] [ سعید ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||